ماجرا را به رمز بنویس
گناه را چه آشکار و چه پنهان ترک کنید؛ زیرا آنان که مرتکب گناه میشوند، به سزای اعمال خود خواهند رسید.
انعام/ 120
حرف از گناه که پیش میآمد، پیش خودم می گفتم من که گناهی نکردهام. منظورم آن گناههای بزرگی است که خدا میگوید و اسمشان گناههای کبیره است. من که مرتکب آنها نشدهام. گناههای بزرگ را آدم بزرگها انجام میدهند. اما امروز آیهای توی سوره «حجرات» خواندم که حسابی دلم را لرزاند.
خدایا تو گفتی: «ای کسانی که ایمان آوردهاید، از گمان فراوان بپرهیزید؛ زیرا پارهای از گمانها گناه است و در کارهای پنهان یکدیگر جستجو نکنید و غیبت یکدیگر را نکنید. آیا هیچ یک از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟»
این آیه را که خواندم، یادم افتاد که بارها شده که من هم توی دلم احساسهای بدی نسبت به کسی داشته باشم و ندانم چرا.
شده که هزار جور فکر ناجور درباره کسی کنم، اما نه چیزی شنیده باشم و نه چیزی دیده باشم. شده که بنشینم و پشت سر کسی تا آنجایی که میتوانم بدگویی کنم. شده که ...
گفتی که اینها گناه است؟ گفتی که مثل خوردن گوشت برادر مرده آدم است. مثالت چقدر واقعی و چقدر وحشتناک است.
برادر یعنی همخون آدم، یعنی عزیز، یعنی دوست داشتنی. چطور میشود چنین کار وحشتناکی کرد.
اما ما خیلی وقتها این کار را انجام دادهایم، بدون اینکه اصلاً متوجه باشیم و بفهمیم. کاش زودتر این آیه را خوانده بودم.
خدایا از دست خودم دلخورم.
بدترین کاری که تا به حال انجام دادهای و واقعاً دلت میخواهد خدا تو را ببخشد چیست؟
ماجرا را به رمز بنویس؛ طوری که هیچکس جز خدا نفهمد تو چی نوشتهای.
نوشته: عرفان نظرآهاری
برگرفته از کتاب: نامه های خط خطی
***************************
مطالب مرتبط
با چه نامی تو را بخوانم دوست خوبم؟
درختی که گفت من پروردگار تواَم