تبیان، دستیار زندگی
گوش می‏سپارم بر همه‏ی پژواک‏های زمین و جز تکرار نام غربتی دیرین را نمی‏شنوم. همچنان غریب مانده‏ام در شهر خویش و ازدحام دردآلود هزاران چون من....
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

زیتون و سیب

فلسطین

گوش می‏سپارم بر همه‏ی پژواک‏های زمین و جز تکرار نام غربتی دیرین را نمی‏شنوم. همچنان غریب مانده‏ام در شهر خویش و ازدحام دردآلود هزاران چون من.

نَفَس بکش برادرم! نفس بکش که هر تنفّس تو، آغاز توفانی است که اتفّاق خواهد افتاد، نفس بکش برادرم! که در این غروب غمگین تنهایی، نگاهت، پُلی است تا آسمان، کجاست وطن تا در آغوشش آرام‏گیری؟ کجاست طنین گام زیتون کاران و عطر سیب؟

دست‏ها را گره مکن برادر! دستان تو کوهی‏است که هر لحظه سنگی از آن جدا می‏شود؛ کوهی که می‏تواند همه‏ی درّه‏های پستِ زمین را سنگباران کند، کوهی که هرگز تمام نخواهد شد و سنگ‏هایی که هر لحظه در دستان تو زاده می‏شود.

با من بگوای کوه! آیا زمان طغیان آتشفشان‏ها فرا نرسیده است؟ با من بگو ای کوه! آیا حرمت کوه‏های سر به فلک کشیده را هیچ درّه‏ی پستی می‏تواند زیر پا بگذارد؟! پست بودن، طبیعت درّه است. پس آن گاه که درّه‏ای خود را آن چنان رفیع حسّ کند، هنگام آن است که فوّاره‏های سنگ، به رسالت خویش برخیزند.

ای برادر! ای کوه سر به فلک کشیده! آیا تن به دونی درّه‏ها خواهی سپرد؟ ای قلّه‏ی بشکوه! هر صبح، خورشید از فراز تو پلک می‏گشاید و هر غروب، در قفای تو به خواب می‏رود و سرکش‏ترین ابرها تسلیم ارتفاع تواند. آن همه چشمه‏ی خون که از پیکرت می‏تراود، بی شک روزی سیلابی خواهد شد که تمام درّه‏ها از تلاطم کوچک‏ترین امواجش به هراس خواهند افتاد. روزی تمام درّه‏ها در خون غرق خواهند شد. روزی همه‏ی آتشفشان‏ها از خواب دیرین برخواهند خاست. پس باران سنگ‏های آتشین و مذاب جز به سمت زمین‏های پست حرکت نخواهند کرد.

با شما هستم ای قله‏های سر به فلک کشیده،ای «جولان» و ای ستون‏های بیت المقدس! این سقف دیرسال باید تا ابد بر دوش شما جادوان بماند؛ که اگر چنین باشد، فتح بام رفیع فلسطین، حتّی در خیال پست و کم ارتفاع هیچ درّه‏ای نخواهد گنجید.

سنگ‏ها در دست... رو به دشمن... آماده... پس ای همرزمان! سنگ به سنگ تمام فلسطین را پرتاب کنید؛ به سمتی که باید.


مهدی میچانی فراهانی