در آمدی بر رفتار شناسی ادبی (6)
قسمت قبل
را مطالعه کنید.در مقاله حاضر :
نشانهشناسی رفتار ناهنجار با زبان
رفتار «ناهنجار» با زبان به رفتاری گفته میشود كه با هیچ هنجار و معیار ادبی سازگار و قابل انطباق نباشد. اینگونه رفتار با زبان اختصاص به شاعرانی دارد كه دچار نوعی توهم «نبوغ ادبی»اند. این طیف از شاعران با تظاهر به نوآوری و خلاقیت، بر همة اصول، قواعد و هنجارهای ادبی خط بطلان میكشند تا به این وسیله خود را پرچمدار انقلاب ادبی معرفی كنند. امروزه از این شاعران بهعنوان شاعران آوانگارد و «پستمدرن» و گاهی نیز «پسانیمایی» یاد میشود.
شاعرانی كه با توسل به انواع و اقسام شیوههای غیر معقول، و با دامن زدن به موجها و نحلههای كاذب ادبی، در صدد دست و پا كردن جایگاهی رفیع برای خویش در عرصة ادبیاتند.
شاعرانی كه به رفتار «ناهنجار» با زبان روی آوردهاند، با كشیده شدن به «هنجارگریزی» افراطی و تخریبی، در راهی گام برمیدارند كه به سراب «فرمالیسم محض» ختم میشود. این گروه از شاعران در صدد هموار ساختن راهی هستند كه پیش از این، مدعیان «هنر برای هنر» در آن گام نهاده و به بنبست رسیده بودند!
برای یافتن تعریفی دقیقتر و روشنتر از رفتار ناهنجار با زبان، بهترین توصیه مطالعة آثار ادبی این گروه از شاعران است. به همین منظور در ادامة این گفتار، در بخش «نشانهشناسی رفتار ناهنجار با زبان» به ارایة نمونههایی از آثار این گروه از شاعران (بدون ذكر نام) میپردازیم. خودداری از ذكر نام شاعران، صرفاً بهخاطر احترامی است كه برای این عزیزان قایلم.
نشانهشناسی رفتار ناهنجار با زبان
همچنان كه برای تشخیص یك بیماری باید به علایم و نشانههای آن توجه كرد، برای تشخیص رفتار ناهنجار شاعر با زبان نیز باید به شناسایی نشانههای رفتاری آن مبادرت كرد. در این بخش شاخصترین و آشكارترین نشانههای رفتاری این بیماری ادبی با آوردن مثال و مصداق عینی، مورد شناسایی قرار گرفته است.
تأمل در اشعاری كه در این بخش بهعنوان مثال آورده شده است، مُبیّن عدول شاعر از دایرة اعتدال رفتاری با زبان است كه این امر در درازمدت منجر به از هم پاشیدگی شیرازة زبان ادبی، اضمحلال نهاد زبان و در نهایت «آنارشیسم ادبی» میشود.
یكی از نشانههای آشكار رفتار ناهنجار با زبان «ساختن مصدرهای جعلی» است. البته این امر مختص به عصر ما نیست، با مراجعه به دواوین شعرای گمنام و تذكرة شعرای هر عصر و دوره میتوان برای این نشانة رفتاری نمونههای فراوانی پیدا كرد.
در گذشتة ادبی ما بودهاند شاعرانی همچون «طرزی افشاری» و «دندانی» كه صد البته صرفاً به قصد مزاح و شوخی با زبان، دست به كارهایی از این قبیل زدهاند كه نمونة آن تبدیل اسم به افعال جعلی است. برای مثال مكه رفتن را به «مكیدن» چاپ كردن را به «چاپیدن» و فلسفهبافی را به «فلسفیدن» و آب خوردن را به «آبیدن» تبدیل كردهاند.
اما جای تعجب است كه در روزگار ما این اتفاق توسط گروهی از شاعران بهاصطلاح آوانگارد و پیشرو و در مواردی پرآوازه مورد استقبال قرار گرفته است! و عجیبتر آنكه این اتفاق در روزگار ما نه به قصد مزاح و شوخی، بلكه بهعنوان یك كشف ادبی و حتی حادثهای در زبان مورد استقبال قرار گرفته است و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل:
تنها
درون تنهایی خود میزخمم
شاید به بازگشتنم آسیب رسیده است
كه رفتنم این همه به تعویقش میبالد
شدنم را به بودن تو باختهام
و بیتهیات را موصولم
- «نیما وزن هجایی و اندازة مصراع را شكست. شاملو، شعر را از وزن رها كرد، و من میكوشم شعر را از معنی رها سازم».(رضا براهنی ـ چرا شاعر نیمایی نیستم)
این نشانة رفتاری نیز مسبوق به سابقه است. اگر تاریخ هزار سالة ادبیات پارسی را بررسی كنید، با شاعر شوخطبعی روبهرو میشوید كه صرفاً به قصد تفنن و گذران اوقات فراغت به شیوة سالم! یك روز اراده میكند كه به تعداد ابیات شاهنامة فردوسی و با همان سبك و سیاق، به سرودن ابیات بیمعنا بپردازد و جالب اینكه به بهترین وجه از عهده این مهم برمیآید و هماكنون كاریكاتور شاهنامه فردوسی او در تاریخ ادبیات ایران موجود است.
ولی با كمال تأسف باید گفت كه در روزگار ما این شوخی ادبی توسط عدهای از شاعران كاملاً جدی گرفته شده و بهعنوان یك نظریة ادبی مدرن تدوین و ارائه گردیده است!
دستاویز این گروه برای نفی استبداد معنا! در شعر استناد به «شكل ذهنی» و تئوری «تأویلپذیری» است. به این معنا كه در شعر با «متن» و «فرامتن» روبهرو هستیم كه مخاطب باید با «سپیدخوانی» سطرهای ناگفته، معنای نهفته در پسِ متن را خود دریابد. ولی گاهی این «فرامتن» چنان مبهم و ناپیداست كه در نهایت به «معناگریزی» و «بیمعنایی» در شعر میانجامد.
آیا به راستی مقصود از «متفاوتنویسی» در شعر امروز رسیدن به چنین نقطهای است؟! رسیدن به فرمالیسم محض!! من فكر میكنم این دوستان نیز ناخودآگاه در این مسیر افتادهاند و درك درستی از این گزارههای تئوریكی غربی ندارند، و اگر هم درك آنها كامل باشد از این نكته غافلند كه جامعة ما هنوز در مرحلة تقابل «سنت» و «مدرنیته» به سر میبرد و جهش از این مرحله به سمت «پستمدرن» بدون تدارك زیرساختها و بسترهای لازم، بهنوعی «خودزنی فرهنگی» میماند كه فرجام تلخ آن چیزی جز هرج و مرج فرهنگی و سرخوردگی اجتماعی نیست.
و اما به این دوستان باید گفت سرودن شعر از آنگونهای كه «حادثهای در زبان» و «رستاخیز كلمات» است، تنها با تئوری امكانپذیر نیست.
دیگر اینكه زیرساخت همة تئوریها و نظریههای ادبی، آفرینشهای ادبی است كه در قالب شعر و داستان و .... تجلی میكند.بنابراین بدون آفرینش ادبی، نطفة هیچ نظریهای شكل نخواهد گرفت.
با درك این حقیقت، باید صادقانه پذیرفت كه اصل «متن» است و برای خلق یك متن شاعرانه، باید از بینش و نگاه شاعرانه برخوردار بود. پیشنیاز سرودن یك شعر خوب، برخورداری از معرفت شهودی و تجربی و ریاضت شاعرانه است.
یعنی خوب دیدن، خوب فهمیدن و خوب سرودن. اگر روزی این باور در ما درونی شود، یقین داشته باشید كه در آن روز موعود، شعر ما به سمت قاف كمال خویش حركت خواهد كرد و پیش از آنكه ما برای «جهانی شدن» تلاش كنیم، جهان شعر ما را در آغوش خواهد كشید.ذكر این مقدمه به خاطر این بود كه بگوییم «معناگریزی» و «مخاطبستیزی» یكی از نشانههای بارز رفتار ناهنجار با زبان است.در اشعاری كه در زیر بهعنوان مثال آورده شده است، این نشانة رفتاری بهخوبی قابل تشخیص و آشكار است:
1
با هر دو دستم مینویسم امشب برای چشم سوّمت
سرم تا كرده بالشی انارهای طوق گردنم آویزان كج
خواب دیدم كفشهای دو رنگت آهو میجوشد شكار
چشمش چسباندم
به تابلوی اتاق كج
2
پیانو میشپند یك شوپن به پشت یك پیانو و ما نمیشنویم
و ما نمیشنویم
و ما و ما و ما و ما نمی
شنویم و ما شنویم و ما نمی
شنویم نمیشنویم و یك شوپن به پشت یك نمیشنویم
كه میشپند
كه می
و/ و / و ما نمیشنویم م م م م م...
به پشت یك نو میشپند شوپن نمیشپند شووپن شوپن
نمی نمی نمی نمی نمیش میشپند و كه كه میشنویم
نمیشنوی ی ی ی م م
3
شرط میبندم به دست و پای ساعتهایمان
بشكن
كتابها را نمیشود بچینی [از / در] قفسة سینهام
چقدر به هم بگویانیم Z
[به نقل از نیچه]
تا برسیم به آخر دنیا
عقبگرد!
چه فهرست غلیظی
كه سنگ نكن تا نگاه نشوی
عقبگرد!
بیا یك كم صبر روی جگرت بگذار
[ اگر می توانید مثل این ها بسرایید و در قسمت نظرات بگذارید گذارید ذارید ذا ذا زو زو زی زی زیبا نیست؟!!]
3- اختلاط حروف و غلطنویسی كلمات
سید علی صالحی چهرهای شناختهشده و بنیانگذار جنبش «شعر گفتار» در ادبیات معاصر ماست. از همین رو قبل از آوردن مثال برای این نشانة رفتاری، بخشی از مصاحبة او را با هفتهنامة آتیه (شماره 380) میآوریم كه گویاتر از هر توضیحی است. با هم میخوانیم:
- «... من اعلام خطر میكنم، نه برای شعر و جامعة ادبی و مردم، برای شاعرانی كه برای متفاوتسرایی، نزدیكترین راه، یعنی خودزنی در زبان را برگزیدهاند. این بخش فاسد از تكگویی درونی كه امروزه از آن بهعنوان نوعی شاعر با پسوندهای فریبا یاد میكنند، هرگز در وجدان ملی و ضمیر جمعی، هیچ زیر پلهای برای خود نخواهد یافت.
- وجدان جمعی و خرد ملی و شعرپذیر ملت ما میداند چگونه برای مدت كوتاهی با عناصر مسموم كنار بیاید و بعد به موقع آن را دفع كند، این ترفند كارساز و تاریخی سلوك ملت ماست، در تمام حوزهها، طشت این هزلیات ترحمانگیز مدتهاست كه از بام سكوت افتاده، تنها خود مدعیان این بازی، هنوز صدایش را نشنیدهاند، چرا كه به صورتی خوشباورانه و سادهلوحانه، تنها صدای خود را «چند صدا» یافتهاند. این شیوههای به ظاهر مُدرن، چیزی جز تعصب سایة خویش نیست، كه دو نتیجه دارد و هر دو نتیجه هم یكی است: صبوری تا غروب كامل. خزیدن زیر سایة خود بهعنوان اولین و آخرین مخاطب».
و اما اختلاط حروف فارسی با حروف زبانهای خارجی و غلطنویسی كلمات، یكی دیگر از نشانههای رفتار ناهنجار با زبان است. آوردن مثالی در این مورد خالی از لطف نیست:
اگر از بمیرد
یا رفته باشد جایی بیرون متن
من همه جا
اذ تو...
تا فاRسی
دال دیگری بگیرد و...
همچنان كه میبینید كلمة «از» بهصورت «اذ» و كلمة «فارسی» بهصورت « فاRسی» نوشته شده است.
در ادامه این مقاله با نمونه های دیگری از رفتار نا هنجار با زبان آشنا می شوید.
نویسنده : رضا اسماعیلی