آقا داماد خونه دارند...

از مجموعه نقل از ما ، حدس از شما

خیلی صاف ومرتب نشسته بود، سر به زیر، همون طوری که این طور مراسم می طلبید. آنقدر سرش رو پایین انداخته بود که از روبرو فقط سرش دیده می شد و دو تا گوش که سرخ سرخ شده بود از شرم.

طبق معمول اولش به خوش و بش و احوال پرسی گذشت . تا این جاش خوب بود. اما کم کم که کار به جاهای جدی رسید، دیگه خیلی هم خوش نبود.

از همه چیز پرسیدند و آقا داماد ما تو تمام این گزینش ها سربلند بود تا رسید به حقوق و خونه و خلاصه مادیات...

کم سر به زیر نشسته بود ، سر به زیر تر شد.....عرضم به حضورتون که بنده اینقدر حقوق میگیرم و خونه هم ندارم.

آخ آخ آخ ...اخم ها در هم کشیده شد...سکوت سرد و سنگینی همه لبخند های به ظاهر بر لب نشسته را تحت الشعاع قرار داد....و اون ها که مسایل مادی براشون مهم بود عن قریب بود  جواب رد بدن که حاجی به دادش رسید.

"عرض به حضورتون که...اگر مشکل خونست...شاه داماد ما خونه رو دارن.مشکل دیگه ای هم هست؟"

سر آقا داماد به طور اعجاب انگیزی بلند شد:حاجی !! من خونه دارم؟!

فقط خدا رحم کرد کسی صداشو نشنید.

حاجی با ابروهای در هم کشیده یه تلنگری بهش زد و گفت: هیس میگم داری یعنی داری همین که گفتم.

با این حرف حاجی گل از گل همه شکفت و دوباره جمع دوستانه شد .قرار های بعدی گذاشته شدو این میان فقط دل آقا داماد مثل سیر وسرکه می جوشید که حالا چی میشه.

از در که بیرون رفتند گفت:حاجی قربونت من شما رو با خودم نیاوردم خواستگاری که خالی ببندی، حالا بقیه اش رو چه کار کنیم؟

"خالی چیه مرد حسابی ؟اسمت تو قرعه کشی خونه های سازمانی سپاه در اومده."

********

وقتی همه چیز به خوبی و خوشی گذشت معلوم شد قرعه خانه های سازمانی سپاه به نام خود حاجی در اومده بود.

 *******

تاریخ تولد :1333

تاریخ شهادت : 1/11/1365

محل تولد :تهران /شهریار /باباسلمان

طول مدت حیات :32 سال

محل شهادت :شلمچه

مزار شهید :امامزاده محمد كرج