پدر شعر فارسی(1)
میگویند رودکی، شاعر پارسیگوی قرن چهارم نابینا بوده است. خود شاعر اما هرگز در شعرهایش به ندیدن جهان با «چشم سر» اشاره نکرده، اتفاقاً در آثار او رنگها و منظرهها حضوری چشمگیر و چشمنواز دارند. شعرهایی از رودکی به جا مانده است که او را بینا نشان میدهد:
همیشه چشمم زی زلفکان چابک بود
همیشه گوشم زی مردم سخندان بود
رودکی حافظهی بسیار خوبی داشته و مشهور است که در هشت سالگی قرآن را از برکرده است
با این همه در اشعار شاعران دیگر مانند فردوسی، دقیقی، ناصرخسرو و... از رودکی به عنوان «شاعر نابینا» یاد شده است. ناصرخسرو میگوید:
اشعار زهد و پند بسی گفته است
آن تیره چشم شاعر روشنبین
رودکی، چه نابینا و چه بینا، «چشمدل» گشوده است و روشنبین شده است. به رودکی از آن جهت پدر شعر فارسی میگویند که مهمترین شاعر دورههای آغازین شعر فارسی ست، کسانی که پیش از او به فارسی شعر سرودهاند هرگز قدرت و روانی رودکی را نداشتهاند. شمار اشعار او را صد هزار بیت نقل کردهاند. افسوس که شعرهای اندکی از این
شاعر گرانسنگ به دست ما رسیده!
رودکی حافظهی بسیار خوبی داشته و مشهور است که در هشت سالگی قرآن را از برکرده است.
یکی از شعرهای معروف رودکی شعری است که با این مطلع آغاز میشود: «بوی جوی مولیان آید همی...». شاید شما هم این شعر را شنیده باشید. دربارهی نحوهی سرایش این شعر داستانی نقل شده است: همراهان پادشاه- امیرنصر- از توقف طولانی او در شهر هرات خسته شده بودند. به دیدار رودکی رفتند و از او خواستند تا چارهای بیندیشد و امیر را بعد از چهار سال به پایتخت یعنی بخارا برگرداند. رودکی ساز خود را برداشت، نزد امیر رفت و با صدای سحرانگیز اینطور خواند:
بوی جوی مولیان آید همی
یاد یار مهربان آید همی
ریگ آموی و درشتیهای او
زیر پایم پرنیان آید همی
آب جیحون از نشاط روی دوست
خنگ ما را تا میان آید همی
میر سرو است و بخارا بوستان
سرو سوی بوستان آید همی
ادامه دارد ...
نوشته: مهدی مرادی
*********************************
مطالب مرتبط