تبیان، دستیار زندگی
ای همسرانی‌كه بنا دارید در كنار همدیگر راه‌هـای كشف‌ناشده زنـدگی را طی كنیـد- راه‌هایی كه هرگز به تنهایی نمی‌توانستید وارد آن‌ها شوید- بدانید كه:
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نامه‌ای به زوج‌های جوان كه در ابتدای پرواز خود هستند

نامه

ای همسرانی‌كه بنا دارید در كنار همدیگر راه‌هـای كشف‌ناشده زنـدگی را طی كنیـد- راه‌هایی كه هرگز به تنهایی نمی‌توانستید وارد آن‌ها شوید-  بدانید كه:

در پیوند ازدواج، هر دو باید از بسیاری از چیزهایی كه قبلاً با آن‌ها مأنوس بودید، دل بكَنید و معلوم است كه این مطلب پیشنهاد سختی است. ولی كسی كه از مأنوسات زندگیِ فردی دل نكَند، به زندگی جدید وارد نخواهد شد و هنوز در زندگی كودكانه خود به‌سر می‌برد.

وارد شدن به شرایط جدید سخت است، ولی متوجه باش كه پذیرفتن آن، یك تولّد جدیدی است و ‌كسی كه حاضر نیست در هوای تازه تنفّس كند، هنوز متولّد نشده است و « تا جنینی، كارت خون آشامی است».

پیوند ازدواج؛ یك تولّد جدید و در پی آن، تجلّی جدیدی در عرصه خانواده است و هرگز نباید به جهت سختی‌های زندگی، از تمنّای این تولد دست برداشت، پس قدم در راه نهید.

گداختن، آب‌شدن، صاف شدن و سر به راه نهادن، مانند جویباری كه نغمه خود را در تنهایی شب، ساز می‌كند، معنی پیوند جدید دونفری است كه دیگر دونفر نیستند، یك نفر هم نیستند، اصلاً دیگر از نفر بودن در آمده‌اند. آیا می‌توان به نوری كه در تولّد صبحگاهانِ خورشید متولّد می‌شود و در پهن‌دشت زمین متجلّی می‌گردد، صفت یك‌نفر و یا دونفر داد؟ راهی بلندتر از یكی‌ها و دوتاها، راهی ماوراء تعدّد و تكثّر، راهی از كثرت به‌سوی وحدت.

در تولّد جدیدِ پیوندِ ازدواج است كه چون شامگاهان مرد به خانه می‌رود در رویارویی با همسرش، معنی قدردانی و سپاس، ظهور خواهد كرد.

خدا دو زوج را گرد هم آورد تا در حصارِ محرمِ خود، راز جان‌های یگانه را از بیگانه پنهان نماید. «هُوَالَّذِی خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَه وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَهَا لِیَسْكُنَ اِلَیْهَا ....»[3] یعنی؛ خدایی كه همه شما را از گوهری واحد بیافرید و از همان گوهر واحد همسرش را نیز بیافرید تا در كنار او آرام گیرد و در آرامش به‌سر برد.

زنجیر همدیگر نشوید

پیوند همسری؛ یعنی همراهی دوبال كه باید با هماهنگی كامل به‌سوی آرمان‌های الهیِ زندگی سیر كنند، اما این همراهی و مودّتِ خدادادی را به زنجیر بدل نكنید كه پای هر دو بدان گرفتار شود و هركدام مانع رفتن دیگری گردد.

«از نان خود به هم ارزانی دارید، اما هر دو از یك قرص نان تناول نكنید. امان دهید هریك در حریم خلوت خویش آسوده باشد و تنها.»[1]

« دل‌سپردن، آری؛ حكایتی است دلپذیر، لیكن دل را نشاید به اسارت دادن در میانه همراهی، اندكی فاصله باید، كه پایه‌های حایل معبد، به‌ جدایی استوارند.»[2]

خدا دو زوج را گرد هم آورد تا در حصارِ محرمِ خود، راز جان‌های یگانه را از بیگانه پنهان نماید.

«هُوَالَّذِی خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَه وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَهَا لِیَسْكُنَ اِلَیْهَا ....»[3] یعنی؛ خدایی كه همه شما را از گوهری واحد بیافرید و از همان گوهر واحد همسرش را نیز بیافرید تا در كنار او آرام گیرد و در آرامش به‌سر برد.

خانه؛ محیط خوشِ آرامشی است كه توان شناسایی انسان را به خودش ارزانی می‌دارد، كه تو تا كجا می‌توانی در درون خود بالا روی، و همسر تو بستر چنین آرامشی را برای تو فراهم كرده است.

خانه؛ محل صعود به سوی قلّه‌های بلند اندیشه و اندیشیدن است، در روشنایی روح همسری كه محرم تنهایی تو است و نه مزاحم صعودت.

خانه اگر محلِ اندكی برای تن به راحت‌دادنِ انسان است در پرتو محبت همسرِخود، ولی نه آنچنان كه در اسارت رفاه در آیی و همسر خود را گرفتار خودخواهی‌هایت گردانی.

از برای زیستن در كنار هم نباید ساكن مقبره‌هایی شویم كه مردگان بنا كرده‌اند، مردگانی كه سال‌ها كنار هم زندگی كردند ولی هرگز معنی زیستن را نمی‌دانستند. خانه‌هایی كه با شكوه‌های دروغین هرگز محرم راز ساكنان نخواهند شد و با ظاهر فریبنده خود راه گذر به‌سوی آسمان را می‌بندند و دعوت به زمینی‌شدن دارند، مقبره‌هایی هستند كه مردگان بنا كرده‌اند.

آن‌هایی كه در پیوند ازدواج به یگانگی رسیدند و وطن خود را در جمعی كه دیگر هیچ‌كدام فرد نیستند یافتند، دیگر بی‌وطن نیستند و در ناكجاآباد زندگی نمی‌كنند.

وقتی خانه سُكنی می‌شود، كه نامحرمی در آن‌جا نباشد. نه افكار نامحرم، و نه همنوعی نامحرم، و در این حال كه خانه سُكنی شده است، جایگاه بودنِ حقیقی خواهد بود.

زیستن با دیگرانی كه پاره تن خود آدم هستند، زیستن به خاطر چیزی نیست، صِرف خودْ بودن و با خود بودن است و در چنین شرایطی است كه امكان سُكنی‌گزیدن برای انسان ممكن می‌گردد و انوار «مودّت و رحمتِ» الهی بر سكنی گزیدن انسان سرازیر می‌گردد كه خداوند فرمود:

« وَ مِنْ آیاتِهِ اَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ اَنْفُسِكُمْ اَزْواجاً لِتَسْكُنُوا اِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَكُمْ مَوَدَّه وَ رَحْمَه.....»[4] یعنی؛ از نشانه‌های حضور خدا در بین شما، این‌كه از جان خودِ شما همسرانتان را خلق كرد تا در آرامش و سكنی قرار گیرید و بین شما مودّت و دوستی و رحمت و گشایش قرار داد.

واقع‌شدن در سكنی و مسكنی اصیل، اندیشه ما را به‌سوی ابعاد همواره فرو بسته، باز می‌گشاید و پیوند ازدواج مقدمه شروع سكنی‌یافتن و سكنی‌گزیدن انسان است، تا هركس آرامش خود را در دیگری بیابد و هركس می‌طلبد تا منشأ آرامش دیگری باشد.

اگر انسان هدف از زیستن را كه عبارت است از «در قرب حق قرارگرفتن» بشناسد، جایگاه خانواده را در راستای چنین هدفی قدر می‌نهد.

بدانید كه انسان‌ها هیچ‌گاه نمی‌توانند منقطع از «زمینه وجودیِ آرامش‌بخش»، یعنی منقطع از سكنی، ادامه بودنِ منطقی بدهند و قابل دسترس‌ترین عالَم برای یافتنِ «زمینه وجودیِ آرامش‌بخش»، پیوند ازدواج و سكنی گزیدنی است آنچنان.

آن‌كس كه نتوانسته است در خانه خود به سكینه و آرامش برسد، عملاً تفكر را شروع نكرده و با بی‌فكری تا انتهای زندگی می‌رود.

انسان ابتدا در خانواده جای می‌گیرد و احساس قرارگرفتن در سُكنی را پیدا می‌كند و سپس انسانیت خود را می‌سازد.

در انگیزه تشكیل خانواده حالتی به نام سكنی گزیدن و پناه یافتن پنهان است كه باید سخت از آن مراقبت كرد. مثل این‌كه از گیاه زنده مراقبت می‌كنیم تا حیات پنهانِ واقع در آن از دست نرود، وگرنه منزلت والای سكنی گزیدن در خانواده رخ نمی‌نمایاند و منكشف نمی‌شود و اعضای خانه نخواهند توانست با آن ارتباط پیدا كنند و در نتیجه از سرشت اصلی تشكیل خانواده فاصله می‌گیرند و از حوزه آزادی در یك آرامش درونی، محروم می‌شوند و دیگر محافظت از سرشت انسانی خود كه همان فطرت الهی است و هم‌جواری با خدای عالَم، از دست ما خارج می‌گردد و دیگر از تعلّق و توجّه جان ما به قدسیان كه خود عین سكینه و سكنی گزیدن در خود هستند، خبری نیست.

پیوند ازدواج؛ یك تولّد جدید و در پی آن، تجلّی جدیدی در عرصه خانواده است و هرگز نباید به جهت سختی‌های زندگی، از تمنّای این تولد دست برداشت، پس قدم در راه نهید.

یگانه شدن دو انسانی كه در دو سوی زندگی‌اند

همان‌طور كه پل، سبب می‌شود كه هر كدام از كناره‌های رودخانه، در سوی دیگر قرار گیرد و پُل، هر كناره‌ای را به همسایگی با دیگری وارد می‌كند و دو طرف پهنه‌های رودخانه را در كنار هم می‌آورد، ازدواج؛ دو انسان را كه هر كدام در یك سویِ از زندگی قرار دارند، به سوی دیگر متصل می‌كند، و همچنان كه از طریق پل، كناره رودخانه دیگر، كناره نیست، و دو طرفی بودنِ دشت‌ها نیز از بین می‌رود و به همدیگر می‌پیوندند، در ازدواج نیز تفرقه همه كرانه‌های انسان، به اتصال و زنده‌دلی تبدیل می‌شود و این معجزه «پیوند» است.

دیری است كه اندیشه ما به كم بها دادن به خانواده عادت كرده است و به چیز غیر قابل دركی تبدیل شده و آنچه در سرشت خانواده نهفته است، دیده نمی‌شود. اگر خانواده «پیوند» آری «نفسِ پیوند» نباشد، خانواده نیست، افراد خانواده به یُمن وجود «پیوند»، قدم به عرصه جدیدی گذاشتند. پس اگر در سراسر وجود خانواده آن پیوند مقدس حاكم نباشد، در واقع خانواده، فلسفه وجودش را از دست داده است و دیگر اعضای آن از فضای حقیقی خانواده كه همان سكنی‌گزیدن است، محروم گشته‌اند.

امیدوارم شما با تمام دقت و تأمّل به مقام سكنی‌گزیدن در كنار هم نایل آیید و زندگی را برای خود و دیگران معنی ببخشید. إن‌شاءالله

استاد اصغر طاهرزاده

--------------------------------------------------------------------------------

1- اقتباس ازكتاب «پیامبر» قسمت زناشویی، از جبران‌ خلیل ‌جبران

2- همان

3- سوره اعراف آیه 189

4- سوره روم آیه 21