تبیان، دستیار زندگی
کتاب پله پله تا ملاقات خدا اثر استاد دکتر عبدالحسین زرین‌کوب می‌باشد. این کتاب در مورد زندگی، اندیشه و سلوک مولانا جلال‌الدین محمد بلخی (رومی) می‌باشد. این کتاب بر خلاف سایر تألیفات استاد دکتر عبدالحسین زرین‌کوب،میباشد
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

پله پله تا ملاقات خدا
خدا
کتاب پله پله تا ملاقات خدا اثر استاد دکتر عبدالحسین زرین‌کوب می‌باشد. این کتاب در مورد زندگی، اندیشه و سلوک مولانا جلال‌الدین محمد بلخی (رومی) است. البته در این کتاب بر خلاف سایر تألیفات استاد دکتر عبدالحسین زرین‌کوب، ایشان از دادن مراجع و منابع مختلف و متعدد در داخل کتاب خودداری کرده و همه مطالب را به قلمی بسیار ساده، روان و عامه فهم نوشته‌اند
اما آن روز ، که با آن همه خرسندی و بی خیالی از راه بازار به خانه بازمی گشت ، عابری ناشناس باهیئت و کسوتی که یادآور احوال تاجران خسارت دیده بازار به نظر می رسید ناگهان از میان جمعیت اطراف پیش آمد ، گستاخ وار عنان فقیه و مدرس پرمهابت و غرور شهر را گرفت ، در چشم های او که هیچ یک از مریدان و شاگردان جرئت نکرده بود شعاع نافذ و سوزان آن ها را تحمل کند خیره شد و طنین صدای او سقف بلند بازار را به صدا درآورد . این صدای ناآشنا و جسور سوالی گستاخانه و ظاهرا مغلطه آمیز را بر وی طرح کرد:

- صراف عالم معنی ، محمد (ص) برتر بود یا بایزید بسطام؟

مولانای روم که عالی ترین مقام اولیا را از نازل ترین مرتبه انبیا  هم فروتر می دانست و در این باره تمام اولیا و مشایخ بزرگ گذشته را هم با خود موافق می دید ، با لحنی آکنده از خشم و پرخاش جواب داد:

- محمد (ص) سرحلقه انبیاست ، بایزید بسطام را با او چه نسبت؟

اما درویش تاجر نما که با این جواب خرسند نشده بود بانگ برداشت :

- پس چرا آن یک سبحانک ما عرفناک گفت ، و این یک سبحانی ما اعظم شأنی بر زبان راند ؟

واعظ و فقیه قونیه که از آن چه خوانده بود و شنیده بود با عالم اولیا آشنایی داشت در حق بایزید جز به دیده تکریم نمی نگریست ، لاجرم مثل یک فقیه وواعظ عادی شهر نمی توانست بی پروا به انکار و تکفیر پیر بسطام بپردازد . می دانست که دعوی پیر طریقت با آن چه از صاحب شریعت نقل می شد مغایرت ندارد و هر یک از حالی و مقامی دیگر نشان می داد لحظه یی تامل کرد و سپس پاسخ داد:

- بایزید تنگ حوصله بود به یک جرعه عربده کرد . محمد دریانوش بود به یک جام عقل و سکون خود را از دست نداد!

سوال و جوابی جالب بود که برای مولانا دشوار نبود و شاید هر واعظ شهر هم با آشنایی اندک با آراء و اقوال صوفیه می توانست نظیر این پاسخ را به آن سوال عرضه کند . اما سوال د رملأ عام و در میان اهل بازار و جمع عوام مطرح شده بود . طالب علمان کم سن و سال و بی تجربه و احیانا متعصبی که هم در رکاب مولانا از مدرسه با او همراه شده بودند با این گونه اقوال آشنایی نداشتند . جوی که در این لحظه به وجود آمده بود برای اطرافیان مولانا قابل تحمل نبود و سخن مرد ناشناس هیجان انگیز و جسارت آمیز می نمود . مولانا یک لحظه به سکوت فرو رفت و در مرد ناشناس نگریستن گرفت. اما در نگاه سریعی که بین آن ها رد و بدل شد، بیگانگی آن ها تبدیل به آشنایی گشت  نگاه ها به رغم آن که کوتاه و گذرا بود اعماق دل هاشان را کاویده بود و به زبان دل ها هر چه گفتنی بود به بیان آورده بود. نگاه شمس به مولانا گفته بود: از راه دور به جستجویت آمده ام ، اما با این بار گران علم و پندارت چگونه به ملاقات «الله» می توانی رسید؟ و نگاه مولانا به او پاسخ داده بود: مرا ترک مکن درویش، با من بمان و این بار مزاحم را از شانه های خسته ام بردار ! مبادله این نگاه سائل و قائل را به هم پیوند داده بود.

برگرفته از  کتاب : پله پله تا ملاقات خدا ، دکتر عبدالحسین زرین کوب


ما به شما پیشنهاد می کنیم در طرح اشتراک کتاب تبیان شرکت نمایید تا از ارسال منظم و برنانه ریزی شده کتب در رده های مختلف بهره مند گردید. ما کتاب مورد نیاز شما و اعضا خانواده یا دوستانتان را در رده های سنی مختلف با استفاده از نظرات کارشناسان امر تهیه و به خانه و یا محل کارتان ارسال خواهیم کرد.