تبیان، دستیار زندگی
هر تصویر نادرستی را که از خود داری روی کاغذ بنویس، آن وقت آن را بسوزان. ناپدید می شوند. همین قصد را در ذهنت عمل کن، آن وقت پس از بارها ممارست می بینی تو همه چیز هستی، حالا دوباره تو بگو، کیستی؟ می خواهم تو را با او... آشنا کنم.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

طرحی نو دراندازیم

طرحی نو

ای او... تا بدانیم، برای تو می نویسم.

دلم را چون کبوتری سپید در دست می گیرم و رو به بهشتی که عطر او می آید، پروازش می دهم، تا بدانی در برابر حضور مدامت، قصد می کنم تا کبوتر دل، بی پروا، اوج بگیرد، تا جایی بپرد که من نقطه ای شوم و نقطه محو شود و از محو عبور کند و آن گاه از سرآغاز، نوشته شود. سفر می کنم  و افق را می شکافم تا طرحی نو افکنم. در امتداد این راه تابناک، او... چشم های بسته را می گشاید.

او... همه ابعاد آفرینش است. او... همان نور عبور کرده از جسم توست همان که قلم را آفرید و با آن نوشت، او... همان حسی است که بی پاسخ دریافت می کند. بی کلام، می گوید. بی همراه، یار می شود. بی انتظار، می بخشد. بی دانش، می داند. اکنون در همین ساحت بی مکث، روشن شو! در همین لحظه که در آن نشسته ای نیت کن که نقطه تصمیم را تجسم کنی. زمان در حال عبور است و هر عملی در زمان متجلی می شود . همین توجه، کافی است تا آگاهی را به درونت جا کند و آن جاست که احساس می کنی تو در حال تشرف به چیزی هستی که بسی فراتر از کلام است. بی هیچ فشاری در عمق وجودت می نشیند و مانند گلی زیبا می شکفد. در این خط دریافت، مراقب باش.

هر تردیدی از نتوانست، می تواند لحظه سقوط تو را از روی ریسمان ایمان، طراحی کند.

به جلو نگاه کن و پیش برو حتی اگر یک گام باشد. حالا زمان ظهور ترس هاست، به ترس هایت نگاه کن!

چه احساسی داری؟ احساس سرخوردگی! احساس خشم! احساس قربانی شدن یا احساس کسالت! همه این احساسات ریشه در ترس تو، از روبه رو شدن با حقیقت دارد. اگر احساس رضایت نمی کنی یعنی مانعی در مسیر نیروی کیهانی در وجودت داری. اگر موانع را برداری، نیروی حیاتی خود به خود تو را پیش می برد و هدایت می کند و به تو خوراک آگاهی می دهد. این موانع، حجاب ادراک تو هستند. هر احساس ترسی، در باور تو، بارور شده. و این باورها، از خاطره ای جان گرفته اند و این خاطرات را تو تا به امروز در ذهنت حفظ کرده ای. و تا به امروز گوشه های خلوت ذهنت را اشغال می کردند؟ دقت کن این تویی که به تاثیرات مثبت و منفی از بیرون و درون، جان می دهی و آن تاثیرات را به عمل تبدیل می کنی! تو حاصل انتخاب هایت هستی! اگر احساس آرامش، شادی و موفقیت می کنی به راهت ادامه بده! اگر از آن چه که هستی ملولی و احساس فشار و خشم می کنی، از این لحظه تصمیم بگیر، الگوهای نادرستی را، که تا به امروز در ذهنت نگه داشته ای، نپذیری و ردشان کنی و به انتخاب تازه ای فکر کنی که می تواند تو را شکوفا کند. قدرت هر اندیشه ای، از نقطه پذیرش آن اندیشه آغاز می شود. وقتی تو اندیشه ای را می پذیری، طرز بینش، گفتار و کردارت تغییر می کند و آن اندیشه را تغذیه می کند. هر فکری یک جهت است و تو مسافری که با رفتن به آن جهت، به آن فکر، تجسم می بخشی.

الگوهای غلط و منفی مثل احساس فقر یا نادانی و تنبلی کردن، احساس نازیبا بودن، ناهماهنگی با اطرافیان، احساس شرم و کمرویی، احساس حقارت و عدم اعتماد به نفس، همگی از باوری نادرست آغاز شده

اگر از کمک کردن به مستمندان، به علت احساس فقر در خودت، امساک می کنی! اگر ناله می کنی و همیشه در حال شکایتی و به آنان که بیش تر دارند حسرت می خوری، اگر همیشه بین خودت و رویاهایت خط فاصله می کشی و یا اگر هیچ رویایی برای پرواز نداری، دقت کن، این رفتارها نشانه تصاویر نادرستی است که از کودکی یا نوجوانی در تو به یادگار مانده. نقطه ای سیاه در صفحه ای سپید چه سرنوشتی می تواند داشته باشد؟ یکی از این نقطه سیاه به یک شکل زیبا می رسد، این نقطه می تواند چشم یک طاووس زیبا باشد. یا چشم یک حیوان درنده و وحشی. یا مرکز گلی زیبا. یا آن قدر بزرگ شود تا همه صفحه سپید را سیاه کند. معصومیت تو می تواند از آن نقطه، زندگی خلق کند و ترس تو می تواند زندگی را در همان نقطه مدفون سازد. تو نیاز به قدرت تفکیک کردن تصاویر منفی از مثبت داری. تصاویر زشت و منفی را مثل میوه های کال و لک زده از تصاویر مثبت جدا کن.

روی تصاویر مثبت تمرکز کن آن قدر که آن تصاویر باور تو باور تو عمل تو شوند، آن وقت خود به خود دنیای پیرامونت تغییر می کند.

یکی از رموز اقتدار این است، هرگز شکایت نکن. نه از کسانی که با تو بد کرده اند نه از خودت و نه دنیای اطرافت. به خودت بگو، جهت رفتارم را چگونه تغییر بدهم تا احساس رضایت و آرامش کنم! در این سفر به درون، تو او... را ملاقات می کنی. همان حقیقت و آگاهی که در انتظار ظهور است. او... آن بخش خلاق آفریننده وجود است با ذات عملگرایی که می تواند نیروی های کیهانی را به سمت تو جذب کند و با تمرکز روی آن تو را متحول سازد. از همین لحظه خودت را ببخش و دیگران را، چرا که برای آغاز، صفحه دلت باید سفید و بی خط باشد. مثل کبوتری سپید که آماده پرواز است از جهتی که تو رهایش می کنی. او.. از همان لحظه عمل می کند. او... چهره  متعالی توست. تصویری بی عیب و نقص. او... هر تصویر نادرستی را که از خود داری روی کاغذ بنویس، آن وقت آن را بسوزان. ناپدید می شوند. همین قصد را در ذهنت عمل کن، آن وقت پس از بارها ممارست می بینی تو همه چیز هستی، حالا دوباره تو بگو، کیستی؟ می خواهم تو را با او... آشنا کنم. اگر می خواهی از همین لحظه با نوشتن تصاویر مثبت از خودت آغاز کن تا به او برسی. دلت را چون کبوتری سپید در دست بگیر و به سمت بهشتی که او وعده داده رهایش کن.

منبع: موفقیت

مقالات مرتبط

اگر دوباره متولد می شدم

قدرت عشق

عشق به خود

لذت ببر، یک دستور است

آن روی تفکر

رازی راه گشا

از موانع عبور کنید

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.