تبیان، دستیار زندگی
وای خدا! چقدر سرم درد می‌کنه! چه بویی می‌آد! این بو از کجاست؟
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

خانوم گُلی

خانوم گلی

ماهی گّلی کوچولو صبح که از خواب بیدار شد، حسابی سردرد داشت.

- وای خدا! چقدر سرم درد می‌کنه! چه بویی می‌آد! این بو از کجاست؟

از خانه بیرون آمد و دور و برش را نگاه کرد. آب، تیره‌تر از روزهای دیگر بود. یکی از ماهی‌های همسایه داشت از آنجا  رد می‌شد. ماهی گّلی گفت: آقا امروز چه خبر شده؟ چرا آب تیره است؟ ماهی همسایه که حسابی بی‌حال و کسل بود، گفت: نفت! گلی خانوم نفت! دریا پر از نفت شده. همه جا رو نفت پر کرده. همه‌ی ماهی‌ها دارند از حال می‌رن.

ماهی گّلی گفت: کی نفت ریخته توی دریا؟

- چه می‌‌دونم گلی خانوم! یه کشتی از خدا بی‌خبر.

- وا! یعنی چی؟ چرا نفتشونو اینجا خالی می‌کنند؟

ماهی همسایه که داشت از حال می‌رفت، گفت: من چه می‌دونم گلی خانوم! برو از خودشون بپرس و رفت.

ماهی گّلی نفس عمیقی کشید. سرش گیج رفت.

- وای خدا جون! چه بوی بدی! الان بالا می‌آرم.

به طرف سطح آب شنا کرد. هر چه بالاتر می‌رفت، آب تیره‌تر می‌شد و بوی بد بیشتر. به سطح آب که رسید، کشتی

ماهی

بزرگی را دید. ماهی گّلی شنا کرد و جلوتر رفت. درست روبروی کشتی. یکی از کارکنان کشتی، سر شیلنگ بزرگی را انداخته بود توی  دریا. سر دیگر شیلنگ به یک تانکر غول‌پیکر وصل بود. نفت سیاه و بدبو از سوراخ شیلنگ توی آب دریا می‌ریخت. ماهی گّلی رفت جلوتر. سرش را از آب بیرون کرد و گفت: آهای آقا... آهای ... با شمام.

مرد چشمش به ماهی افتاد. ماهی گفت: آقا ببخشید! بی‌زحمت اگه می‌شه برید جای دیگه نفتتونو خالی کنید. من به بوی نفت حساسیت دارم. سرم درد می‌گیره.

مرد همین‌طور به ماهی نگاه می‌کرد. ماهی سینه‌اش را صاف کرد و با صدای بلندتر گفت: عرض کردم اگه می‌شه این شیلنگو جمع کنید برید جای دیگه. آخه من سردرد می‌گیرم. البته می‌بخشیدا! یکی دیگر از کارکنان کشتی آمد پیش مرد اول. مرد اول گفت: ببین جک... اون ماهی قرمز رو ببین. سرشو از آب بیرون آورده داره مارو نیگا می‌کنه.

مرد دوم نگاهش به ماهی افتاد. لبخندی زد و گفت: چه ماهی خوشگلی!

مرد دوم آمد لب عرشه و گفت: می‌گیرمت ماهی کوچولو!

ماهی گلی با جیغ گفت: وا! چه حرف‌ها! جای این حرفا زود از اینجا برید.

مرد دوم به مرد اول گفت: ببینم جک! این تانکر نفت خالی نشد؟ تا کشتی غرق نشده باید خالی بشه.

تا نیروهای کمکی نرسیدن باید کشتی رو روی سطح آب نگه داریم. نباید بذاریم غرق بشه.

ماهی گلی گفت: حالا که به حرف من گوش نمی‌دید نشونتون می‌دم.

ادامه دارد ...

نوشته: سید سعید هاشمی

******************************

مطالب مرتبط

طناب خوشمزه

جشن تولد

ساقه‌های طلایی گندم

درینگ درینگ... تلفن زنگ می زنه ! ( داستان)

عنکبوت و جاروی دم دراز

بُز زنگوله پا

معلم جدید بره ها

سرماخوردگی

کوتوله ناقلا و غول دندان طلا

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.