سپیده دم که زمشرق دمید مهر منیر ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : سه شنبه 1387/09/26
غدیریه
سپیده دم که ز مشرق دمید، مِهرِ منیر |
درآمد از درم، آن ماهِ آفتاب ضمیر |
سپس به خاطر آکنده از نشاط و سرور |
که هان، زمان سرور است و خیز و جام بگیر |
مگر زشادی امروزت، آگهی نبود؟ |
که در کمندِ غمی پای بند، چون نخجیر |
مگر تو را نبود آگهی که تافته است |
به روی خلق جهان، آفتاب صبح غدیر |
ز جای خیز، بساطِ طربِ مهیّا کن |
که در نشاط شباب اندر است، عالم پیر |
صباح عید غدیر است و، عالمی سرمست |
به وجد و حال گذارد زمان، غنّی و فقیر |
صباح عید غدیر است و، باز بگشودست |
به رویِ خلق جهان، بابِ عیش ربّ قدیر |
خود آگهی که به روزی چنین، رسول خدا |
بخواند ابن عَمِ خویش را، به خلق امیر |
خود آگهی که شد اندر غدیر خم ظاهر |
مقام سید ابراز، بر صغیر و کبیر |
علی شهنشه مُلک فتوّت و تقوی |
علی به کشور دانش، ملیکِ تاج و سریر |
شهی که صوت مدیحش، به گوش اهل جهان |
چنان خوشست، که اندر مذاق کودک شیر |
شهی که تا به ابد، وصف او نتوانند |
شوند گر، ز ازل کاینات جمله دبیر |
بدین نشاط، چنین خاطرم به وجد آمد |
که هیچ می نتوان کرد، شرح آن تحریر |
بدین چکامه نمودم سرورِ جان اظهار |
ولی یکی ز هزار است، روگشای ضمیر |
«ذکایی» از مدد فضل اوست، برخوردار |
از آن به قوّت طبع است، در زمانه شهیر |
شها، جهان جفا پیشه مکدر دارد |
دل مرا، که ز انوارِ مهر توست مُنیر |
فکارم از غمِ دوران، عنایتی فرما |
فکنده محنتم از پا، ز لطف دستم گیر |
نعمت الله ذکایی بیضایی