تبیان، دستیار زندگی
دخترم نگرانت نیستم چرا که از مغرب ساحل غربی بادهایی می وزند که گیسوان ترا به مادرت خواهند رساند و او آسمان را خواهد بویید در حالی که در چشمانش 2 کبوتر سفید گریه می کنند و خواهد گفت: بوی دخترم می آید ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

غرب تر از ساحل غربی

برایت نگرانم!

بر ساحل غربی

دخترم نگرانت نیستمچرا که از مغرب ساحل غربی بادهایی می وزند که گیسوان ترا به مادرت خواهند رساند و او آسمان را خواهد بویید در حالی که در چشمانش دو کبوتر سفید گریه می کنند و خواهد گفت:

  1. بوی دخترم می آید ...

و مردم که پاره های روسری او را از روی زمین جمع می کنند زمزمه می کنند:   دیوانه شده...

اما مادرت ترا می بوید هر بار که باد گیسوانت را از ساحل غربی با خودش می آورد.

پسرم نگرانت نیستم چرا که از مغرب ساحل غربی بادهایی می وزند که ذکر گفتنت را به پدرت می رسانند و او در محراب سجده خواهد کرد وقتی که پیشانی سوخته ات را به یاد می آورد و آرام خواهد گفت:

  1. وَسَلَامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَیَوْمَ یَمُوتُ وَیَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا ... (19-15)

و پدرت ترا زمزمه خواهد کرد هر بار که باد ذکرت را از ساحل غربی با خودش می آورد.

مادرم نگرانت نیستم چرا که از مغرب ساحل غربی بادهایی می وزند که اشک های ترا به فرزندانت می رسانند.

و آنان سوار بر تابوتی از دست ها و بوسه ها بر رودخانه سرخ افق جاری خواهند شد و تو بر ساحل غربی اشک می ریزی و آنان قطره قطره نیل سیاه پوش را به سمت غرق فرعون می رانند و آنان آرام آرام زمزمه می کنند:

  1. إِذْ أَوْحَیْنَا إِلَى أُمِّكَ مَا یُوحَى . أَنِ اقْذِفِیهِ فِی التَّابُوتِ فَاقْذِفِیهِ فِی الْیَمِّ فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسَّاحِلِ یَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِّی وَعَدُوٌّ لَّهُ ... (20-39)

و فرزندانت ترا خواهند گریست هر بار که باد اشکهایت را از ساحل غربی با خودش می آورد.

پدرم نگرانت نیستم چرا که از مغرب ساحل غربی بادهایی می وزند که خوابهای ترا به پسرانت می رسانند و آنان برای ذبح شدن از هم سبقت خواهند گرفت و تو در کنار زمزم اشک هایت آرام زمزمه می کنی:

  1. وَفَدَیْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ ... (37 -107)

و پسران تو همانطور که در خواب دیدی هر کدام که به زمین می افتند تمام بتها را می لرزانند و گلوگاه هر کدام که سرخ می شود کعبه عزادارتر می ایستد.

و پسرانت ترا خواهند دید هر بار که باد رویایت را از ساحل غربی با خودش می آورد.

اما ای انسان من برای تو نگرانم چرا که از مغرب ساحل غربی بادهایی می وزند که با خود گیسوهای پریشان و ذکرهای آرام و تابوتهای لرزان و گلوگاه های ناکام را می آورند اما آنچه از سرزمین تو ای انسان به ساحل غربی می برند تنها همان باد است. باد!

تنها سکوت مبهم نفاق و نگاه آلوده تبانی ...

بادهای غریب مغرب ساحل غربی از خانه تو ای انسان برای دختران و پسران و مادران و پدران فلسطین تنها پوزخندهای مورب و فکرهای مشوش را می برند.

سوغات بادهای غربی برای غزه، غرور جاهلیت نخستین و قسم های دروغ همیشگی است ...

ای انسان برای تو نگرانم که تکه تکه ات می کنند و تو به دست خود توافق نامه را با ساطور امضاء می کنی...

ای انسان برای تو نگرانم که آواره ات می کنند و تو صمیمانه دست بولدوزرها را می فشاری ...

برایت نگرانم که حرمتت را لکه دار می کنند و به پوتین هایشان سلام نظامی می دهی ...

ای انسان عرب

ای انسان آمریکایی

ای انسان اروپایی

ای انسان مغربی

بادهایی از مغرب غریب ساحل غربی می وزند که روزی طوفانی خواهند شد و ترا از بین خواهند برد و آنروز هیچ نوحی به نوحه غرق شدنت گوش فرا نخواهد داد.

ما امروز بر  شرق ساحل غربی و کنار " کشتی نجات" ایستاده ایم.

ما

انسان های مشرقی...


نویسنده : مریم امامی - تبیان