تبیان، دستیار زندگی
شبی‌ كه‌ نام‌ تو در باور زمین‌ گل‌ كرد كسی‌ نگفت‌ «چرا زخم‌ ما چنین‌ گل‌ كرد » دوباره‌ مزرعه‌ كربلا شكوفا شد دوباره‌ پینة‌ دستان‌ خوشه‌چین‌ گل‌ كرد ببین‌ چگونه‌ زنی‌ شیون‌ از دلش‌ جوشید ! ببین‌ چگونه‌ تركهای‌ زخم‌ دین‌ گل‌ كرد ! ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

چهل منزل سر بلندی

اشعاری برای اربعین

دوباره‌ می‌رسد امروز مردی‌ از ره‌ شام‌

اربعین

شبی‌ كه‌ نام‌ تو در باور زمین‌ گل‌ كرد
كسی‌ نگفت‌ «چرا زخم‌ ما چنین‌ گل‌ كرد »
دوباره‌ مزرعه‌ كربلا شكوفا شد
دوباره‌ پینة‌ دستان‌ خوشه‌چین‌ گل‌ كرد
ببین‌ چگونه‌ زنی‌ شیون‌ از دلش‌ جوشید !
ببین‌ چگونه‌ تركهای‌ زخم‌ دین‌ گل‌ كرد !
دوباره‌ می‌رسد امروز مردی‌ از ره‌ شام‌
كه‌ سجده‌های‌ وی‌ از سینة‌ زمین‌ گل‌ كرد
بیاد خیمة‌ آتش‌، بیاد روز عطش‌
نگاه‌ شعر من‌ از زخمی‌ آتشین‌ گل‌ كرد
بیاد غیرت‌ مردان‌ روز عاشورا ،
بیاد هیبت‌ مردی‌ كه‌ روی‌ زین‌ گل‌ كرد
تمام‌ خاطره‌هایم‌، تمام‌ زخم‌ دلم‌
دوباره‌ تازه‌ شد و روز اربعین‌ گل‌ كرد

اربعین

ابری آمد و ناگهان خون بارید
از چشم و دل فرشتگان خون بارید
ای خون خدا، خون خدا، خون خداوند
بعد از تو چهل شب آسمان خون بارید

                                                       عبدالرحیم سعیدی راد

اربعین

چل روز شد

چل روز شد که چشمم تطهیر گشت با غم
با واژه های خونین می خواندم محرم
بر سینه می زند غم در دسته های ماتم
می آورد اگر چه دستان خسته ام کم
مرثیه ی غریبی است بر نیزه  ذکر  قرآن
بر گونه های شعرم باران نشسته نم نم
وقتی رقیه گم شد ، در آسمان وحشت
بر زخمهای بالش ، دستی نگشت مرحم
پر می زند کبوتر ، بر دستهای بابا
در جستجوی باران ،خون شد گلویش ازغم
طوفان نشست اما ، او مانده بود تنها
زینب، هماره بشکوه ، اسطوره مجسم
در آن غروب دلگیر ، با هر نگاه سرخش
آتش گرفت عالم ، در سوگ ماند آدم

حشمت سید موسوی 

روح فرات تشنه ی دریای دست تو

شب  بود و عشق بود و تو بودی و ماه بود
ای نخل سر بلند دلت رو براه بود
گم بود در عمیق نگاهت شکوه خاک
دل ها همه به عصمت اسمت گواه بود
روح فرات تشنه ی دریای دست تو
رودی که تا همیشه فقط روسیاه بود
پاشیده بود خون تو بر ماسه های داغ
درجذر و مد دل که زمین بی پناه بود
یک سو تمام آینه یک سو تمام سنگ
زینب دل شکسته ی بی تکیه گاه بود
دشت از سکوت پر شده بود آن غروب محض
وقتی نبود آن که دلش روبراه بود

سیروس مرادی رویین تنی  

اربعین

ظهر طوفانى

صلاة ظهر طوفانى وزید از غربت جانم
سپس خون قیامت سرزد از چاك گریبانم
محرم تا محرم ماه خرمن مى زند از اشك
عطش را آب خواهد داد شور نیزه بارانم
سر از محمل برون آور به سمت خیمه ها خواهر
ملائك صف به صف جمعند بر جسم پریشانم
شكستم روزه را با آب كوثر هیچ حاجت نیست
لبم را تر كنى با اشكهایت اى همه جانم
تمام تار و پودم خواهر من سوره عشق است
چه غم بگذار چندین نیزه باشد رحل قرآنم
چهل شب كاروان كربلا تا صبح خواهد رفت
و بعد از كوفه روز شامیان را شام مى دانم

 علیرضا قزوه