پدر شعر فارسی (2)
شعر رودکی به قدری امیر را تحت تاثیر قرار داد که او بی آنکه کفش هایش را بپوشد، سوار اسب شد و به سوی بخارا حرکت کرد.
شعر رودکی ساده و روان و دلپذیر است. از پیچیده گویی و دشوارنویسی پرهیز می کند، با این همه شعرش لبریز از مفاهیم عمیق و مضامین تازه است. شاعران بسیاری از شعر رودکی تأثیر گرفته اند. عنصری «غزل رودکی وار» را نیکو می دانست.
رودکی در جوانی به دربار پادشاهان هم عصر خود راه یافت و به ثروت و مقام رسید اما در پیری، پیر و درمانده و ناتوان شد و اما در پیری، پیر و درمانده و ناتوان شد و خود را در قصیده ای افسرده و فرسوده وصف می کند:
مرا بسود و فرو ریخت هر چه دندان بود
نبود دندان لابل چراغ تابان بود
یکی نماند کنون زان همه بسود و بریخت
چه نحس بود! همانا که نحس کیوان بود
نه نحس کیوان بود و نه روزگار دراز
چه بود؟ منت بگویم: قضای یزدان بود
شاعر به سن پیری رسیده است و از نشاط جوانی دور شده است، دندان هایش ریخته و موی سرش سپید شد، اما چنانکه خود می گوید این خواست پروردگار است. شاعر از گذشته ی شیرین خود یاد می کند و افسوس می خورد اما این را نیز می داند که چاره ای نیست و این سرنوشت همه ی انسان هاست.
رودکی در نیمه ی دوم قرن سوم هجری در رودک سمرقند متولد شد و در سال 329 هجری چشم از جهان فروبست تا در همان سال شاعر بزرگ دیگری به جهان چشم بگشاید: فردوسی.
شعر عظیم فارسی مانند کوهستانی ست با قله های بسیار. از رودکی گرفته تا فردوسی و خیام و نظامی و عطار و مولوی و سعدی و حافظ و...
راه رودکی همچنان ادامه دارد؛ این شاعر دور و قدیمی اما نزدیک و صمیمی. امروز ما هنوز هم شعر رودکی را زمزمه می کنیم و از آن پند می گیریم:
من موی خویش را نه از آن می کنم سیاه
تا باز نوجوان شوم و نو کنم گناه
چون جامه ها به وقت مصیبت سیه کنند
من موی از مصیبت پیری کنم سیاه
نوشته: مهدی مرادی
*********************************
مطالب مرتبط
