تبیان، دستیار زندگی
زین وداع آتشین، کز شهر قرآن می‌کنی آستان وحی را ، بی تاب و حیران می‌کنی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

وداع آتشین

محرم

زین وداع آتشین، کز شهر قرآن می‌کنی
آستان وحی را ، بی تاب و حیران می‌کنی
ای که با جمعی پریشان ، از مدینه می‌روی
قلب زهرا را ، ز حال خود پریشان می‌کنی
تا ابد بنیاد غم ، از غصه ات ماند بپا
کاخ شادی را چرا با خاک یکسان می‌کنی ؟
ای که مصباح هدایت هستی و فلک نجات
از چه با این اشکها ایجاد طوفان می‌کنی ؟
با عزیزان می‌روی و ، زادگاه خویش را
پیش چشم فاطمه ، خالی ز جانان می کنی
سینه بشکسته او ، رفت از یادش دگر
با دلی بشکسته هجران را چو عنوان می‌کنی
مصطفی را قصه پیراهنت مدهوش کرد
زینب از این پیرهن بردن ، پشیمان می‌کنی
ای ذبیح کربلا ، جانها فدای حج تو
ای که خود را در منای عشق ، قربان می‌کنی
در طوافت کعبه بر گرد تو می گردد حسین
کآمدی ، در بیت حق ، تجدید پیمان می کنی
اشک بیت الله می‌جوشد ، ز چشم زمزمش
از حرم ، ثارالها ، تا قصد هجران می‌کنی
کعبه بگرفته ست دامانت ، که برگرد ای حسین
این حرم را ، ز فراقت ، جسم بی جان می‌کنی
مروه گردد بی فروغ و ، بی صفا گردد صفا
کربلا خوش باد ، کآنجا را گلستان می‌کنی
نهضت خونین تو ، سرمشق آزادی بود
بهترین تعلیم را ، از درس قرآن می‌کنی
جان فدای تربت تو ، ای طبیب جسم و جان
درد عالم را به درد خویش درمان می‌کنی
ابر رحمت می شود ، این چشمه اشکت ( حسان )
ز آن ، تاریک قبرت ، نور باران می‌کنی

"حبیب چایچیان"

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.