تبیان، دستیار زندگی
دو خرس که همسایه بودند همیشه سر کندوی عسل دعوا داشتند
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

چرا خرس‌ها با هم می‌جنگند؟(1)

خرس ها

دو خرس که همسایه بودند همیشه سر کندوی عسل دعوا داشتند.

همین که زنبورها آن کندو را پر از عسل می‌کردند، یکی از آن دو سر می‌رسید و همه‌ی عسل‌ها را می‌خورد و بعد آن یکی انگار که مویش را آتش زده باشند سر می‌رسید و بعد، جنگ و جنگ. همیشه دو خرس یا سرشان شکسته بود یا چشم‌شان ورم کرده بود و یا... خوب اصلاً جای سالم توی بدن‌شان نبود.

سال‌ها به همین ترتیب گذشت. یک روز خرس سفید خودش را به کندو رساند تا پیش از آمدن خرس‌ قهوه‌ای همه‌ی عسل‌ها را بخورد. ولی ... هنوز جای زخم‌های دعوای قبلی‌اش درد می‌کرد.

به دور وبرش نگاه کرد. دامنه‌ی کوه پر از گل‌های زرد بود و دشت پر از گل‌های سرخ و معطر.

آبشاری نقره‌ای آواز می‌خواند و از کوه فرو می‌ریخت و توی دشت می‌افتاد. آن دور دورها به دریاچه‌ای کوچک تبدیل می‌شد. دورتر از دریاچه کوه بلند دیگری بود که همیشه کلاهی از برف به سرداشت. و خورشید و ماه، روز و شب بر آن کوه و دشت و دریاچه می‌تابیدند.

خرس سفید فکر کرد: چقدر زیباست!

بعد به کندوی عسل نگاه کرد و فکر کرد: حیف نیست که به خاطر این عسل، من و خرس قهوه‌ای همیشه با هم در حال جنگیم و از زندگی در میان این همه زیبایی لذتی نمی‌بریم.

ناگهان فکری به سرش زد از جا بلند شد. به میان گل‌های زرد دوید و با خودش گفت: نه! این بار من عسل‌ها را نمی‌خورم و یک فکر بهتر دارم.

بعد منتظر شد تا خرس قهوه‌ای از راه برسد...

ادامه دارد ...

نوشته: سوسن طاقدیس

*****************************

مطالب مرتبط

چرا سنجاب ها شادند

نخود سیاه و آرزوی بزرگش

نمکی سر به هوا

پری کوچولوی هفت آسمان

کشتن یک گرگ سخت نیست

پیش مادر بمان

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.