تبیان، دستیار زندگی
«ماتئی ویسنی‌یك، نمایشنامه نویس مشهور رومانیایی كه به دعوت جشنواره این روزها در تهران است به‌شوخی در پایان كارگاه نمایشنامه‌نویسی بر زبان آورد. اما یكی از امتیازات این كارگاه كه در خانه هنرمندان برگزار شد، حضور تینوش نظم‌جو، مترجم آثار ویسنی‌یك بود كه امك
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

هیچ وقت برای كشوی میزم چیزی ننوشته‌ام

ماتئی ویسنی‌یك

«در این دو ساعت، فقط یك ساعت حرف زدیم، چون یك ساعت دیگرش به ترجمه‌كردن صحبت‌ها گذشت!»

این جمله‌ای بود كه «ماتئی ویسنی‌یك، نمایشنامه نویس مشهور رومانیایی كه به دعوت جشنواره این روزها در تهران است به‌شوخی در پایان كارگاه نمایشنامه‌نویسی بر زبان آورد. اما یكی از امتیازات این كارگاه كه در خانه هنرمندان برگزار شد، حضور تینوش نظم‌جو، مترجم آثار ویسنی‌یك بود كه امكان طرح بحث‌های تخصصی و انتقال دقیق سؤال و جواب‌ها را فراهم آورده بود.

در هر حال فكر می‌كنم خیلی خوب است كه یك نمایشنامه‌نویس، زبان دومی یاد بگیرد و به آن زبان بنویسد. این یادگیری و تجربه در زبان دیگر، به ذهن و اثر نویسنده نظم و دیسیپلین می‌بخشد.

در روزی كه در بیشتر سؤال‌ها حرف از آوانگاردیسم و ادبیات ابزورد و... بود، پاسخ ویسنی‌یك به‌عنوان یك نمایشنامه‌نویس جهانی به این سؤال خواندنی است: «مطمئنا مخاطب عام را مدنظر قرار می‌دهم. شاید به همین دلیل است كه اجراهای اول نمایشنامه‌های من كه با حضور منتقدان و آدم‌های خاص برگزار می‌شوند، اغلب اجراهای موفقی محسوب نمی‌شوند! منتقدان اغلب خودشان را می‌گیرند و عكس‌العمل و احساسی نسبت به نمایش‌هایم در چهره‌شان نمی‌بینم؛ انگار كه انسان نباشند!»

با نویسنده داستان‌های «خرس‌های پاندا به روایت یك ساكسیفونیست... »  «سه شب با مادوكس»، «تماشاچی محكوم به اعدام»، «پیكر زن همچون میدان نبرد در جنگ بوسنی» و«اسب‌های پشت پنجره»، «دستنویس‌های قلابی»، «نان در جیب»، «تئاتر تیكه شده یا مرد زباله‌ای»،  «آخرین گودو» «نامه‌ای به درخت‌ها و پرنده‌ها» و «چطور می‌توانم یك پرنده شوم» گفت‌وگو كرده‌ایم كه می‌خوانید.

بعضی از نمایشنامه‌نویسان از بعضی تكنیك‌ها استفاده می‌كنند؛ تنها به این دلیل كه آن تكنیك‌ها وجود دارند، نه برای آنكه به درد اثرشان می‌خورد!

• نظرتان درباره كارگاه چه بود؟

در این جلسه من خیلی‌چیزها درباره خودم یاد گرفتم و دیدم نمایشنامه‌هایی مثل «اسب‌های پشت پنجره» كه حدود 20سال پیش نوشته‌ام، هنوز زنده‌اند. در بین جوانان ایرانی شوق و ذوق زیادی نسبت به تئاتر وجود دارد.

• این كارگاه برای شما به‌عنوان یك نویسنده چه بهره‌ای داشت؟

نسبت به قبل بیشتر با انگیزه و مسائل نویسندگان جوان ایرانی آشنا شدم و این كارگاه برای من تأییدكننده مجدد این نكته بود كه زبان تئاتر، زبانی جهانی است و اینكه ما از طریق ارزش مشابهی به نام تئاتر، بهتر می‌توانیم یكدیگر را درك كنیم.

• شما اولین نمایشنامه‌هایتان را زمانی نوشتید كه در رومانی بودید. بعد به فرانسه مهاجرت كردید و با یادگیری زبان جدید، نمایشنامه‌هایتان را به زبان فرانسه نوشتید. نوشتن در زبانی ناشناخته برایتان سخت نبود؟

چرا! ولی من با پشتكار و علاقه یك شاگرد خوب شروع به یادگیری زبان كردم و حتی یك روز هم تمرین نوشتن را فراموش نكردم. این كار خیلی سخت بود و من باید یاد می‌گرفتم كه در این زبان، درواقع با فقر و چیزهایی كه نداشتم، بنویسم! اما زبان فرانسه خیلی چیزها را هم به من یاد داد. یكی از این چیزها ارزش سكوت بود. من نقش سكوت را در نمایشنامه از زبان فرانسه آموختم و آن را به نمایشنامه‌هایم اضافه كردم. در هر حال فكر می‌كنم خیلی خوب است كه یك نمایشنامه‌نویس، زبان دومی یاد بگیرد و به آن زبان بنویسد. این یادگیری و تجربه در زبان دیگر، به ذهن و اثر نویسنده نظم و دیسیپلین می‌بخشد.

• یكی از ویژگی‌های نمایشنامه‌های شما، داشتن ظاهری ساده است. كسانی كه این آثار را می‌خوانند، به همین دلیل ممكن است تصور كنند كه آفرینش این سادگی، كار ساده‌ای است. در این باره صحبت كنید.

بعضی از نمایشنامه‌نویسان از بعضی تكنیك‌ها استفاده می‌كنند؛ تنها به این دلیل كه آن تكنیك‌ها وجود دارند، نه برای آنكه به درد اثرشان می‌خورد! من فكر می‌كنم كه هر نوع استفاده‌ای باید با آگاهی و انتخاب دقیق صورت بگیرد. خود من موقعی كه نمایشنامه می‌نویسم، تنها نیستم. از 40 سال پیش كه شروع به نوشتن كردم، موجود كوچكی در درونم زندگی می‌كند. اینكه موش است یا پروانه را نمی‌دانم، ولی همیشه در نوشتن نمایشنامه‌هایم به من كمك می‌كند. هر وقت كه نوشته‌ام بد از آب درمی‌آید، بیدار می‌شود و شروع به فریادزدن می‌كند. شما می‌توانید اسم این موجود را «وجدان ادبی» بگذارید و به‌نظر من آدم همیشه باید با این وجدان ادبی صادق باشد و به واقعیت درونش خیانت نكند. اما آدم‌ها با وجدان ادبی به دنیا نمی‌آیند، برای بیداركردن این موجود باید كتاب خواند، سفر كرد و با دیگران ارتباط برقرار كرد تا قطب‌نمایی در زندگی باشد.

كم‌كم حسی شبیه ترس به من دست داد و فكر كردم این خودش یك نمایشنامه زنده است.

• جرقه نوشتن یك نمایشنامه چطور در ذهن شما زده می‌شود و سوژه‌هایتان را از كجا پیدا می‌كنید؟

خیلی‌وقت‌ها با خودم فكر می‌كنم موقعیت‌های ساده‌ای در زندگی هست كه اگر در یك نمایشنامه قرارش بدهم، فوق‌العاده می‌شود. مثلاً طی همین چند روز یك نمایشنامه در ذهنم نوشته‌ام. دیروز برای خرید فرش به بازار رفته بودم. با ورود ما فروشنده در را از داخل قفل كرد و شروع كرد به نشان‌دادن فرش‌های مختلف. اول یك فرش نشان داد، بعد دوتا، بعد ده تا، بیست تا، سی تا، چهل تاو...

و كم‌كم حسی شبیه ترس به من دست داد و فكر كردم این خودش یك نمایشنامه زنده است. با خودم خیال كردم كه در این نمایشنامه خریدار كم‌كم متوجه می‌شود روی همه فرش‌هایی كه به او نشان داده می‌شود، لكه‌هایی از خون هست. بعد فروشنده همچنان به نشان‌دادن فرش‌های بیشتر ادامه می‌دهد و با كنار رفتن فرش‌ها كم‌كم دست بی‌حركت یك انسان را می‌بینیم كه از زیر فرش‌ها بیرون زده است. در پایان وقتی كه همه فرش‌ها كنار رفته‌اند، فروشنده رو به خریدار می‌كند و می‌گوید: «از این ترسیدید؟ نگران نباشید، چیزی نیست. این همان آدمی است كه دیروز برای خرید فرش به مغازه‌ام آمده بود!»

•  اگر به شما پیشنهاد شود كه درباره موضوعی خاص نمایشنامه بنویسید، قبول می‌كنید؟

احتمالا  بله! اگر به من چنین پیشنهادی بشود نمی‌دانم چه خواهم نوشت اما چیزی كه روشن است این است كه حتماً نگاهی را كه دیگران به آن موضوع داشته‌اند، نخواهم داشت و چیزهایی را كه مثلاً یك روزنامه‌نگار نوشته، تكرار نخواهم كرد. نكته مهم این است كه یك نمایشنامه نباید در خدمت سازمان ملل یا هر سازمان دیگری باشد. به‌نظر من یك اثر ادبی باید در خدمت بشر و انسان باشد و هیچ اتیكت دیگری بر خود نداشته باشد.

• تا حالا شده كه یك نمایشنامه را صرفاً برای خوانده‌شدن روی كاغذ بیاورید و منتشر كنید؛ یعنی نمایشنامه‌ای كه همه‌چیزش از طراحی صحنه گرفته تا شخصیت‌پردازی و... در ذهن مخاطب شكل می‌گیرد و هیچ میزانسن فیزیكی ندارد؟ به این فكر كرده‌اید كه یك نمایشنامه می‌تواند فارغ از اجرا، زنده باشد؟

شخصاً دوست دارم خارج از هر نوع تئاتری راه بروم. امروز همه از یونسكو و بكت حرف می‌زنند، در حالی كه پیش آنكه ساموئل بكت «در انتظار گودو» را بنویسد، چخوف داستانی نوشته به نام «سه‌خواهر» كه ماجرای سه نفر است كه تا ابد در انتظار رفتن به مسكو هستند.

من هیچ‌وقت برای كشوی میزم چیزی ننوشته‌ام. حتی وقتی نوجوان بودم و شعر می‌نوشتم؛ دلیلش این بود كه به كسی نشانش بدهم. طبیعی است در زمانی كه مشغول نوشتن هستم، همه‌چیز را در ذهنم تصور كنم و بسازم اما یك عادت دارم و آن این است كه در پایان هر نمایشنامه، كبریتی برمی‌دارم و تمام این تصورات را می‌سوزانم. بعضی‌‌وقت‌ها پیش آمده كه اثر با تغییرات زیادی روی صحنه برود اما من هیچ‌وقت اعتراضی نداشته‌ام و دست كارگردان و بازیگر را باز گذاشته‌ام.

• بیشتر سؤال‌های امروز حول و حوش ادبیات ابزورد، آوانگاردیسم و... دور می‌زد. این به‌نظر شما عجیب نبود؟

جوان‌های امروز درست همان چیزهایی را دوست دارند كه من در جوانی دوست داشتم. خود من از تئاتر رئالیست و به‌خصوص رئالیست سوسیالیستی متنفر بودم و نیاز داشتم كه از طریق تئاتر ابزورد و گروتسك و آوانگارد به تخیلم شعله بزنم.

• اما همانطور كه خودتان گفتید چیزی كه بیش از همه اینها برایتان اهمیت دارد، نوشتن تئاتر براساس خلق احساسات است!

امروز همه از یونسكو و بكت حرف می‌زنند، در حالی كه پیش آنكه ساموئل بكت «در انتظار گودو» را بنویسد، چخوف داستانی نوشته به نام «سه‌خواهر» كه ماجرای سه نفر است كه تا ابد در انتظار رفتن به مسكو هستند.

درست است ولی درواقع من خیلی دیر دست به نوشتن تئاترهای رئالیستی زدم و نمایشنامه‌های رئالیستی من در عین‌حال خشن‌ترین نمایشنامه‌های سیاسی من نیز از آب درآمده‌اند. شخصاً دوست دارم خارج از هر نوع تئاتری راه بروم. امروز همه از یونسكو و بكت حرف می‌زنند، در حالی كه پیش آنكه ساموئل بكت «در انتظار گودو» را بنویسد، چخوف داستانی نوشته به نام «سه‌خواهر» كه ماجرای سه نفر است كه تا ابد در انتظار رفتن به مسكو هستند. درواقع بكت و یونسكو در زمینه موقعیت ابزورد دست به خلق تازه‌ای نزدند؛ دستاورد تازه این دو، زبان ابزورد بود. اما درباره خودم باید بگویم زمانی كه در رومانی زندگی می‌كردم، تئاتر ابزورد برای من تئاتر رئالیستی به حساب می‌آمد. چون در جایی كه من در آن زندگی می‌كردم، همه آن اتفاقات می‌افتاد. زندگی منی كه مجبور بودم ساعت 6 از خواب بیدار شوم و ساعت یك به رختخواب بروم، خودش یك تئاتر ابزورد بود! درواقع به‌نظر من ابزورد را اروپای شرقی اختراع كرد و اروپای غربی آن را دزدید!

• و حالا بعد از حضور در این جلسه‌ها، چه حرفی برای جوانان علاقه‌مند به نمایشنامه‌نویسی دارید؟

دانشگاه برای فراگرفتن درس‌های نمایشنامه‌نویسی بسیار مهم است اما یك نویسنده از طریق سفركردن است كه چیزهای زیادی یاد می‌گیرد. آنچه بیش از همه اهمیت دارد، یادگیری این نكته است كه اتفاق‌های ساده دور و بر را با نگاه باز و متفاوت ببینیم.