مظلومى گمشده در سقیفه *

على (علیه السلام) مظلومى گمشده در سقیفه است، كه همه باید اقرار به اعلمیتش كنند.
اما نه كسى را بتوانند به در خانهاش برسانند و نه كسى به سراغش برود، و نه وى بتواند به میان اجتماع و به متن جامعه افتد...
مظلومى گمشده در سقیفه، كه 23 سال همه جا چون سایه پیامبر بود و اینك 25 سال باید در سایه ستون كج سقیفه بنشیند! ...
گنجى از شجاعت و هدایت باشد در 23 سال ارتباط آسمان با مسلمانان و كنجى به عزلت باشد در زمان ارتباط سقیفه با مسلمانان.
در زمان وحى، در قله سازمان بخشىهاى سیاسى اسلامى جایش باشد و هنگام سقیفه به سرداب تاریخ پناه ببرد...
در سقیفه، ولایت شكست خورد و زعامت پیروز شد.
در سقیفه، عرب بر اسلام فائق آمد...
در سقیفه، صدها اجتهاد در مقابل نص، شرعى شناخته گردید...
در سقیفه، گفته شد آن كس كه خیبر را گشود، نگذاشتند سقیفه را بگشاید.
در سقیفه گفته شد همان پرچم را كه از دست ابوبكر گرفتند و به على دادند، امروز پرچم سقیفه و فاتح آن است !
در سقیفه گفته شد بنىهاشم و پیروان على بهتر است به همان نبوت بچسبند و خلافت از نبوت جداست.
در سقیفه گفته شد: «بخ بخ لك یا على» گفتن در غدیر، سخن ناگهان از دهان پریدهاى بود كه با «ان الرجل لیهجر» جبران گردید!...
مگر نبى گرامى، على را نسبت به خود چون هارون به موسى معرفى نكرد؟
مگر على اولین كسى نیست كه اسلام آورد؟
مگر نبى گرامى، هر كس از صحابه را دو به دو برادر نكردند و در چند نوبت على را برادر خود نخواندند؟
مگر تمام درهایى كه بر مسجدالنبى باز مىشد، به وسیله نبى گرامى بسته نشد، الا باب على؟...
سقیفه! همان خانه محقرى كه درش را به آتش كشیدند و محسن در بین در و دیوارش صدمه دید و حسن و حسین در اندرونش مضطرب بودند و بدریون و بنىهاشم در حجراتش از مظلومى گمشده در سقیفه به حمایت، بیتوته داشتند، در توسعه روز افزون بوده، به صورت «قلمرو حكومت على در افزایش دائمى با گذشت زمان» در آمده است...
سقیفه! چرا سلمان، ابوذر، عمار، میثم، حبر امت «ابن عباس» و ... را كه هر كدام از طرف نبى گرامى تأیید شده و حداقل یك حدیث در فضیلتشان هست، در اینجا نمىبینم؟
نكند نامبردگان كه از طرف نبى گرامى راستگو و امین و با فضیلت معرفى شدهاند، از طرف سقیفه مردود باشند؟
سقیفه! این چیست كه یك جا اطراف جسد نبى گرامى شیون و زارى و ماتم است، و جاى دیگر سرور و شعف كه ابابكر به خلافت مىرسد؟ آیا داغ نبى گرامى كافى نبود كه باید عترتش متحمل چنین حركاتى بشوند؟...
شما را به اجماع قسم! كه از فرد بگذرید و به اجتماع برسید.
شما را به انسانها و انسانیت سوگند! كه از محدودیت آدمى به درآیید و به حقیقت نهایى و مطلق بیندیشید. دامنه پرواز را فراخى بخشید و قلمرو انضباط فكرى را توسعه دهید. روز تب و بى تابى آن كس كه عرب پریشان حال عصر جاهلیت را مبدل به اسلام دروازه چین تا جزایر خالدات كرد و ساعت فتح مكه و دقایق غدیر را كه على بر سر دستش بود در نظر آورید، كه چشمانداز تاریخ بسى تیز است!
شما را به تمام آیات نازل شده در شأن على قسم! كه اگر نشانى از على در قرآن است بگذارید در سقیفه هم باشد.
شما را به تمام جوانهایى كه در اطراف نبى گرامى مأمور پذیرش مسؤولیتهاى خطیر شدند سوگند! كه به بهانه سن و سال و جوانى، محرومیت انتخاباتى را بر احقاق حق ترجیح ندهید.
شما را به قرآن سوگند! در انتخاب آشناترین افراد به قرآن دچار انحراف نشوید.

شما را به حق سوگند، شما را به خدا قسم! خورشید به دست گیرید، جستجو آغاز كنید، هر كُنج و زاویه سقیفه را كاوش نمایید، شاید مظلومترین مظلومان عالم را بیابید...
شما را به حوض كوثر و كشتى نجات قسم! این كه نبى گرامى فرمود: مَثل اهل بیتم مَثل كشتى نجات است، عترتم همه جا با ثقل اكبر «قرآن» است، تا نزد حوض بر من وارد شوند، مگر سقیفه، حوض كوثر است كه كشتى نجات بر آن افتاده و سرنشینانش انتخاب كنندگان و انتخاب شوندگاناند؟ و تنها على و اطرافیانش از نجات نایافتگان؟!...
شما را به تمام كسانى كه در غدیر حضور داشتند و نصب على را به ولایت پس از رحلت نبى گرامى فراموش نكردند قسم! به همه كسانى كه خلافت و وصایت على را در غدیر خم پذیرفتند و از آن روز تا روز تشكیل سقیفه با چنین عقیدهاى از دنیا رفتند سوگند! چه شد كه محمد در میان هفتاد هزار جمعیت غدیر، على را یافت و امروز، سقیفه على را نمىیابد؟!
شما را به تمام عشقها و پیوستگىها كه در راه خدا بوده، به تمام حجتها و به تمام درهاى رحمت الهى قسم! این كه محمد همه درهاى مسجد را بست جز درى كه به خانه على باز مىشد، این كه قرض مرا على ادا مىكند، این كه من شهر علمم و على در آن شهر، این كه دست من و دست على در عدالت یكسان است، این كه هر كس از على پیروى كند از من پیروى نموده و هر كس نافرمانى على نماید از من نافرمانى كرده است و ... همه وارد است، آیا مىتوان گفت: این كه على به سقیفه راه ندارد، محمد هم نخواهد داشت؟... مىتوان باور كرد كه حدیث منزلت و حدیث غدیر، ناقض یكدیگر باشند؟ اگر فضیلت به سبقت در اسلام و تقوا و عمل صالح و جهاد در راه خداست، آیا على در فضیلت پس از چه كسى جز محمد قرار خواهد گرفت؟
شما را به مولا قسم! این كه نبى گرامى در غدیر فرمودند: مگر من مولاى شما نیستم و همه جواب دادند، هستید. و سپس فرمودند: هر كس من مولاى اویم على مولایش است، آیا مولا بودن محمد و مولا بودن على دو معنى دارد كه با یكدیگر فاصله دارند؟
شما را به تمام ثار و ایثار و ثورهها قسم! به هر چه ادله شرعى از كتاب و سنت است، به تمام كسانى كه براى ولایت و در راه ولایت اجتهاد كردهاند قسم! به محمدى كه خدا را بهتر از انسانهاى دیگر شناخت، به خدایى كه محمد را براى نبوت و على را جهت ولایت معرفى فرمود قسم! بگویید هر كس در همه جا اجتهاد خود را در طول نص مىبیند ساكت نباشد. و به ویژه فرزندان دانشمند سقیفه، آنان كه منصفاند و بر مسائل و معارف اسلام دلى آگاه و تسلطى وافر دارند، چرا و چرا و چرا همین كه به مسأله خلافت و ولایت مىرسند، تا نزدیك دروازه نص، جولانى جانانه مىنمایند، اما ناگهان توسن قلم را كشیده و مطلب را كشته، بدون تحقیق و تتبع آن را قیچى مىكنند؟ مگر جز این است كه اگر درباره ولایت، مغزى امتناع ورزید، یا جوهرى خشكید، علتش را ژنتیك توجیه كرده و نشانى از زمینه ارثى را از آن مغز و آن قلم بر ملا مىسازد. آنچنان كه هزاران سال، بشر تیغهاى برهنه دید و ترسید و هم اكنون نیز از یك خنجر برهنه بیش از یك مسلسل دلهره مىبرد و بازداشتن قلم از ذكر فضایل على و نصر ولایت، ارثى است كه از آباء و اجدادمان به ما رسیده كه مىبایست حتى نام على را از میان غضبهاى سر نیزه آلود خلفاى اموى، عباسى و عثمانى به روى برگ آوریم.
شما را به سوگندها و قسمها:
تتبعى بسزا كنید و صحیحها را از سقیمها جدا سازید و حق مطلبها را ادا نمایند و حقگویى را بر خط نفس برتر دارید و قلم را به راه رضایت خدا بچرخانید و جوهرى بر اوراق، جز جهت خشنودى خدا نریزید.
* - بر گرفته از كتاب «مظلومى گمشده در سقیفه»، ج1، انتشارات جوادیه یزد. گفتنى است كه این متن، تدوین یافته و برگزیده از بخشهاى مختلف آن كتاب از س 33 تا 137 است.
"شهید سیدرضا پاك نژاد"
