زین وداع آتشین، کز شهر قرآن میکنی آستان وحی را ، بی تاب و حیران میکنی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : شنبه 1387/10/07
وداع آتشین
زین وداع آتشین، کز شهر قرآن میکنی |
آستان وحی را ، بی تاب و حیران میکنی |
ای که با جمعی پریشان ، از مدینه میروی |
قلب زهرا را ، ز حال خود پریشان میکنی |
تا ابد بنیاد غم ، از غصه ات ماند بپا |
کاخ شادی را چرا با خاک یکسان میکنی ؟ |
ای که مصباح هدایت هستی و فلک نجات |
از چه با این اشکها ایجاد طوفان میکنی ؟ |
با عزیزان میروی و ، زادگاه خویش را |
پیش چشم فاطمه ، خالی ز جانان می کنی |
سینه بشکسته او ، رفت از یادش دگر |
با دلی بشکسته هجران را چو عنوان میکنی |
مصطفی را قصه پیراهنت مدهوش کرد |
زینب از این پیرهن بردن ، پشیمان میکنی |
ای ذبیح کربلا ، جانها فدای حج تو |
ای که خود را در منای عشق ، قربان میکنی |
در طوافت کعبه بر گرد تو می گردد حسین |
کآمدی ، در بیت حق ، تجدید پیمان می کنی |
اشک بیت الله میجوشد ، ز چشم زمزمش |
از حرم ، ثارالها ، تا قصد هجران میکنی |
کعبه بگرفته ست دامانت ، که برگرد ای حسین |
این حرم را ، ز فراقت ، جسم بی جان میکنی |
مروه گردد بی فروغ و ، بی صفا گردد صفا |
کربلا خوش باد ، کآنجا را گلستان میکنی |
نهضت خونین تو ، سرمشق آزادی بود |
بهترین تعلیم را ، از درس قرآن میکنی |
جان فدای تربت تو ، ای طبیب جسم و جان |
درد عالم را به درد خویش درمان میکنی |
ابر رحمت می شود ، این چشمه اشکت ( حسان ) |
ز آن ، تاریک قبرت ، نور باران میکنی |
"حبیب چایچیان"