تبیان، دستیار زندگی
او را سنی می دانند اما آنچنان امیر را مدح گفته که شیعیان مدح او را می گویند...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

به آذرخشی که شب درخشید

غدیر

عز الدین عبد الحمید بن ابی الحدید مدائنی بغدادی متوفای 655 ، عالم و متکلم و متفکر و ادیب و مورخ و شاعر ، شارح معروف "نهج البلاغه" و اهل سنت است. وی در ستایش پیامبر اکرم و علی ابن ابیطالب علیهما السلام ، هفت قصیده غرا سروده است که به " سبع العلویات" معروف است و بارها چاپ شده است ، قصیده ششم "عینیه" است در 80 بیت که در اینجا 40 بیت از آن آورده می شود .مضامین این قصیده به قدری "ولایی" و "از روی ارادت و محبت" سروده شده که بعید می دانم کسی آنرا بخواند و بر حسن سرایش و اوج تفکر ابن ابی الحدید درود نفرستد!

قد قلت للبرق الذی شق الدجى
فكان زنجیـا هنالـك یجـدع

1- به آذرخشی که، شب هنگام، در دورن تاریکیها درخشید- چونان که زنگیی را بینی بریده باشند و خون بر چهره اش دویده باشد- گفتم:

یا برق ان جئت الغری فقل له:
أتراك تعلم من بأرضك مـودع

2- ای آذرخش! اگر به سرزمین غری (نجف) رسیدی بگوی: ای زمین نجف! آیا می دانی چه کسی در دل تو به خاک سپرده شده است؟

فیك ابن عمران الكلیـم وبعده
عیسى یقفیـه وأحمـد یتبـع

3- در دل تو موسای کلیم جای گرفته است و عیسای مسیح و احمد مرسل.

بـل فیك جبریل ومیكال واسـ
ـرافیل والملأ المقدس أجمـع

4- در دل تو جبرئیل و میکائیل و اسرافیل جای گرفته اند، بلکه همه عالم ملکوت.

بل فیك نور اللـه جل جلاله
لذوی البصائر یستشف ویلمـع

 5- در اینجا نور خدای- عزّ و جلّ- جای گرفته است، آن نور که مردمان بینا دل فروغ و درخشش آن را توانند دید.

فیك الأمام المرتضى فیك ال
وصی المجتبـى فیـك البطین الأنزع

6- ای زمین نجف! امام برگزیده (مرتضی) و وصی منتخب در دل تو جای دارد، همان عالم سرشار از علم و موحد بری از شائبه شرک.

الضارب الهام المقنع فی الوغى
بالخوف للبهـم الكماة یقنـع

7- آن کس که در پهنه های کارزاران، غرقه در سلاح، بر تارک دلاوران تیغ می آخت و آن شجاعان دلیر را در پوششی از هراس و بیم غرق می ساخت.

و المترع الحوض المدعدع حیث لا
واد یفیض و لا قلیب یترع

8- آن کس که (برای سپاه اسلام) آن حوض را پر از آب کرد (صخره از روی چشمه ای جوشان برگرفت)، جایی که نه رودی می گذشت و نه چاهی آب داشت.

ومبدد الأبـطال حیث تـألبوا
ومفرق الأحزاب حیث تجمعوا

9- آن کس که پراکننده پهلوانان بود، هرجا که (در برابر اسلام) گرد می گشتند و بر هم زننده گروهها و «احزاب» مشرکان بود، هرجا و هرگونه که فراهم می آمدند.

والحبر  یصدع  بالمواعظ  خاشعـا
حتى تكاد لهـا القلوب تصدع

10- آن عالم بزرگ دین که، با خشوع در برابر خداوند، مردم را با سخنان راستین موعظه می کرد، آنسان که دلها از جای کنده می شد.

غدیر

زهد المسیح و فتکه الدهر الذی
اودی بها کسری و فوّض التّبع

11- زهد عیسای مسیح و بیباکی روزگار (این دو صفت ضد) هر دو در او جمع بود، آن بیباکی و ناگاه گیری که انوشیروان را به دست فنا سپرد، و تبع را،

هذا ضمیر العالم الموجود عن
عـدم وسر وجوده المستـودع

 12- این مرد- که در خاک نجف خفته است- وجدان جهان هستی است و سرّ نهایی وجود عالم است.

هذی الامانه لا یقوم بحملها
خلقاء هابطه و اطلس و ارفع

13- این، همان «امانت» است که صخره های عظیم فرودین (کوهها) و آسمان بلند برین، قبول آن توانستند کرد.

تابی الجبال الشم عن تقلیدها
و تضج تیهاء و تشفق برقع

14- این، آن «امانت» است که کوههای سربرافراشته از پذیرفتن آن تن زدند، و هامونها در برابر عظمت آن فریاد کردند و آسمانها هراسیدند.

هذا هو النور الذی عذباته
كـانت بجبهـة آدم تتطلـع

15- این، همان نورخدایی است که اشعه آن در پیشانی آدم صفی می درخشید.

وشهاب  موسى  حیث  أظلم لیلـه
رفعت لـه لألاؤه تتشعشـع

 16- این، همان آتش موسی است که در شب هنگامی تاریک تاریک بدرخشید و راه را برای موسی روشن ساخت. 

یا من له ردت ذكاء ولم یفز
بنظیرهـا من قبل الا یوشع

17- ای کسی که خورشید برای تو (پس از عصر) به پهنه آسمان بازگشت!- معجزه ای که در میان امتهای پیشین تنها «یوشع بن نون» بدان مکرم گشته بود.

یا هازم الأحزاب لا یثنیه عن
خوض الحـمام مدجـج ومدرع

18- ای درهم شکننده احزاب و انبوهان جنگاوران، که در معرکه کارزار خویشتن در گرداب مرگ می افکندی و به دلاوران غرقه در سلاح پشت نمی کردی.

یا قالع الباب التی عن هزها
عجـزت أكف أربعون وأربع

19- ای کننده در خیبر، آن در که چهل مرد از تکان دادن آن نیز ناتوان بودند.

لولا  حدوثك  قلت : انك جاعل الـ
أرواح فی الأشباح والمستنزع

 20- اگر مخلوق نبودی، می گفتم: تویی بخشنده روح و گیرنده جان.  

غدیر

لولا   مماتك  قلت : انك باسط الـ
أرزاق تقدر فی العطاء وتوسع

  21- اگر نمرده بودی، می گفتم: تویی روزی دهنده مردمان و تعیین کننده سرنوشت همگان.

ما العـالم العلوی الا تربة
فیها لجثتـك الشریفة مضجع

22- عالم اعلای ملکوت، همان تربت پاکی است که بدن گرامی تو در آن جای گرفته است.

ما الدهر الا عبدک القن الذی
بنفوذ امرک فی البریه مولع

23- روزگار همان بنده زرخرید تو است که (به فرمان خدا) می کوشد تا امر تو را در میان مخلوق جاری سازد.

أنا فی مدیحك ألكن لا أهتدی
وأنا الخطیب الهبزری المصقع

24- زبان من از ذکر ثناها و ستایشهای تو الکن است، با اینکه من همان سخنور سخن پرداز زبردستم.

أأقول فیـك سمیدع كلا ولا
حاشـا لمثلك أن یقال سمیدع

25- آیا در مدح تو بگویم: تو «سروری»، نه، نه، کلمه «سرور» کوچکتر از آن است که برای تو مدح باشد!

بل أنت فی یوم القیامة حاكـم
فی العالمین وشافـع ومشفـع

26- تویی حاکم روز قیامت، در میان خلق اولین و آخرین، تویی شفیع پذیرفته شفاعت. 

واللـه لولا حیدر ما كانت الـ
ـد نیا ولا جمع البریة مجمع

27- به خدا سوگند، اگر «حیدر» نبود، نه دنیا و نه خلق دنیا هیچیک نبودند.

من اجله خلق الزمان و ضوئت
شهب کنسن وجن لیل ادرع

28- زمان، برای او آفریده شد، ستارگان شبرو برای او روشن گشتند و شب و سپیده برای او پدید آمدند.

علم الغیوب الیه غیر مدافع
و الصبح ابیض مسفر لا یدفع

29- او عالم به غیب است، بی هیچ انکاری، چنانکه صبح روشن را نتوان انکار کرد.

والیه فی یوم المعاد حسابنا
وهو الملاذ لنا غدا والمفزع

30- در روز رستاخیز حساب ما با اوست، او در فردای قیامت پناه و پناهگاه همگان است.

غدیر

یا  من   له  فی أرض قلبی منزل
نعم المراد الرحب والمستربع

   31- ای کسی که بر سرزمین قلب من حکومت می کنی! این عرصه برای تاخت و تاز عشق تو عرصه ای فراخ و درخور است.  

أهواك   حتى  فی  حشاشة مهجتی
نار تشب على هواك وتلذع

32- من عاشق توام، عاشقی که آتش سرکش عشق در جانش شعله می کشد و سرتا پایش را می سوزاند.

وتكاد نفسی ان تذوب صبابة
خلقاً وطبعاً لا كمن یتطبع

 33- الان و یکدم است که جان من در این عشق و آرزومندی ذوب گردد، عشقی برخاسته از نهاد جان، نه چون عشق آن کسان که خویشتن به عاشقی می زنند.

ورأیت دین الاعتزال وأننی
أهوى لأجلك كلّ من یتشیعٌ

  34- من سنی ام و معتزلی، امابه خاطر عشق تو، به همه شیعیان تو نیز عشق می ورزم.  

ولقد علمت بأنه لا بد من
مهـدیكـم ولیومـه أتطلـع

 35- من می دانم که ناگزیر فرزند تو «مهدی» ظهور خواهد کرد، من همواره در آرزوی رسیدن آن روزم.

یحمیه من جند الإله كتائبٌَ
كالیمِ أقبل زاخراً یتدفـع

36- آن روز که مهدی درآید، سپاه خدا- دسته دسته- به یاری او شتابند، و او و سپاهش چونان دریای خروشان دمان به سوی جامعه بشری سرازیر شوند.

فیها لال أبی الحدید صوارم
مشهورة ورماح خط شرع

37- امیدوارم، در آن روز، از خاندان ابی الحدید نیز در میان لشکر مهدی، شمشیرزنان و نیزه گزارانی چند به هم رسند:

ورجال موت مقدمون كأنهـم أسد
العرین   الربد  لا  تتكعكع

38- مردانی با مرگ پیمان بسته و پیشگامانی دست از جان شسته و شیرانی چونان شیران بیشه ترس ناشناخته .

ولقد بكیت لقتل آَل محمد
بألطف حتى كل عضو مدمع

39- من برای کشته شدن فرزندان پیامبر در صحنه خونین عاشورا نیز اشکها ریخته ام، آنسان که گویی هر عضو از اعضای من چشمی شده است اشک افشان.

تا الله لا انسی الحسین و شلوه
تحت السنابک بالعراء موزع

40- به خدا قسم نمی توانم «حسین» را فراموش کنم و پیکر پاره پاره او را در زیر سم اسبان در دامن بیابان .... 

غدیر

خداوندا!

به واسطه محبت و ولایت "امیر غدیر" قلب "تمام مسلمین" را متحد کن و تمام ما را از کسانی قرار بده که در حق با هم همدل و در برابر باطل مقاومند.

آمین