من تمام گریه های پنهان زمینم
من فلسطینم.
پاره پارهی پیراهن یوسف!
سرزمینی که اردوگاه ستارههای گمشده است.
سرزمینی که گرفتار عدالت عصر مدرن است.
سرزمینی که هر روز چشم به راه جنازههاست.
سرزمینی که زادگاه ابابیلهای بی خانمان است.
قبلهای که ساعت رسمی ندارد و شبانه روزش، از حوصلهی تیرها و ترکشها خالی نیست.
قبلهای که با مرگ خویشاوندی دارد.
قبلهای که از خون، سفرهاش گسترده است.
قبلهای که قبرستان هایش پر از جنازهی عروسکهاست.
من فلسطینم.
برادرِ کوچک تمام ستارههای جهان! که خواب خوش از گلویم پایین نمیرود. و سالهاست بهاری به پیشوازم نیامده است.
صدای مرا از زیر آوارهای «کفر قاسم» میشنوید:
این جا، خون پیشانی شهر، هیچ وقت بند نمیآید و اردوگاهها هرگز صبح نمیکنند.
این جا احتمال بارندگی نیست. احتمال بهار نیست. احتمال زندگی ناچیز است، احتمال شادی پایین است و احتمال مرگ زیاد.
درختان، هر روز در محاصرهی لودرها، با مرگ دست و پنجه نرم میکنند.
صدای مرا...
من تمام آوازهای زخمی جهان سوّمم! من! تمام گریههای پنهان «راماللّه»ام! من تمام پارههای سوختهی «بیت اللحمم»! من تمام سوگنامهی «صَبرا»یم! من تمام تشنگی «شتیلا»یم! من تمام رنج مویههای زیتون و نارجم! من تمام عزاداری زنان «غزه»ام! من...
من تمام گریههای پنهان زمینم!
مریم سقلاطونی