هر چیزی به وقتش!
وقتی 15 سالم بود، فکر میکردم برای ورود به دانشگاه، هیچوقت دیر نیست، فکر درستی بود ولی نه برای یک نوجوان 15 ساله!
شما تا 9-8 سالگی بچّهاید، حق دارید به هیچ مسالهای فکر نکنید، فکر و ذکرتان بازیگوشی باشد و... امّا اگر شما در 15 سالگی هم همین خصوصیتها را داشتید، آن وقت 9- 8 سال از زندگی عقبید، آن وقت دیر رسیدید و آنوقت ضرر میکنید
چه مقدّمه بدی! هیچوقت یک مطلب را اینجوری شروع نکنید و اگر شروع کردید، منتظر باشید که اغلب مخاطبانتان را از دست بدهید چون آنها با خودشان میگویند: ای بابا، این فکر کرده مرکز هستی است و هر اتّفاقی که برای او افتاده، برای ما هم رخ میدهد. تازه همان اوّلش شعار میدهد. بهتر است بروم جلوتر، شاید مطلب بهتری برای خواندن پیدا کنم! و بعد شما مجبورید مثل بنده، منتظر بمانید اگر مخاطب داشتید، ادامه بدهید.
بگذریم!
رک و پوست کنده، اوّل، آخر حرفم را اعلام میکنم! باباجان، شما نوجوانها چرا هی میخواهید با قوانین طبیعت در بیفتید؟ چرا متوجّه نیستید که زندگی قانون مشخّصی دارد و برای هر کاری، بهترین سنّی وجود دارد که شما اگر در ضرباهنگ درست زندگی قدم بزنید، زودتر به نتیجه میرسید؟ اصلاً چرا جملات آدم بزرگها را بد میفهمید؟ مثلاً اگر یک آدمی در صد سالگی وارد دانشگاه شد، خب دستش درد نکند، همّت کرده، جالب است با مزّه است ولی اگر همه بخواهند در این سن به دانشگاه بروند، هیچ فکر کردید چه شرایط زبانم لال، مضحکی بهوجود میآید؟
بحث امروز ما درباره قانونهای نانوشته طبیعت است. قانونهای نانوشته زندگی که میتوانند وضعیت سالهای ما را روشن کنند و در برنامهریزی ما برای زندگی، تاثیر بگذارند.
خیلی از ماها، آگاهانه یا نا آگاهانه در برابر این قانونهای هستی، جبهه میگیریم. خیلی از ماها، سعی میکنیم به آنها پایبند نباشیم و خیلی از ماها در مقاطع قبلی زندگیمان درجا میزنیم!
زندگی قانون مشخّصی دارد و برای هر کاری، بهترین سنّی وجود دارد که شما اگر در ضرباهنگ درست زندگی قدم بزنید، زودتر به نتیجه میرسید
نتیجه؟
خیلی بدتر از آنی است که فکر میکنید. آدمها در این موضوع خیلی شبیه میوهها هستند. آنها فرصتی برای شکوفه بودن، فرصتی برای رشد میوه، فرصتی برای کال بودن و فرصتی برای رسیده شدن دارند. حالا هر دو گروه آدمهایی که میخواهند غوره نشده، مویز بشوند و یا خیال رسیدن ندارند، تا دلتان بخواهد، ضرر میکنند. ضررهایی که در عمر آدمی، خیلی وقتها جبرانپذیر نیست. روی صحبتم با خیلی از شماهاست. شماهایی که هیچوقت به مرحلههای زندگیتان فکر نمیکنید و در این خیال باطل به سر میبرید که برای انجام دادن کاری، هزار سال وقت دارید...
نه خیر!
باید خدمتتان عرض کنم که زندگی آنقدرها هم شوخی بردار نیست! شما تا 9-8 سالگی بچّهاید، حق دارید به هیچ مسالهای فکر نکنید، فکر و ذکرتان بازیگوشی باشد و... امّا اگر شما در 15 سالگی هم همین خصوصیتها را داشتید، آن وقت 9- 8 سال از زندگی عقبید، آن وقت دیر رسیدید و آنوقت ضرر میکنید چون نیازها و خواستههای شما به طور طبیعی تغییر میکند امّا شما از آنها جا ماندهاید! مثلاً موقع کار کردن و مسؤولیت پذیریتان است، در حالی که تازه یادتان آمده دیپلم بگیرید.
بیایید در برابر مراحل زندگی کمتر موضع بگیریم، به موقع از هر مرحلهای به مرحله بعدی وارد شویم و مسؤولیتهایمان را بپذیریم و آنها را پشتسر بگذاریم، قبل از اینکه تعداد آنها به حدّی برسد که نه توان انجامش را داشته باشیم و نه تجربهاش را
یادم هست در دوران مدرسهام دوست خوبی داشتم که با وجودی که 15 سالش بود امّا شبها عروسکش را بغل میکرد و میخوابید. دوست من دوران کودکی شیرینی داشت و حاضر نبود از آن دوران خارج بشود. از نظر او عروسک بازی کار بدی نبود، واقعاً هم نبود! اشکال کار در طرز فکر دوست من بود، در اینکه او از تغییرات طبیعی که زندگی در او ایجاد میکرد، خبر نداشت و لجوجانه به یک دوره خاص چسبیده بود و به چیز دیگری فکر نمیکرد!
او تا جایی که میتوانست، از مسؤولیتهای جدیدی که با بیشتر شدن سالهای عمرش از او طلب میشد، شانه خالی میکرد، بیخبر از آنکه یک روزی بالاخره گیر خواهد افتاد! آن وقت باید خودش را در موقعیتی ببیند که هیچ پایه و اساس فکری برای پذیرفتن آن ندارد. غمانگیز و عذاب آور!
بنابراین، دوستان نوجوان من!
بیایید در برابر مراحل زندگی کمتر موضع بگیریم، به موقع از هر مرحلهای به مرحله بعدی وارد شویم و مسؤولیتهایمان را بپذیریم و آنها را پشتسر بگذاریم، قبل از اینکه تعداد آنها به حدّی برسد که نه توان انجامش را داشته باشیم و نه تجربهاش را. چون خیلی ساده و خودمانی:
«هر کاری به وقتش خوبه!»
نوشته: دلارام کارخیران
*******************************
مطالب مرتبط
تا حالا با خودت مسابقه دادهای؟
ماهی ها حوضشان خالی است ......