تبیان، دستیار زندگی
مردم كوفه در سیر تاریخى كوفه چه با امیران و فرماندهان عادل همچون على‏بن ابى‏طالب‏(علیه‏السلام) و عمار یاسر و چه با امیران ظالم مانند «زیادبن ابیه‏» ناسازگار بودند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مردم شناسی كوفه(3)

خصوصیات مردم كوفه

علل بی وفایی كوفیان

مردم شناسی كوفه(1)

تقسیم بندی شیعیان كوفه

روان‏شناسى جامعه كوفه

به طور كلى مى‏توان خصوصیات روانى جامعه كوفه را كه در شكست ظاهرى نهضت امام حسین(‏علیه‏السلام) دخیل بود، چنین برشمرد:

الف: نظام ناپذیرى

هسته اولیه شهر كوفه را قبایل بدوى و صحرانشین تشكیل مى‏دادند كه بنا به علل مختلف در فتوحات اسلامى شركت جستند و سپس از صحرانشینى و كوچ‌روى به شهرنشینى روى كردند، اما با این حال، خلق و خوى صحرانشینى خود را از دست ندادند.

یكى از صفات صحرانشینان، آزادى بى حد و حصر در صحراها و بیابان‌ها است. و لذا مردم كوفه از همان ابتدا به درگیرى با امیران خود پرداختند، به گونه‏اى كه خلیفه دوم را به ستوه آوردند تا جایى كه از دست آنان این چنین شكوه مى‏كند:

«واى نائب اعظم من ماة الف لایرضون عن امیر و لا یرضى عنهم امیر»(1)؛ چه مصیبتى بالاتر از این كه با صدهزار جمعیت روبرو باشى كه نه آنها از امیران خود خشنودند و نه امیران آنها از آنان رضایت دارند.»

لذا مى‏بینیم كه آنان در سیر تاریخى كوفه چه با امیران و فرماندهان عادل همچون على‏بن ابى‏طالب‏(علیه‏السلام) و عمار یاسر و چه با امیران ظالم مانند «زیادبن ابیه‏» ناسازگار بودند.

در طول تاریخ كوفه تا سال 61 هجرى تنها با یك مورد روبرو مى‏شویم كه كوفیان، بیشترین رضایت را از امیر خود داشته‏اند و او همان سیّاس معروف عرب؛ یعنى «مغیرة‏ بن شعبه است! این سیاستمدار كهنه‏كار كه از سال 41 هجرى تا سال مرگش؛ یعنى سال 50 هجرى از سوى معاویه عهده‏دار حكومت كوفه بود، سعى مى‏كرد طورى رفتار نماید تا كمترین تعارض را با مردم و گروههاى مختلف داشته باشد لذا وقتى به او مى‏گفتند: فلان شخص داراى عقیده شیعى یا خارجى است، جواب مى‏داد: خداوند چنین حكم كرده كه مردم مختلف باشند و خود بین بندگانش حكم خواهد نمود.(2)

مردم كوفه در سیر تاریخى كوفه چه با امیران و فرماندهان عادل همچون على‏بن ابى‏طالب‏(علیه‏السلام) و عمار یاسر و چه با امیران ظالم مانند «زیادبن ابیه‏» ناسازگار بودند.

و همین طرز سلوك بود كه عامه مردم را از او خشنود مى‏نمود، البته خوارج در زمان او از مشى وى پیروى كرده و با "مستورد بن علقه" بیعت كردند و دست ‏به شورش زدند و مغیره این شورش را سركوب نمود.

«نعمان بن بشیر» كه در سال ‏59 هجرى عهده‏دار حكومت كوفه شده بود، نیز مى‏توانست امیرى مطلوب براى كوفیان باشد، كه ناگاه با مرگ معاویه، شرایط و انگیزه‏هاى قوى‏ترى براى كوفیان پیش آمد كه به دعوت از امام حسین(‏علیه‏السلام) انجامید.

شاید بتوان گفت: حضور فراوان صحابه و قراء یكى از عوامل تشدیدكننده این خلق ‏و خوى بود، چرا كه آنان خود را مجتهدان و صاحبنظرانى در مقابل حكومت ‏به حساب مى‏آوردند و لذا تا آن هنگام كه مى‏توانستند و بر جان خود بیم نداشتند، در مقابل حكومت قد علم مى‏كردند كه نمونه بارز آن را در جنگ صفین مشاهده مى‏كنیم، به ویژه آن كه جمع كثیرى از خوارج نهروان را «قراء» و حافظان قرآن تشكیل مى‏دادند.(3)

پس چنین جامعه‏اى امیر عادل و آزاداندیش را برنمى‏تابد، در این جامعه از اینگونه امیران سوء استفاده مى‏شود و در مقابل آنها به معارضه برمى‏خیزند و از فرمان‌هاى آنان اطاعت نمى‏نمایند. نمونه همه این نشانه‏ها را در رفتار كوفیان با حضرت على‏(علیه‏السلام) مشاهده مى‏كنیم. امیر مناسب این جامعه امیرى مانند «زیاد بن ابیه‏» است كه با خشونت و ظلم آنان را وادار به اطاعت در برابر حكومت نماید.

برخلاف جامعه كوفه، جامعه شام را مردمى متمدن و غیرعرب تشكیل مى‏دادند كه قرنها به نظام‏پذیرى عادت كرده بودند و از این‏رو معاویه به راحتى توانست چنین جامعه‏اى را در اختیار بگیرد. (4)

ب: دنیاطلبى

گرچه بسیارى از مسلمانان صدر اسلام با هدفى خالص و به جهت رضاى حق و پیشرفت اسلام در فتوحات اسلامى شركت جستند، اما كم نبودند افراد و قبایلى كه به قصد به دست آوردن غنایم جنگى در این جنگ‌ها شركت مى‏جستند اینان پس از سكونت در كوفه حاضر به از دست دادن دنیاى خود نبودند و به محض احساس خطرى نسبت ‏به دنیاى خود عقب‏نشینى مى‏كردند و به عكس، هرگاه احساس حظ و بهره‌ای مى‏نمودند فورا در آن داخل مى‏شدند. شاهد صادق این مطلب حضور كوفیان در دو جنگ جمل و صفین است.

حضور فراوان صحابه و قراء یكى از عوامل تشدیدكننده این خلق ‏و خوى بود، چرا كه آنان خود را مجتهدان و صاحبنظرانى در مقابل حكومت ‏به حساب مى‏آوردند و لذا تا آن هنگام كه مى‏توانستند و بر جان خود بیم نداشتند، در مقابل حكومت قد علم مى‏كردند كه نمونه بارز آن را در جنگ صفین مشاهده مى‏كنیم، به ویژه آن كه جمع كثیرى از خوارج نهروان را «قراء» و حافظان قرآن تشكیل مى‏دادند.

هنگامى كه در سال ‏36 هجرى حضرت على(‏علیه‏السلام) از مدینه به سمت عراق براى مقابله با شورشیان مستقر در بصره، رهسپار عراق شد، از كوفیان درخواست كمك نمود. كوفیان كه هنوز حكومت على‏(علیه‏السلام) را نوپا مى‏دیدند و از سرنوشت جنگ به خصوص با توجه به كثرت سپاه بصره بیمناك بودند، كوشیدند از زیر بار این دعوت شانه خالى كنند و بالاخره پس از تبلیغ‌ها و تشویق‌هاى فراوان تنها 12 هزار نفر یعنى حدود 10 درصد جمعیت مقاتل كوفه در این جنگ شركت جستند؛ (5) و پس از اتمام جنگ، یكى از اعتراض‌هاى نخبگان و خواص آنان، تقسیم نكردن غنایم از سوى حضرت على(‏علیه‏السلام) بود. (6)

اما در جنگ صفین كه كوفیان، حكومت حضرت على‏(علیه‏السلام) را سامان‏ یافته مى‏دیدند و امید فراوانى به پیروزى مى‏داشتند، رغبت ‏بیشترى به شركت در جنگ نشان دادند، به طورى كه تعداد سپاهیان آن حضرت‏ در این جنگ را بین 65 تا 120 هزار نفر نگاشته‏اند(7) كه شمار افراد غیركوفى آن بسیار ناچیز بود.

كثرت بیعت‏كنندگان با مسلم را نیز مى‏توان با همین اصل توجیه نمود، گرچه عده قلیلى افراد مخلص نیز در میان آنها بودند.

مردم كوفه در آن هنگام از سویى به علت مرگ «معاویه‏» و جوانى «یزید» حكومت مركزى شام را دچار ضعف مى‏دیدند و از سوى دیگر فرماندار كوفه، «نعمان بن بشیر» را قادر به مقابله با قیامى جدى نمى‏دانستند. از این‏رو تجمع عده‏اى از شیعیان مخلص به رهبرى «سلیمان بن صرد خزاعى‏» و پیشنهاد دعوت از امام حسین(‏علیه‏السلام) و تشكیل حكومت در كوفه توسط آنان، به‏ سرعت از سوى كوفیان مورد استقبال قرار گرفت زیرا احتمال پیروزى و تشكیل حكومت را قوى مى‏دانستند.

هنگامى كه در سال ‏36 هجرى حضرت على(‏علیه‏السلام) از مدینه به سمت عراق براى مقابله با شورشیان مستقر در بصره، رهسپار عراق شد، از كوفیان درخواست كمك نمود. كوفیان كه هنوز حكومت على‏(علیه‏السلام) را نوپا مى‏دیدند و از سرنوشت جنگ به خصوص با توجه به كثرت سپاه بصره بیمناك بودند، كوشیدند از زیر بار این دعوت شانه خالى كنند و بالاخره پس از تبلیغ‌ها و تشویق‌هاى فراوان تنها 12 هزار نفر یعنى حدود 10 درصد جمعیت مقاتل كوفه در این جنگ شركت جستند؛ و پس از اتمام جنگ، یكى از اعتراض‌هاى نخبگان و خواص آنان، تقسیم نكردن غنایم از سوى حضرت على(‏علیه‏السلام) بود.

حتى پس از ورود عبیدالله به كوفه، باز هم امید پیروزى را از دست ندادند و از این‏رو تعداد كثیرى به همراه مسلم در محاصره قصر عبیدالله شركت جستند و هنگامى كه احساس خطر نمودند، به ‏سرعت از نهضت كناره جستند و مسلم و هانى را به دست عبیدالله سپردند.

این احساس خطر هنگامى شدت گرفت كه شایعه حركت ‏سپاه شام از سوى طرفداران عبیدالله در میان مردم افكنده شد كه ترس از سپاه شام را نیز مى‏توان معلول دنیاطلبى مردم كوفه به شمار آورد. (8)

از اینجاست كه به عمق كلام امام حسین(‏علیه‏السلام) هنگام رسیدن به كربلا پى مى‏بریم كه فرمود:

«الناس عبید الدنیا و الدین لعق على السنتهم یحوطونه ما درت معایشهم، فاذا محصوا بالبلاء قل الدیانون‏»(9)؛ مردم بندگان دنیایند و دین مانند امرى لیسیدنى بر زبان آنها افتاده است؛ تا هنگامى به دنبال دین مى‏روند كه معیشت آنها برقرار باشد اما هنگامى كه در امتحان افتند، دینداران اندك خواهند بود.

ج: تابع احساسات بودن

با مطالعه مقاطع مختلف حیات كوفه مى‏توانیم این خصیصه را به ‏خوبى در آن مشاهده نماییم. علت اصلى این خصیصه را مى‏توان عدم رسوخ ایمان در قلب‌هاى آنان دانست و طبعا از افراد و قبایلى كه با دیدن شوكت اسلام به آن پیوستند و براى دنیاى خود به جنگ رفتند، انتظارى جز این نمى‏توان داشت.

شاید معروف شدن كوفیان به فریبكارى و بى‏وفایى به گونه‏اى كه باعث ‏به وجود آمدن مثل‌هایى چون: «اغدر من كوفى‏»؛ فریبكارتر از كوفى، یا «الكوفى لایوفى‏»؛ كوفى وفا ندارد، گردیده، نیز ناشى از همین خصیصه احساساتى بودن آنها باشد.

یكى‏از موفق‏ترین كسانى كه ‏توانست از احساسات كوفیان به ‏خوبى بهره‏بردارى نماید، جناب مختار بود كه البته كوفیان، باز همین كه احساس كردند ورق علیه او برگشته است او را تنها گذاشتند تا به دست مصعب بن زبیر كشته شود.(10)

د: خصوصیات دیگر

بعضى از نویسندگان معاصر خصوصیات زیر را براى جامعه كوفه برشمرده‏اند:

1- تناقض در رفتار، 2- فریبكارى، 3- تمرد بر والیان، 4- روحیه فرار در هنگام رویارویى با مشكلات، 5- اخلاق بد، 6- طمع، 7- تحت تاثیر تبلیغات قرار گرفتن. (11)

به نظر مى‏رسد، خصوصیاتى كه ما برشمردیم به طور ریشه‏اى مى‏تواند همه این خصوصیات هفتگانه را توجیه كند.

پی‌نوشت‌ها:

1- تاریخ طبرى، ج3، ص243.

2- تجارب‏الامم، ج2، ص15.

3- مروج‏الذهب، ج2، ص405.

4- زكى صفوت، احمد، جمهرة خطب العرب فى عصور العربیة الزاهر، چاپ دوم: مصر، مطبعة الحلبى، 1385 ق، ج1، ص420 به بعد.

5- تاریخ طبرى،ج 3، ص513.

6- همان، 545.

7- همان، ج4، ص59؛ مروج الذهب، ج2، ص385.

8- تاریخ طبرى، ج4، ص277.

9- موسوعة كلمات الامام الحسین‏(علیه‏السلام)، چاپ اول: قم، دارالمعروف، 1415ق، ص‏373.

10- تاریخ طبرى، ج4، ص558 به بعد.

11- حیاة الامام الحسین‏(علیه‏السلام)، ج2، ص420 به بعد.

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.