کمال باطن و جمال ظاهر در نویسندگی
شیوه نگارش کتاب و مقاله
نوشتن و نویسندگی در شمار آن دسته از هنرهایی است که انسانها از هر نوع و گروهی، بدان محتاجاند. یک پژوهشگر باید نویسنده نیز باشد تا بتواند متاع خویش را از کنج خلوت به اوج جلوهگری درآورد.
سخن باید که چون از کام شاعر
بیاید، در جهان گردد مسافر
نه زان گونه که در خانه بماند
به جز قائل، مر او را کس نخواند
سر و سامان دادن نیکو به یک نوشته تحقیقی، از عهده کسی بر میآید که زبان نوشتار خود را نیک بشناسد؛ قابلیتهای آن را بداند؛ تواناییهای آن را پیش رو داشته باشد؛ هزار توی ادب فارسی را دیده باشد؛ بدان عشق ورزد و باور داشته باشد که میتوان از مصالح کلمات و آب و گل الفاظ، چنان کاخ بلندی افراشت «که از باد و باران نیابد گزند».
مؤلف ضرورتاً نویسنده نیست؛ یعنی هر کس که دست به قلم برد و ورقی چند را سفید و سیاه کرد، نویسنده نیست. نویسنده به کسی گفته میشود که از نوشتن به مثابه یک هنر سود میبرد. در عنوان «مؤلف» نگاه به جنبه علمی و تحقیقی اثر است و در اصطلاح «نویسنده» بیشتر ساختار کار و شکل بیان و ساماندهی عبارات، منظور میشود. مؤلفی را میتوان نویسنده نیز خواند که به خوبی از عهده تألیف موزون و هنجار و خوش ساخت برآمده باشد.
برای «نویسنده بودن» باید شرایط و ویژگیهای زیر را دارا بود:
نویسندگی، فرهنگی است که از نگاه فرهنگی به قضایا و استخدام زبان فرهنگی در انعکاس آنها، بر میخیزد. فرهنگی نگریستن بدان معنا است که بیننده در هر مسألهای در پی ساز و کارهای فکری- علمی است و کمتر به شعار و داوری تن میدهد. در نگاه فرهنگی، هر موضوعی با اهمیت شمرده میشود و در خور تأمل؛ مخالف، هوشمند و نکته سنج است؛ قلم، سرکشی نمیکند و مهربان است؛ بیشتر «اُنظُر الی ما قال» است تا «اُنظُر الی من قال»
اما زبان فرهنگی، زبانی است با لحن عالمانه و بیانتر و تازه. یک پدیده فرهنگی، نخست از نگاه فرهنگی به قضایا میتراود و پس از آن به زبان فرهنگی، زمانه را در مینوردد. زبان فرهنگی، مانند نگاه فرهنگی، مهربان و دوستدارانه است. از سر حقیقتجویی و شفقتگری میچرخد و در پی آن نیست که مُچ گیرد و یا مشتی را باز کند. خشک و بیروح نیست. در او پروراندن مباحث، در دامان لطایف و ظرایف بسیار، صورت میبندد. زبان و قلم فرهیختگان به ناسزا و ناروا نمیآلاید و حریم آن، سرشار از کلمات پاکیزه و باطراوت است. حرمت نهادن به هر فکر و اندیشهای- مادامی که اندیشه است- پیشانی این زبان است و فرهنگی نوشتن، برنمیتابد که از نخست، خط و نشان کشید. در این گونه نوشتهها، خواننده شأن داوری را دارد که جز به مدارک و اسناد نمینگرد و تحت تأثیر جوسازیهای ارعاب کننده قرار نمیگیرد. آنکه به فرزانگی آراسته است، در رگ قلم او خون فرهنگ جاری است و برای خواننده خود چنان شان و احترامی قائل است که او را بینیاز از چرخاندن چوب بیم و تهدید و تحمیق میداند.
به شیرین زبانی توان بُرد گوی
که پیوسته تلخی برد تندروی
تو شیرین زبانی ز سعدی بگیر
تُرُش روی را گو به تلخی بمیر
غیر از نگاه و زبان، شاکله هر نوشته نیز باید فرهنگ مآبانه باشد؛ یعنی هیات ظاهری و عناصر رونمای اثر، شکل و شمایلی دلکش داشته باشد. در این کاربرد، فرهنگی در مقابل کهنگی و سنتگرایی افراطی میایستد. استفاده از همه ابزارهای نوین و امروزین در نوشتار، و پایبندی به انشا و املای صحیح فارسی، شرط توفیقمندی نویسنده است. ابزارهای نوین فرهنگی، استفاده از جزییترین مسائل نوشتاری را تا به خدمت گرفتن رایانهها شامل میشود.
نام اثر، نام فصل، طریقه آغاز، رعایت ایجاز و پرهیز از اطناب، استفاده از نشانهها، قطع و وصلهای فنّی، التزام به شیوه صحیح و جدید در املای فارسی، کلمات نو و خوشنوا، آهنگین و موسیقیایی نوشتن و... از لوازم و شکل دهنده کار خوب فرهنگی است. نوشتار خوش ترکیب و خوشتراش، مانند صورت زیبا، در دلها کشش و رغبت میافزاید. مردم همانگونه که باور نمیکنند در زیر صورت موزون، سیرت ناهنجاری خزیده باشد، باور نتوانند کرد که نویسندهای چنین خوشذوق و با سلیقه، ناروا و نامربوط سخن گفته باشد؛ هر چند این معادله، فراگیری و صدق کلی ندارد، اما در ناخودآگاه مردم چنین باوری همیشه وجود داشته است.
یک نوشته خوب، خوب بودن خود را وامدار پیام و آیین خود است: پیام، همان قصه زیرساختی پژوهش است و آیین، ماجرای روساخت نوشتهها. از حیث آیین، نوشتهای پسندیده و مقبول است که هم درستنویسی در آن مراعات شده باشد و هم شیوانویسی. درست نوشتن، پس از دانستن و به کار بستن دستور و فرمولهای زبان فارسی است. اما شیوانویسی، قصه درازی دارد که باید در جای خود گفت و شنید به اختصار میتوان نوشته خوب را، نوشتهای دانست که به این آرایهها، آراسته است:
- - زبان با قابلیتهای بالاتری به کار گرفته شده است.
- - سطح و مرتبت خوانندگان احتمالی اثر، در نظر است.
- - هر واژه در معنای حقیقی آن به کار رفته است.
- - از جملههای دراز و پیچیده پرهیز شده است.
- - جملات، آنقدر کوتا و ساده نیستند که خواننده را سطحی، سادهنگر و خوآبآلود کنند.
- - رسمالخط نوشتار، یگانه و یک نواخت است.
- - از علائم و نشانهها، به قدر کافی و مناسب استفاده شده است.
- - عبارات، مشحون از تازگی و نوآوری است.
- - تا آنجا که ممکن و مناسب است از تشبیه و کنایه و مجاز و شعر استفاده میشود.
- - فصول، بخشها و بندها به درستی از هم مجزا شدهاند.
- - در هر فرصتی، تغییری در ذائقه خواننده داده میشود. این مهم، با استفاده از چاشنیهای زبانی ممکن است.
- - کلمات نوشتار، همگی از کلمات معمول، تکراری و ساده روزمره نیست و هرازگاه واژه و یا ترکیبی نو سر بر میآورد و از خوانند دلربایی میکند.
- - ویراسته است. ویراسته بودن یک نوشته، پس از پیراستن آن از زوائد و اغلاط، و آراستن آن به محسنات لفظی است. اگر مولفی خود از عهده ویرایش نوشته خود بر نمیآید، بر او است که کتاب یا مقاله خود را به ویراستار قابل دلسوزی سپارد تا آن را آب ویرایش بشوید و نارواها را از او بستُرد.
- - انتخاب قلم مناسب کامپیوتری و صفحهآرایی آن، بر اساس اصول نشر کتاب و ذوق و سلیقه است. صفحهآرایی مناسب، موجب چشمنوازی است و عمر کتاب را در دست خواننده، طولانیتر میکند. هر قدر صفحهای از کتاب، ترکیب خوش و دلنشین داشته باشد، خستگی را دیرتر به سراغ خواننده میآورد.
- - زبان نوشتاری اثر، با محسنات زبان گفتاری، خود را بزک نمیکند؛ یعنی فضایل زبان گفتاری، به راحتی به نوشته وارد نمیشود. میدانیم که هر زبانی، آرایههایی دارد. آرایههای زبان گفتاری، فقط میتواند زینتبخش گفتار و سخن باشد. این آرایهها برای ورود به زبان نوشتار، باید نخست خود را در جامه مکتوب درآورند و فضلیتهایی از نوع آنچه در نوشتهها دیده میشود، یابند.
بنابراین پژوهشهایی که جامه نوشتار در میآیند و آماده گذر از نشته «مفهوم» به قلمرو «نوشته» میشوند، باید روساختی متناسب با موضوع و مخاطب و زمانه خود داشته باشند؛ تا مقبول طبع مردم صاحبنظر شوند. آنچه یک پژوهش مکتوب را از حیث محتوا و پیام، پخته و سخته میکند، تناسب آن با مقتضیات زمان، هماهنگی با نیاز مخاطب و سنجیدگی مطالب آن است. اما هر پیامی را باید جامهای در خور و اندازه پوشاند تا در عرصههای فرهنگی، قابل عرضه باشد. از این رو، غیر از پیام و مفاهیم و محتوای تحقیق، برنگارنده آن است که جامهای نو بر تن او کند و آن را به هزار لطف و ملاحت بیاراید که گفتهاند:
نه هر که چهره بر افروخت دلبری داند
نه هر که آینه سازد سکندری داند
نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست
کلاهداری و آیین سروری داند
هزار نکته باریکتر زمو این جاست
نه هر که سر بتراشد قلندری داند
با رعایت همه این موازین و پیش شرطها است که سیرتی زیبا، صورتی زیباتر مییابد و هر مغز و دلی را شکار میکند. بسا مقالات و کتابهایی که به دلیل نازیبا بودن ظاهر آنها، به قتلگاه مفاهیم بلند و معارف ربانی تبدیل شدهاند ما پیرو دین و آیینی هستیم که معجزه آن از سنخ کتاب و نوشته، است. صورت زیبا و سیرت ژرف این مکتوب الهی، بر همه آنان که یکی را فدای دیگری کردهاند و اهتمام به یکی را بهانه بیرغبتی از دیگری دانستهاند، حجت را تمام کرده است. آیا این قرآن نیست که باطنی عمیق دارد و ظاهری زیبا؟ باطنه عمیق و ظاهره انیق. آیا قرآن بارها به رسایی و شیوایی خود نبالیده است؟ آیا این بالیدنها و زیبایی خود را خاطر نشان کردنها، نباید به ما بیاموزد که اسلام، دین شکافتن قلبها از راه کمال باطن و جمال ظاهر است؟
انجمن قلم حوزه