كاروان بود و بیابان عطشناك غدیر
و نبى ملتهب از باده ادراك غدیر
كاروان بود و بیابان كه سراپا مىسوخت
و محمد، كه افق را به نگاهش مىدوخت
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : سه شنبه 1387/09/26
چهارده قرن پس از حادثه
كاروان بود و بیابان عطشناك غدیر |
و نبى ملتهب از باده ادراك غدیر |
كاروان بود و بیابان كه سراپا مىسوخت |
و محمد، كه افق را به نگاهش مىدوخت |
آنچه ما نیز شنیدیم كه شد، مىدانست |
تشنه حادثهاى بود، و خود مىدانست! |
وحى آمیخته با جام افق خواهد شد |
وحى روشنگر ابهام افق خواهد شد |
انتظارش به سر آمد كسى از راه رسید |
آن كه بود از دل توفانىاش آگاه رسید |
گفت برخیز كه از یار سفیر آمده است! |
به چراغانى صحراى غدیر آمده است |
موج یك حادثه در جان غدیر است امروز |
و على چهره تابان غدیر است امروز |
آن كه سر مىدهد از دل همه شب ناله عشق |
مژدهات باد! كه شد بعد تو دنباله عشق |
آخرین جمله پیغام رسالت باقى است |
گام نه، صعبترین گام رسالت باقى است |
دست در دست على از همگان بیعت گیر |
خیز و از مردم هر سوى زمان بیعت گیر! |
و بگو هست على بعد تو مولاى همه |
گر كه تنهاش گذارند، بگو واى همه! |
همه بودند، و دیدند، و بیعت كردند |
هر چه حق گفت شنیدند و بیعت كردند |
بیعت شیشهاى و آهن پیمان شكنى |
داد از بیعت آبستن پیمان شكنى |
پس از آن بیعت پر شور، على تنها ماند |
و وصایاى نبى، در دل صحرا جا ماند |
اى برادر! تو كه این سوى زمانى، هش دار! |
تو بر این عهد، مبادا كه نمانى! هش دار |
دلت اى دوست اگر شیعه آیین علیست |
یا كه چشمان تو سجاده خونین علیست |
هم از آن روست كه عهدیست تو را با مولا |
پس به یادآر و به پا خیز و بگو یا مولا! |
ما هنوز از دل خود صوت نبى مىشنویم |
خلوتى گر بنماییم شبى، مىشنویم |
بیعتى را كه نمودیم به خاطر داریم |
پیش از آن، آنچه كه بودیم به خاطر داریم |
چهارده قرن پس از حادثه پیمان بستن |
به كه پیش از همگان بستن و هم بشكستن |
موج آن حادثه در جان غدیر است هنوز |
و على چهره تابان غدیر است هنوز |
راه سخت است و بلاخیز، ولى كوتاه است |
و هدف گام نخست است، كه بسم الله است |
سفرى باید از آن بادیه تا منزل دوست |
سفرى نیست كه راه از خود او تا خود اوست |
"ناصر شعار ابوذرى"