یازده ســالی ز هجرت می گذشت دید زهـــــرا مصطفی بیمار گشت ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : يکشنبه 1387/12/04
ماه صفر؛ بیماری پدر
یازده ســالی ز هجرت می گذشت |
دید زهـــــرا مصطفی بیمار گشت |
هــــــــــــمچو پروانه به دور آن پدر |
بال زد تا دردِ او آرد به در |
مصــطفی پر درد می بود این زمان |
بود گـــــریان زین سبب دختِ جوان |
حالِ احمد شــــــد وخیم اندر صَفر |
رفت احمد شد به مسجد مُستَقر |
بر بلال او امـــــــــر کرد آندم چنین |
تا به مردم گـــــــوید این را از امین |
هر که می دارد طلب از مصــطفی |
یا هر آن کــــــس دیده از احمد جفا |
حال پیش آید نماید او قصــــــــاص |
هر که می باشد ز مؤمن یا زِ عاص |
از زمین برخاست مردی از عــــرب |
گــــــفت از شلاق و بَدر و از ضَرَب |
خواند احمد آن عــرب را نزد خویش |
گـــــــفت هم آرند آن شلاق پیش |
پیرهـــــــن را زد به بالا پس رسول |
پُر تَعَب شـــــد آن زمان قلبِ بتول |
اشــک در چشمان زهرا جمع شد |
جان او پروانه، احـــــمد شمع شد |
با صـــــدایی بس حزین گفتا: بلال |
از محمّد دور گـــــــــردان این ملال |
گو بدان مردعــــــــــرب اینک زِ من |
کن قصاصت از حسـین و از حسن |
دید زهرا مرد اعـــــــرابی نشست |
در کنار مصــــطفی، شلاق دست |
قلبِ زهرا چون کــــــبوتر در حصار |
می پرید و می زدش خود بر جدار |
آســـــــــمان هم از غم او ناله کرد |
با تأثر دیده بر آن لاله کــــــــــــــــرد |
ناگـــــــــــهان آن مرد اعرابی جهید |
دست او بر جسم احمد چون رسید |
جای شــــــــــلاقش فرود آمد لبان |
جســـــمِ احمد بوسه کردی ناگهان |
دست و پای مصطفی را بوسه کرد |
قلب زهرا شـــاد، از این صحنه کرد |
برگرفته از کتاب ریحانة الرسول
جهت خرید کتاب ریحانة الرسول کلیک نمایید.
جهت خرید کتاب مثنوی محمدی کلیک کنید.
جهت خرید کتب حکمت و عرفان کلیک نمایید.
جهت خرید کتب اسلامی کلیک نمایید.