تبیان، دستیار زندگی
روایت ولایت از کسایی مروزی تا شهریار تبریزی...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

غدیر در شعر فارسی از کسایی مروزی تا شهریار تبریزی

قسمت سوم : از قرن سیزدهم تا هم اکنون

امام علی(ع)

قرن سیزدهم

25ـ وصال شیرازى(1197ـ1262ق):

وصال شیرازى در نزدیک به بیست مورد از غدیرخم یاد کرده و غدیریه هاى بلند و بالایى سروده است که نقل همه در مجال این مقال نمى گنجد.

26ـ قاآنى شیرازى (1222ـ1270ق):

قاآنى شیرازى چندین غدیریّه دارد که در یکى از آنها گوید:

گفت که فردا مگر نه عید غدیر است

عیدى بادش چو بوى عود معطّر

در به چنین روزى از جهاز هیوبان

ساخت نشستنگهى رسول مطهّر

گرد وى انبوه از مهاجر و انصار

فوجى چو فوج بحر بى حد و بى مر

خرد و کلان، خوب و زشت، بنده و آزاد

پیر و جوان، شیخ و شاب، منعم و مضطر

بر شد و گفتا: «الست اولى منکم»

گفتند: آرى، زما به مایى بهتر

دست على را سپس گرفت و برافراخت

قطب هُدى را پدید شد خط محور

گفت که اى قوم بنگرید تناتن

گفت که اى قوم بشنوید سراسر:

هر کس مولا منم، على اش مولاست

اوست پس از من به خلق سید و سرور

و در غدیریّه دیگرى گوید:

شراب تاک ننوشم دگر زِ خُمّ عصی**شراب پاک خورم زین پس زِ خُمّ غدیر

از آن شراب کز آن هر که قطره اى بچشد**شود ز ماحصل سرّ کاینات خبیر

به جان خواجه چنان مستِ آل یاسینم**که آید از دهنم جاى باده بوى عبیر

نهفته مهر نبى گنج فقر در دل من**که گنج نقره نیرزد برش به نیم نقیر

اگر چه عید غدیر است و هر گنه که کنند**ببخشد از کرم خویش کردگار قدیر[!]

ولیک با دهن پاک و قلب پاک اولاست**که نعت حیدر کرار را کنم تقریر

27ـ شمس الشعراء میرزا محمّد على سروش اصفهانى (1228ـ1285ق):

از سروش اصفهانى آثار زیادى در مدح و مناقب و مراثى اهل بیت(ع) به یادگار مانده است؛ مثل: «زینة المدایح»، «روضة الاسرار» (مانند «زبدة الاسرار» صفى و «گنجینة الاسرار» عمان سامانى) و دیوان اشعار که چاپ شده است. سروش اصفهانى در دهها مورد از غدیرخم یاد کرده است که تنها به نقل بخشى از یکى بسنده مى شود:

اگر هزار نذیر آمد و بشیر آمد**محمّد است که بى مثل و بى نظیر آمد…

على ولىّ خدا، صاحب ولایت بود**على معین رسول آمد و وزیر آمد

به پاس قدمت پیمان، شه ولایت شد**که مست جام ولا از خم غدیر آمد

على به خدمت اسلام، فضل سبقت داشت**که پاس خدمت دیرینه ناگزیر آمد

اسیر نَفْس نشد یک نَفَس علىّ ولى**نشد اسیر که بر مؤمنان امیر آمد

امیر خلق کجا و اسیر نفس کجا**که سر بلند نشد هر که سر به زیر آمد

على نداد به باطل حقى ز بیت المال**که از حساب و کتاب خدا خبیر آمد

على نخورد غدایى که سیر برخیزد**مگر که سیر خورد آن که نیم سیر آمد

على غنى نشد الاّ به یُمن دولت فقر**که دولتش به طرفدارى فقیر آمد

على ستم نکشید و حقیر ظلم نشد**نشد حقیر که ظالم برش حقیر آمد

على زمظلمه خلق سخت مى ترسید**که حق به مظلمه خلق سختگیر آمد

درود باد بر آن ملّتى که رهبر وى**چنین بلند مقام و چنین خطیر آمد

28ـ جیحون یزدى، میرزا محمّد (م1301ق):
غدیر

در قصیده اى به مطلع:

مست از غدیرخم نگر مهر و مه و ارض و سما

آرى مجو هوشى دگر چون شد سقایت با خدا

مى، وحى و خمّش عقل کل، پر زو غدیر از بوى گل

بخشنده سلطان رُسل، نوشنده شاه اولیا

چون شد على بر انس و جان مولاى پیدا و نهان

مقصود ایزد شد عیان ز ارسال خیل انبیا

شاعر سپس واقعه غدیرخم را بر استفاده از متون و تاریخ با بیان شیرین شعر روایت مى کند و در مقطع مى گوید:

تا بیش باشد محترم عید غدیر از عیدجم**یارَت ز عشرت مغتنم، خصمت به عُسرت مبتلا

29ـ وامق یزدى، میرزا محمد على (م1255ق):

شد عید غدیر خم، اى ساقى گلرخسار**شکرانه این نعمت، خشت از سر خم بردار

روزى است که از داور، شد حکم به پیغمبر**تا خود به سر منبر، بى پرده کند اظهار

کان را که منم مولا، اوراست على مولا**فرمود شه لولاک، کس را نرسد انکار

تصدیق کنان یکسر، بر گفته پیغمبر**آن کز همه دشمنتر، برخاست نخستین بار

«بَخٍّ لَکَ» اندر لب،لیکن ز حسد در تب**صد کینه ز حکم رب، در سینه منافق وار

30ـ اختر طوسى، میرزا غلامحسین (1268ـ1334ق):

در قصیده بلندى گوید:

باشد از شرح نبى ظاهر که در شرع نبى**کرده حق نایب منابت یا امیرالمؤمنین

کرده مولا در غدیرخم محمّد بعدِ خویش**بر جمیع شیخ شابت یا امیرالمؤمنین

از سده سیزدهم غدیریه ها و غدیرواره هاى زیادى در میان آثار شاعران به جاى مانده که براى پرهیز از اطناب سخن، تنها به نام شاعر و مرجع شعر بسنده مى شود:

31ـ حسین على منشى کاشانى(1271ق ـ 1349ش) در ترکیب بند مربع خویش.

32ـ نسیم شمال، سیّد اشرف الدین گیلانى (1288ـ1313ق) در دیوانش.

33ـ آشفته شیرازى، کاظم(م1287ق) در دیوانش (ص388و152).

قرن چهاردهم

34ـ صبورى کاشانى (م1322ق):

امروز روز رونق دین پیمبر است**امروز روز جلوه آیین داور است

امروز روز تقویت دین مصطفاست**امروز روز تهنیت شرع انور است

امروز از ولایت سالار اولیا**دین را همه کمال و جمال است و زیور است

امروز باده اى ز مبارک خم غدیر**در جام خلق از کف ساقى کوثر است

امروز عید ملت اسلامیان بود**روز کمال دین خداوند داور است

گر خطبه ولایت او بایدت شنید**بشنو که حق خطیب وى و عرش، منبر است

«یاایّها الرّسول» به ابلاغ جبرئیل**در شأن او ز قول خداوند اکبر است

مرحوم صبورى که افتخار ملک الشعراى آستان قدس رضوى را نیز داشت چهارده قصیده غدیریّه دارد که برخى را در دیوان او (ص78، 120، 149، 161، 351 و…) مى توان دید.

35ـ میرزا حبیب اللّه خراسانى (1266ـ 1327ق):

غدیر

امروز که روز داروگیر است**مى ده که پیاله دلپذیر است

چون جام دهى به ما جوانان**اول به فلک بده که پیر است

از جام و سبو گذشت کارم**وقت خم و نوبت غدیر است

مى نوش که چرخ پیر امروز**از ساغر خور پیاله گیر است

امروز به امر حضرت حق**بر خلق جهان على امیر است

امروز به خلق گردد اظهار**آن سرّ نهان که در ضمیر است

آن پادشه ممالک جود**در ملک وجود بر سریر است

چندانکه به مدح او سرودیم**یک نکته زصد نگفته بودیم

و در غدیریّه غرّاى در حدود صد وسى بیت،روز ولایت را مى سراید که مطلعش چنین است:

روزگارى است که از جور خزان، فصل بهار**بار بربست و به یکبار برفت از گلزار

36ـ ادیب الممالک فراهانى (1277ـ 1336ق):

برآمد بامدادان، مهر روشن**به پهناى فلک گسترده دامن

چو ترکى آتشین رخ بر نشسته**فراز صحن، دیباى ملوّن

تا مى رسد آنجا که گوید:

امیرالمؤمنین شاه ولایت**خداوند جهان صدر مهیمَن

ز امر حق ـ تعالى ـ در چنین روز**به تخت خسروى آمد مُمَکَّن

میان یثرب و بطحا نبى بود**چو موسى در میان مصر و مدین

خطاب آمد ز یزدان کاى پیمبر!**على را بر خلافت کن معیّن

چراغ کفر را بنماى خاموش**سراج عقل را فرماى روشن

37ـ صغیر اصفهانى (1312ـ 1390ق):
غدیر

دهید مژده به رندان مى پرست امروز

که پیر میکده آمد قدح به دست امروز

به هر که بنگرى از شیخ و شاب و خرد و کلان

بود ز باده خمّ غدیر مست امروز

زهى علوّ که على را به دست پیغمبر(ص)

بلند کرد خداى بلند و پست امروز

به امتحان بلى گفتگانِ روز الست

گرفت پرده ز رخ شاهد الست امروز

رساند عهد به پایان و شد سعید ابد**هر آن که با على از مهر عهد بست امروز

ولى هر آن که به تلبیس و حیله بیعت کرد**یقین که عهد خداوند را شکست امروز

به عشق حضرت مولا خوشند اهل ولا**چه باک از اینکه روان حسود خست امروز

رسید امر نبوّت به منتهى برخاست**نبى ز جاى و به جایش على نشست امروز

مرحوم صغیر در حدود پانزده غدیریّه سروده است که مى توان در دیوانش  دید.

38ـ آیت اللّه شیخ محمد حسین غروى اصفهانى (1296ـ1361ق):

غدیریه ی زیبای او را اینجا بخوانید .

39ـ ملک الشعراى بهار، محمد تقى (1266ـ1330ش):

در غدیرخم امروز، باده اى به جوش آمد

کز صفاى او روشن، جان باده نوش آمد

وان مبشّر رحمت، باز در خروش آمد

کان صنم که از عشّاق، برده عقل و هوش آمد

غدیر

با هیولىِ توحید، در لباس انسانى

در غدیرخم یزدان، گفت مر پیمبر را

کز پى کمال دین، شو پذیره حیدر را

پس پیمبر اندر دشت، بر نهاد منبر را

برد بر سر منبر، حیدر فلک فر را

شد جهان دل روشن، زان دو شمس روحانى

گفت بشنوید اى قوم! قول حق تعالى را

هم به جان بیاویزید! گوهر تولاّ را

پوزش آورید از جان، این ستوده مولا را

این وصىّ بر حق را، این ولىّ والا را

با رضاى او کوشید، در رضاى یزدانى

40ـ سیّد محمد حسین شهریار(1283ـ 1367ش):

اگر سنجند هر سهمى در اسلام

هر آن کو سهمگین تر، حصّه من

نه احمد در «مؤاخاتم» به خود خواند

نه خود با من پسر عمّ و پدر زن؟

شهریار ملک شعر و سخن در اینجا یکى از «مناشده ها» و احتجاجهاى امام على(ع) را به روایت مى نشیند و در ادامه مى گوید:

نه با آن خطبه «من کنت مولاه»

على را بُرد بر اعلا و اعلن؟

نه خود فریادِ «بخّاً بخ» کشیدید

من اینها شور خوانم یا که شیون؟

چه شد عهد خدا بر من شکستید

الا اى حاسدان عهد بشکن …

شهریار تبریزى به هر دو زبان فارسى و ترکى دلسروده هاى بسیارى درباره غدیرخم دارد که در اینجا به نقل غدیریّه اى از ایشان که به صورت مستزاد سروده است بسنده مى شود:

یا على نام تو بر دم نه غمى ماند و نه همّى

بأبى انتَ و اُمّى

گوییا هیچ نه همّى به دلم بوده نه غمّى

بأبى انتَ و اُمّى

تو که از مرگ و حیات، این همه فخرى و مباهات

على اى قبله حاجات

گویى آن دزد شقى تیغ نیالوده به سمّى

بأبى انتَ و اُمّى

گویى آن فاجعه دشت بلا هیچ نبود است

در این غم نگشود است

غدیر

سینه هیچ شهیدى نخراشیده به سُمّى

بأبى انتَ و اُمّى

حق اگر جلوه با وجهِ اَتَمَ کرده در انسان

کان نه سهل است و نه آسان

به خودِ حق که تو آن جلوه با وجهِ اَتمّى

بأبى انتَ و اُمّى

منکر عید غدیرخم و آن خطبه و تنزیل

کر و کور است و عزازیل

با کر و کور چه عید و چه غدیرى و چه خُمّى

بأبى انتَ و اُمّى

در تولاّ هم اگر سهوِ ولایت چه سفاهت

اف بر این شمِّ فقاهت

بى ولاى على و آل چه فقهى و چه شمّى

بأبى انتَ و اُمّى…

با جرأت مى توان گفت که در چهارده قرن گذشته شاعران پارسى گوى بیش از صد غدیریّه و غدیرواره از خود به یادگار گذاشته اند و اگر تفحص کنیم خواهیم دید که تنها در پنجاه سال اخیر صدها قصیده و غزل و قطعه و… درباره غدیرخم انتشار یافته است که مجال نقل تمامی آن اشعار نیست . امید که در مجالی دیگر به نقل اشعار معاصر بیشتر بپردازیم.


 محمد صحّتى سردرودى