تبیان، دستیار زندگی
تجلی محبت علی علیه السلام در قلب قلم شاعران...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

غدیر در شعر فارسی از کسایی مروزی تا شهریار تبریزی

قسمت دوم : از قرن پنجم تا قرن سیزدهم

غدیر
قرن ششم

6ـ سوزنى سمرقندى، شمس الدین محمّد (م569ق):

نگر که دست که بگرفت مصطفى به غدیر

که را امام هُدى خواند و فخر و زین و همام

مرا امام هم از جایگه وصىّ ِ خداست

ز جایگاه نبى، مر ترا امام، کدام؟

شاعر پس از آن که مولاى پارسایان را به عدل و انصاف و اخلاص و ایمانِ ممتاز مى ستاید باز تأکید مى کند که:

امام آن که خداى بزرگ روز غدیر

به فضل کرد به نزدیک مصطفى پیغام

7ـ سنایى غزنوى، ابوالمجد مجدود بن آدم (437ـ525ق):

نامش از نام یار مشتق بود**هر کجا رفت همرهش حق بود

آل یاسین شرف به او دیده**ایزد او را به علم بگزیده

نایب مصطفى به روز غدیر**کرده در شرع مر، ورا، به امیر

بهرِ او گفته مصطفى به اِلاه**کاى خداوند «والَ من والاه»

هر که تنْ دشمن است و یزدانْ دوست**داند «الرّاسخون فى العلم» اوست

دل او عالمِ معانى بود**لفظ او آب زندگانى بود

تنگ از آن شد بر او جهان سترگ**که جهان تنگ بود و مرد، بزرگ

8ـ شرف الشعراء بدرین قوامى رازى(ق6):

چو صاحب شریعت پس از کردگار**ثنا گوى بر صاحب ذوالفقار

سپهدار اسلام، شیر خداى**امیر عرب سیّد بردبار…

ولى نعمت اهل دین از رسول**ولى عهد پیغمبرکردگار

و در چکامه دیگر که با این مطلع شروع مى شود:

مرتضى باید که بعد از مصطفى فرمان دهد**تا بدین در علم دارو وار او درمان دهد

پس از سى و هفت بیت فاخر وغرّا مى گوید:

همچو سلمان گو فضیلتهاى میر مؤمنان**تا جهاندارت دَرَج چون بوذر و سلمان دهد

آن امامِ نصّ، معصوم، آن که زیر ساق عرش**بوسه بر نعلین قدر او همى کیوان دهد

قوامى رازى که از شاعران بنام شیعى است مولا على(ع) را در اشعارش «سپهدار اسلام»، «ولى نعمت اهل دین از جانب رسول خدا(ص)»، «ولى عهد رسول خدا»، «میر مؤمنان» و «امام معصوم» مى خواند و گویاتر از همه اینکه ایشان را «امامِ نصّ» مى داند و پیداست که مراد از نصّ، بیشتر حدیث غدیر است.

قرن هفتم
غدیر

9ـ فریـد الـدیـن عطّـار نیشـابورى (513ـ 586ق):

رونقى کان دین پیغمبر گرفت

از امیرمؤمنان حیدر گرفت

قلبِ قرآن، قلب پر قرآن اوست

«وال من والاه» اندر شأن اوست

فریدالدین، چامه هاى فاخرى در مدح مولاى غدیر سروده که برخى چون اشعار ذیل بسیار معروف است:

زمشرق تا به مغرب گر امام است**امیرالمؤمنین حیدر تمام است

گرفته این جهان زخمِ سنانش**گذشته زآن جهان وصف سه نانش

چو در سرّ عطا اخلاص او راست**سه نان را هفده آیه خاص او راست…

قرن هشتم

10ـ ابن یمین فریومدى (م769ق):

در قصیده اى به مطلع:

مقتداى اهل عالم چون گذشت از مصطفى

ابن عمّ مصطفى را دان على مرتضى

از غدیر خم و حدیث متواترِ «من کنت مولاه فعلىّ مولاه» یاد مى کند و اینکه آن را نمى توان انکار کرد:

اوست مولانا به فرمانى که از حق ناطق است

چون توان منکر شدن در شأنِ او «من کنت» را؟

11ـ مولانا لطف اللّه نیشابورى (م810ق):

بنازد عقل و جان و دل، به مهر سرور غالب**امیرالمؤمنین حیدر، على بن ابى طالب

نبى اندر مقامِ «انت منّى» مادحش بوده**چنانک اندر خطابِ «انّما» بودش خدا خاطب

اگر قرآن بُوَد بر حق به قول حق امامت را**حواله با که کرد احمد بدان مجمع که بُد ذاهب

بیا اى آن که مى گویى که با ایمان واسلامم**تفکر کن در این معنا، تأنّى کن در این موجب

پیداست که مقصود شاعر از آن مجمعى که پیامبر اسلام(ص) از رحلت خود خبر داده و امامت را در آن مجمع به امام على(ع) حواله کرده است، غدیرخم است و همین موجب آن است که امام و رهبر پس از پیامبر(ص) على(ع) باشد و نه غیر.

12ـ مولانا کاشى، محمّد حسن افضل المتکلمین(ق8هـ):

السلام اى سایه ات خورشید ربّ العالمین

آسمان عزّ تمکین، آفتاب داد و دین

بیت بالا مطلع بند اوّل از ترکیب بند بلندى است که افضل المتکلمین کاشى در امامت و ولایت امیر غدیر انشا کرده است و در بیت چهارم همین بند مى گوید:

مقصد تنزیلِ «بَلِّغ»، مرکز اسرار غیب

مقطعِ «یتلوه شاهد»، مطلعِ «حبل المتین»

پر واضح و عیان است که مراد مولانا کاشى از «مقصد تنزیل بلّغ» آیه شریفه یاایّها الرّسول بلّغ ما انزل الیک…(مائده، 67) است. بجاست که بند آخر این ترکیب بند را بى هیچ کم و کاست نقل کنیم:

اى گزیده مرخدایت یا امیرالمؤمنین**خوانده نفسِ مصطفایت «یا امیرالمؤمنین»

سرکشان دهر را آورده سرها زیر پا**بازوى زور آزمایت یا امیرالمؤمنین

خازنان کان و دریا کیسه ها بر دوختند**روز بازار سخایت یا امیرالمؤمنین

بس که لعل اندر دل کان خاک بر سر مى کشد**از دل دریا عطایت یا امیرالمؤمنین

از نسیم باد نوروزى نشاید یاد کرد**پیش خُلق جانفزایت یا امیرالمؤمنین

آنچه عیسى از نَفَس مى کرد رمزى بود و بس**از لب معجز نمایت یا امیرالمؤمنین

با همه بالا نشینى عقل کل نابرده راه**زیر شأن و روى رایت یا امیرالمؤمنین

گر بُدى بالاتر از عرش برین جاى دگر**گفتمى آنجاست جایت یا امیرالمؤمنین

آنچه تو شایسته آنى زِ روى عزّ و جاه**کس نداند جز خدایت یا امیرالمؤمنین

خاطر همچون منى شوریده خاطر چون کند**وصف قدر کبریایت یا امیرالمؤمنین؟

مدح اگر شایسته ذات تو، باید گفت وبس**کیست تا گوید ثنایت یا امیرالمؤمنین؟

ما همه از درگه لطفت گدایى مى کنیم**وى همه شاهان گدایت یا امیرالمؤمنین

فهم انسانى چه داند عزّت کار تو را**آفرینش برنتابد بار مقدار تو را

قرن نهم

13ـ ابن حسام خوسفى، محمّد بن حسام الدین (783ـ875ق):

در ضمن قصیده اى به مطلع:

شاهى که خسروان دو عالم گداى اوست

ماهى که آفتاب فروغ لقاى اوست

برخى فضایل و مناقب حضرت امیر(ع) مى شمارد تا مى رسد به آنجا که مى گوید:

«یا ایّها الرّسول» خطاب محمّد است

لیک این خطاب، سوى محمّد، براى اوست

14ـ میر سیدعلى قاینى واعظ:

در چکامه بلندى به مطلع:

خاصگان عالم جان، دوش محضر کرده اند

خلوت دل را به نور خود منوّر کرده اند

غدیر

همانند شاعرى زبده، فضایل و مناقب مولا(ع) را به رشته نظم کشیده و مانند متکلّمى زبردست و حق طلب با مخالفان محاجّه مى کند و مى گوید:

و آن که مى گویند ناکرده خلیفه، نقل کرد

از هوا ترکِ نص و قول پیمبر کرده اند

اى عجب زان قوم کو را تهنیت کرده غدیر

بعد از آن اندر سقیفه رأىِ دیگر کرده اند

بر وفاق رأى، تأخیر مقدّم کرده اند

برخلاف نصّ، تقدیم مؤخّر کرده اند41

قرن دهم

15ـ بابا فغانى(م925ق):

قسم به خالق بى چون و صدر بدر انام**که بعد سیّد کونین، حیدر است امام

امام اوست به حکم خدا و قول رسول**که مستحقّ امامت بود به نصّ کلام

امام اوست که قایم بود به حجّت خویش**چراغ عاریت از دیگرى نگیرد وام

امام اوست که داند رموز منطق طیر**نه آن که رهزن مردم شود به دانه و دام

روشن است که منظور باب فغانى از «نصّ کلام» و «حکم خدا و قول رسول» بیشتر غدیرخم است. او مى گوید مولا على(ع) امامى است که قایم به حجّت و نصّ و دلیل است و هیچ نیازى به بیعت مردم ندارد.

ناگفته نماند که بابا فغانى را در مدح امیر غدیر(ع) قصاید بسیارى است که قصیده اى به این مطلع شهرت فراوان دارد:

تا جهان بحر و سخن گوهر و انسان صدفست

گوهر بحر سخن، مدحتِ شاه نجف است

16ـ مولانا نظام استرآبادى (م921ق):

امیر صفدر غالب، على ابوطالب**وصىّ احمد مرسل، ولىّ حىّ قدیر

خمیر مایه علمش نبودى ار بودى**هنوز نان فضیلت به خوانِ دهر، فطیر

شهنشها صفت ذات اشرف تو بُوَد**برون ز کنه الهى ز حیّز تقریر

شکستِ رونق دین شد، نه قیمت گهرت**چه اهل غدر شکستند عهد روز غدیر

قرن یازدهم

17ـ صائب تبریزى (1016ـ1086ق):

قصیده اى را در تعمیر تربت پاک نجف و آوردن نهرى از فرات به نجف به مطلع زیر سروده:

غدیر

منّت خداى را که به توفیق کردگار

از ناف کعبه، چشمه زمزم شد آشکار

و در بیت بیست و یکم و بیست و دوم همین قصیده گوید:

زین پیش اگر چه اهل نجف ز آب تلخ و شور

بودند در شکنجه غم، تلخْ روزگار

آخر ز فیض ساقى کوثر، تمام شد

عید غدیر شد به مقیمان این دیار

صائب در قصیده دیگرى که پیش از قصیده فوق در دیوانش ثبت شده است همچنین در مدح مولا على(ع) گوید:

چون لباس کعبه بر اندام بت، زیبنده نیست

جز تو بر شخص دگر، نام امیرالمؤمنین

18ـ فیاض لاهیجى(م1072ق):

در قصیده بلندى که در مدح امام على(ع) به مطلع زیر سروده است:

سزاى امامت به صورت، به معنى

علىّ ولى آن که شاهست و مولى

پس از هفتاد بیت مى رسد به آنجا که مى گوید:

به تنزیل شد «هل اتى» از چه مُنزَل

نبى را زِ «بلِّغ» چرا کرد عتبى

و پیداست که مرادش از «بلّغ» آیه تبلیغ ولایت است که در غدیر خم نازل شد. ملاعبدالرزاق فیّاض لاهیجى خود در ادامه همین چکامه چنین گوید:

به روز غدیر از براى که مى گفت**به بالاى منبر نبى «لست اولى»

براى که بود این که گردید صادر**حدیثى که نقل است در «طیر مشوى»

چرا کرد امرِ سلامِ امامت**چرا اجر تبلیغ شد حبّ قربى

کسى کاین فضایل مر او راست ثابت**کسى کاین دلایل در او هست مجرا

بود در امامت ز هر غیر سابق**بود در خلافت ز هر غیر اَحرى

19ـ نظیرى نیشابورى(م1083ق):

فراز منبر یوم الغدیر، این رمزیست**که سر زحبیب محمّد، على برآورده

حدیث «لحمک لحمى» بیان این معنى ست**که بر لسان مبارک پیمبر آورده

خداى از آدمشان تا به آل عبد مناف**به صلب پاک و به بطن مطهّر آورده

نهاده وقت ولادت به خاک کعبه جبین**نیاز و بندگى از بطن مادر آورده

هزار شاهد صادق به مجمع اسلام**به دعوى «انا صدّیق اکبر» آورده

قرن دوازدهم

20ـ حزین لاهیجى(1103ـ 1181ق):

آن طایر قدسم که چکد خون ز صفیرم**با درد و غم عشق سرشتند خمیرم…

مستى مرا نیست به دنباله خمارى**پیمانه کش میکده خمّ غدیرم

پس از چند بیت در ادامه گوید:

مى گویم و دانم که ره رسم و ادب نیست**نامى که بود صیقل زنگار ضمیرم

برهان ازل، فیض ابد، مظهر اوّل**ایمان من و دین من و هادى و پیرم

سلطان قدر، حیدر صفدر که ز مدحش**بگرفته بلندى سخن عرشْ سریرم

21ـ عاشق اصفهانى، محمّد (1111ـ 1181ق):

غدیر

در چکامه اى به مطلع:

چند باشد از قضا فرمانده و فرمان پذیر

در چمن زاغ سیه دل، در قفس، بلبل اسیر

پس از گلایه و شکواى شاعرانه از روزگارش به نام مولاى غدیر پناه مى برد و مى گوید:

چرخ با من دشمن و جز آستان بوتراب

نیست جاى دیگر از بهرِ پناهم دلپذیر

آن که پیش از مهد بستى صولت او دست دیو

آن که در گهواره کُشتى گاه اژدر گاه شیر

آن که حاصل گشت از وى دین ایزد را کمال

چون به نصّ مصطفى مخصوص شد روز غدیر

22ـ محمّد رفیع لامع (متولّد 1076ـ ؟ق):

محمّد رفیع بن عبدالکریم درمیانى، متخلّص به «لامع» اشعار بسیارى در مدح حضرت امیر(ع) دارد که در ضمن یکى از آنها گوید:

«من کنت مولاه» از نبى در شأن او شد منجلى

غدیر

مولاى انس و جان على، قسّام نیران و جنان

23ـ میر شمس الدین فقیر دهلوى(1115ـ 1183ق):

با عنایت به آیه شریفه «الیوم اکملت لکم دینکم …» (مائده،3) گوید:

آن وارث ملک لایزالى**شاهنشه دین، علىّ عالى

آن مجمل شرع از او مفصّل**وآن دین خدا به او مکمّل

24ـ لطفعلى بیک آذر بیگدلى(1134ـ 1195ق):

شنیدم به فرمان حىّ قدیر**على را پیمبر به روز غدیر

به بالاى سر برد و با خلق گفت**که تا چند از این راز باید نهفت

از آنان که دارندم آیین و کیش**شمارد مرا هر که مولاى خویش

پس از من بداند که مولا علیست**ز هرکس به مولایى اولى علیست

بود بس صحیح این خبر پیش من**تو گفتى که بودم در آن انجمن

ادامه دارد ...