تبیان، دستیار زندگی
كاروان اسرای اهل بیت(علیهم السلام) روز اول صفر به شام رسیدند و بعد از گذراندن ایشان از بازار و از بین مردم بالاخره به مجلس یزید رسیدند و اهل بیت(علیهم السلام) را در حالى كه دست مردها - كه دوازده نفر بودند(1) - به گردنشان بسته شده بود و همه اسیران نیز به د
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

اسرای اهل بیت در مجلس یزید

اهل بیت در مجلس یزید

كاروان اسرای اهل بیت(علیهم السلام) روز اول صفر به شام رسیدند و بعد از گذراندن ایشان از بازار و از بین مردم بالاخره به مجلس یزید رسیدند و اهل بیت(علیهم السلام) را در حالى كه دست مردها - كه دوازده نفر بودند(1) - به گردنشان بسته شده بود و همه اسیران نیز به دست یكدیگر زنجیر شده بودند وارد مجلس یزید نمودند.

یزید در قصر خود در محلى مشرف بر جیرون(2) نشسته بود و ورود سرهاى مقدس و كاروان اهل بیت را مشاهده مى‏كرد و این اشعار را زمزمه مى‏كرد:

آن قافله‏ها پدیدار شدند و آن آفتاب‌ها بر بلندی‌هاى جیرون تابیدند؛ كلاغ فریادى كشید. گفتم كه: فریاد بزنى یا نزنى، من از بدهكار خود طلب خود را گرفتم.»

پس از وارد نمودن اسیران به مجلس یزید، ایشان را در مقابل او نگه داشتند، امام سجاد (علیه‏السلام) به یزید فرمود: اگر رسول خدا(صلى الله علیه و آله) ما را در این حالت ببیند گمان می‌كنی با تو چه خواهد كرد؟

و فاطمه دختر امام حسین(علیه‏السلام) فریاد زد: اى یزید! آیا دختران رسول خدا(صلى الله علیه و آله) باید اینگونه به اسارت گرفته شوند؟

پس از وارد نمودن اسیران به مجلس یزید، ایشان را در مقابل او نگه داشتند، امام سجاد (علیه‏السلام) به یزید فرمود: اگر رسول خدا(صلى الله علیه و آله) ما را در این حالت ببیند گمان می‌كنی با تو چه خواهد كرد؟

اهل مجلس با شنیدن این جمله از دختر امام حسین(علیه‏السلام) به گریه افتادند، به گونه‏اى كه صداى گریه ایشان شنیده مى‏شد.

یزید چون وضعیت را بدین صورت دید ناچار دستور داد دست‌هاى امام چهارم را باز كنند.

در این هنگام سر مبارك امام حسین(علیه‏السلام) را در حالى كه شستشو داده و محاسن مبارك حضرت را شانه زده بودند، در تشتى از طلا قرار داده و در مقابل یزید گذاردند، و یزید با چوبى كه در دست داشت بر داندان‌هاى مبارك امام مى‏زد.(3)

یزید گفت: سرهایى را شكافتیم كه عزیز بودند، و آنها آزار دهنده‏تر و ستمكارتر بودند.»

یحیى بن حكم گفت:

لهام بجنب الطف ادنى قرابة من ابن زیاد العبد ذى النسب الوغل سمیة امسى نسلها عدد الحصى و بنت رسول الله لیست بذى نسل؛ آن كسانى كه در كنار طف بودند به ما نزدیكترند از ابن زیاد عبد، كه نسبت پستى دارد؛ نسل سمیه مادر زیاد به تعداد ریگهاست! اما از دختر پیغمبر نسلى بجاى نماند.»

یزید بر سینه او كوبید و گفت: خاموش باش!(4)

سپس یزید رو به اهل مجلس كرد و گفت: این مرد(5) مى‏بالید و مى‏گفت: پدر من بهتر از پدر یزید، و مادرم بهتر از مادر او، و جدّ من بهتر از جد اوست، و من خود را بهتر از او مى‏دانم و همین‏ها بود كه او را به كشتن داد!!!

اما سخن او كه پدرم بهتر از پدر یزید است، كار پدر من با پدر او به داورى كشید و خدا به نفع پدر من داورى كرد!!

و اما سخن او كه مادرم بهتر از مادر یزید است، آرى بجان خودم سوگند كه بدون تردید فاطمه دختر رسول خدا بهتر از مادر من است.

و اما گفته او كه جدم بهتر از جد اوست، بلى! مسلما كسى كه به خدا و روز قیامت ایمان دارد، نمى‌تواند بگوید كه جد من بهتر از محمد است!(6)

فاطمه دختر امام حسین(علیه‏السلام) فریاد زد: اى یزید! آیا دختران رسول خدا(صلى الله علیه و آله) باید اینگونه به اسارت گرفته شوند؟

اهل مجلس با شنیدن این جمله از دختر امام حسین(علیه‏السلام) به گریه افتادند، به گونه‏اى كه صداى گریه ایشان شنیده مى‏شد.

و اما این كه گفت: من بهتر از یزیدم، پس شاید او این آیه را تلاوت نكرده است: «قل اللهم مالك الملك)!(7)و(8)

آنگاه یزید به امام سجاد(علیه‏السلام) گفت: اى پسر حسین! پدرت رابطه خویشاوندى را نادیده گرفت و مقام و منزلت مرا درنیافت! و با سلطنت من در آویخت و خدا آنگونه كه دیدى با او رفتار كرد!!

حضرت على بن الحسین(علیهما‏السلام) این آیه را تلاوت فرمود: «ما صاب من مصیبة فى الارض و لا فى انفسكم الا فى كتاب من قبل ان نبرأها ان ذلك على الله یسیر.»(9)

یزید به فرزند خود خالد گفت: پاسخ او را بده! ولى خالد ندانست چه جوابى گوید! یزید به او گفت: بگو «ما اصابكم من مصیبة فبما كسبت ایدیكم و یغفو عن كثیر»(10)و(11)

ابن شهر آشوب گفته است: پس از آن على بن الحسین(علیهما‏السلام) فرمود: اى پسر معاویه و هند و صخر! نبوت و پیشوایى همیشه در اختیار پدران و نیاكان من بوده پیش از آن كه تو زاده شوى! به راستى كه در جنگ بدر و احد و احزاب، پرچم رسول خدا در دست جدّم على بن ابیطالب، و پرچم كافران در دست پدر و جد تو بود!

آنگاه امام سجاد(علیه‏السلام) این شعر را خواند:

چه پاسخ مى‏دهید هنگامى كه پیامبر از شما بپرسد: شما كه آخرین امتید، بعد از فقدان من با عترت و خاندانم، چه كردید؟ برخى را اسیر و بعضى را آغشته به خون نموده‏اید.»

سر مبارك امام حسین(علیه‏السلام) را در حالى كه شستشو داده و محاسن مبارك حضرت را شانه زده بودند، در تشتى از طلا قرار داده و در مقابل یزید گذاردند، و یزید با چوبى كه در دست داشت بر داندان‌هاى مبارك امام مى‏زد.

سپس امام سجاد(علیه‏السلام) ادامه داده فرمود: اى یزید! واى بر تو! اگر مى‏دانستى كه عمل زشتى را مرتكب شده‏اى و با پدرم و اهل بیت و برادر و عموهاى من چه كرده‏اى، مسلما به كوهها مى‏گریختى! و بر روى خاكستر مى‏نشستى! و فریاد به واویلا بلند مى‏كردى! كه سر پدرم حسین فرزند فاطمه و على را بر سردرِ دروازه شهر آویخته‏اى! و ما امانت رسول خدا در میان شما هستیم؛ تو را به خوارى و پشیمانى فردا بشارت مى‏دهم! و پشیمانى فردا زمانى است كه مردم در روز قیامت گرد آیند.(12)

فاطمه بنت الحسین علیهما‏السلام

در این هنگام مردى شامى در حالى كه به فاطمه دختر امام حسین(علیه‏السلام) اشاره مى‏كرد به یزید گفت: این كنیز را به من ببخش!

فاطمه در حالى كه مى‏لرزید خود را به سوی عمه‏اش زینب كشانید و چادر او را گرفت و گفت: عمه جان! یتیم شدم، كنیز هم بشوم؟!(13)

حضرت زینب(علیهاالسلام) رو به آن مرد شامى كرده گفت: نه تو و نه یزید هیچ كدام توان به كنیزى بردن این دختر را ندارید!

یزید خطاب به حضرت زینب(علیهاالسلام) گفت: بخدا سوگند كه مى‏توانم! و اگر بخواهم. چنین می‌كنم!

حضرت زینب(علیهاالسلام) فرمود: والله! هرگز خداوند چنین قدرت و سلطه‏اى به تو نداده است، مگر این كه از اسلام روى گردانى و به دین دیگرى در آیى!

ابن شهر آشوب گفته است: على بن الحسین(علیهما‏السلام) فرمود: اى پسر معاویه و هند و صخر! نبوت و پیشوایى همیشه در اختیار پدران و نیاكان من بوده پیش از آن كه تو زاده شوى! به راستى كه در جنگ بدر و احد و احزاب، پرچم رسول خدا در دست جدّم على بن ابیطالب، و پرچم كافران در دست پدر و جد تو بود!

یزید از خشم برافروخت و گفت: با من چنین سخن مى‏گویى؟! پدر و برادر تو از دین بیرون رفتند!!

زینب فرمود: تو و پدر و جدت دین خدا و دین پدر و برادرم را پذیرفتند، اگر مسلمان باشى!

یزید گفت: اى دشمن خدا! دروغ مى‏گویى!

زینب گفت: تو به ظاهر امیرى و ظالمانه ناسزا مى‏دهى و با قدرت و سلطه‏اى كه اكنون دارى زور مى‏گویى!

در اینجا گویا یزید احساس شرم كرد و ساكت شد.

و در روایت دیگر آمده است: مرد شامى پرسید: مگر این دختر كیست؟!

یزید گفت: او فاطمه دختر حسین، و آن زن زینب دختر على بن ابیطالب است. مرد شامى گفت: حسین پسر فاطمه و على؟!

یزید گفت: آرى!

مرد شامى گفت: اى یزید! خدا تو را لعنت كند كه خاندان پیامبر را مى‏كشى و فرزندان او را اسیر مى‏كنى! به خدا سوگند من گمان مى‏كردم اینان رومی هستند.

یزید به مرد شامى گفت: به خدا سوگند تو را نیز به آنها ملحق خواهم كرد! و دستور داد تا گردنش را بزنند.(14)

در این هنگام یزید دستور داد چوب دستى او را كه از چوب خیزران بود برایش آوردند، و در مقابل چشمان اهل بیت(علیهم ‏السلام) با آن چوب بر لب و دندان مبارك امام حسین(علیه‏السلام) مى‏زد.

زینب(علیهاالسلام) با دیدن این صحنه دست برد و گریبان چاك داد و فریاد مى‏زد: «یا حسیناه! یا حبیب رسول الله! یابن مكة و منا! یابن فاطمة الزهراء سیدة النساء! یابن بنت المصطفى!»

ناله حضرت چنان جانسوز بود كه هر كس در آن مجلس بود را به گریه واداشت و یزید به دست خود آن سر مقدس را در پیش روى خود گذارد! به ناگاه صداى زنى هاشمى از قصر یزید به گوش رسید كه مى‏گفت: «یا جبیباه! یا سید اهل بیتاه! یابن محمداه! یا ربیع الارامل و الیتامى یا قتیل اولاد الادعیاء!»(15)

امام سجاد(علیه‏السلام) ادامه داده فرمود: اى یزید! واى بر تو! اگر مى‏دانستى كه عمل زشتى را مرتكب شده‏اى و با پدرم و اهل بیت و برادر و عموهاى من چه كرده‏اى، مسلما به كوهها مى‏گریختى! و بر روى خاكستر مى‏نشستى! و فریاد به واویلا بلند مى‏كردى! كه سر پدرم حسین فرزند فاطمه و على را بر سردرِ دروازه شهر آویخته‏اى! و ما امانت رسول خدا در میان شما هستیم؛ تو را به خوارى و پشیمانى فردا بشارت مى‏دهم! و پشیمانى فردا زمانى است كه مردم در روز قیامت گرد آیند.

چون این صدا به گوش حاضران در مجلس رسید، بار دیگر به گریه در آمدند!(16)

یزید چون آواى گریه زنان اهل بیت(علیهم ‏السلام) و فریاد واحسیناه آنان را شنید، از روى شماتت گفت:

یا صیحة تحمد من صوائحما اهون الموت على النوائح؛ این فریاد از زنانى كه شیون مى‏كنند روا و پسندیده است! چه آسان است مرگ عزیزان بر زنانى كه نوحه به مزد كنند.»

سپس دست برد و چوب خیزران را برداشت و با آن به لب و دندان آن حضرت مى‏زد!

ابو برزه اسلمى(17) گفت: اى یزید! واى بر تو! بر دندان‌هاى حسین پسر فاطمه چوب مى‏زنى در حالى كه من شاهد بودم كه رسول خدا (صلى الله علیه و آله) همین لب‌ها و دندان‌ها را مى‏بوسید و به حسن و حسین(علیهماالسلام) مى‏فرمود: شما دو سید جوانان اهل بهشتید، خداوند قاتل شما را نابود كند و او را مورد لعنت خود قرار دهد و دوزخ را براى او آماده سازد!

یزید با شنیدن این جملات خشمگین شد و دستور داد او را از مجلس بیرون كردند.(18)

یزید همانگونه كه با چوب بر لب و دهان مبارك امام حسین(علیه‏السلام) مى‏زد، رو به سر مبارك كرده فرمود: اى حسین! نواختن مرا چگونه دیدى؟!

یزید شراب مى‏نوشد

سپس یزید آب جو طلب كرد(19) و از آن مى‏نوشید و به یاران خود مى‏داد و مى‏گفت: این شرابى است مبارك و از بركت آن این است كه اولین بارى كه ما از آن مى‏نوشیم سر دشمن ما (حسین) بر سر سفره ماست، و سفره طعام ما به همین خاطر گسترده است و با خیالى راحت و مطمئن غذا مى‏خوریم و شراب مى‏نوشیم.

سكینه(علیهاالسلام) مى‏فرماید: به خدا سوگند من از یزید كافرتر، ستمكارتر و سنگدل‌تر ندیده‏ام!(20)

پی‌نوشت‌ها:

1- العقد الفرید، ج 4، ص169.

2- جیرون در دمشق، ابتدا مصلاى صابئین بوده و سپس یونانى‏ها در آن مكان به تعظیم دین خود پرداخته و بعد از آن به دست یهود افتاد و همچنین زمانى در اختیار بت پرستان بود، و در این بنا را كه از بناهاى بسیار زیبا بوده «باب جیرون مى‏گفتند، و سر حضرت یحیى بن زكریا را بر در همین باب جیرون آویختند و پس از آن سر حسین بن على در همین موضع آویخته شد و مكان آن ظاهرا در همین مسجد اموى است. (مقتل الحسین مقرم، ص 348).

3- اخبار الدول آثار الاول للقرمانى، ص 108.

4- ارشاد شیخ مفید، ج 2، ص119.

5- منظورش از این مرد، امام حسین علیه‏السلام است.

6- این تعبیر از یزید حاكى از بى ایمانى اوست، زیرا مى‏گوید «كسى كه به خدا و روز قیامت ایمان دارد» و نمى‌گوید «من مى‏گویم كه پیامبر جد حسین بهتر از جد من است.»

7- سوره آل عمران: 26.

8- بحار الانوار، ج 45، ص131.

9- سوره حدید: 22.

10- سوره شورى: 30.

11- ارشاد شیخ مفید، ج 2، ص120.

12- بحار الانوار، ج 45، ص135.

13- ارشاد شیخ مفید، ج 2، ص120.

14- بحار الانوار، ج 45، ص136.

15- در اسناد ذكر نشده است كه صدا از چه كسى بوده است ولى به قرینه این كه صداى زنى هاشمى بوده است حتما از زنان اهل بیت بوده كه او را همراه دیگر زنان به مجلس یزید آورده بودند.

16- الدمعة الساكبة، ج 5، ص105.

17- ابو برزه اسلمى نامش على الاصلح نضله بن عبید و از اصحاب رسول خداست و در بصره سكونت نمود و گفته شده كه در سال 64 وفات یافت. (الاستیعاب، ج 4، ص161).

18- بحارالانوار، ج 45، ص132.

19- هروى از حضرت رضا (علیه‏السلام) نقل كرده كه اولین كسى كه دستور ساخت آب جو را داد و براى او تهیه كردند، یزید بود، و اولین جایى كه نوشید بر سر سفره‏اى بود كه سر مقدس امام حسین (علیه‏السلام) را گذارده بودند، و دشمنان اهل بیت بر آن سفره غذا و شراب مى‏خوردند و بر این مصیبت بزرگ شادمانى مى‏كردند، و لذا حضرت رضا (علیه‏السلام) فرمود: شیعیان ما هرگز آب جو نمى‌خورند چون آن مخصوص دشمنان ماست. (عیون اخبار الرضا، ج 2، ص22).

20- قمقام زخار، ص 577.

سایت تبیان

فراوری: مهری هدهدی

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.