خانوم گُلی(2)
در قسمت قبل خواندید که یک تانکر حاوی نفت، برای جلوگیری از غرق شدن نفت خود را داخل آب دریا خالی کرد و باعث ناراحتی خانوم گلی و دیگر ماهی ها شد.
و حالا ادامه ماجرا ...
ماهی گّلی رفت در خانهی یکی از همسایهها و گفت: کوسهخان! آهای کوسهخان!
چند لحظه بعد کوسهای بزرگ، از خانه بیرون آمد.
- بله گلی خانم؟ چه عجب از این طرفها!
- کوسهخان! چند تا غریبه اومدن و دارن دریا رو کثیف می کنن.
یکدفعه انگار کوسهخان را برق گرفت.
- چی؟ نشونم بده ببینم کیا هستند.
ماهی گّلی، کوسهخان را به سطح آب برد و کشتی و ملوانهایش را نشان داد. کوسه خان در یک چشم به هم زدن پرید و شیلنگ را به دهان گرفت و کشید. شیلنگ از تانکر جدا شد و به دریا افتاد. جک ملوان هم که شیلنگ را محکم در دست گرفته بود، غافلگیر شد و به دریا پرت شد. نگاهش به کوسه افتاد، رنگ از رویش پرید.
- وای کوسه! آهای جیمی کمک کن. یه کوسه اومده این طرفها.
ملوانها به سرعت دوستشان را بالا کشیدند. چند لحظه بعد کشتی شروع به حرکت کرد.
- جک! فکر کنم بوی نفت این کوسه رو دیوونه کرده.
- آره! بهت گفتم که ... درست نیست نفتو توی دریا خالی کنیم.
- یه کشتی از اون دور داره میاد. مثل اینکه نیروهای کمکی دارن میرسن.
- آره! خدا رو شکر! نجات پیدا کردیم.
کشتی، آرام آرام به طرف کشتی تازه رسیده حرکت کرد. اما کوسهخان که ولکن نبود، دنبالشان کردو گفت: دفه آخری باشه که تو این محل پیداتون می شه و گرنه تیکه تیکهتون میکنم.
ماهی گّلی با خوشحالی به هوا پرید.
- دستت درد نکنه کوسهخان!
کوسه خان خندید و گفت: خواهش می کنم خانوم گلی، اگه همه باهم باشیم دیگه هیچ کسی نمی تونه اذیتمون کنه، دوستی برای همین روزا خوبه دیگه.
ماهی گّلی گفت: اگر شما کمک نمی کردین، دریا کثیف می شد و اونوقت معلوم نبود چه بلایی سر بقیه ماهیا میومد.
بعد هم ماهی گّلی رفت خانه خودش.
کوسهخان همینطور که میان آب و نفت شنا میکرد، فریاد زد: کاش هیچ کسی، هیچ وقت دریا رو کثیف نکنه!
نوشته: سید سعید هاشمی
****************************
مطالب مرتبط