حج در آیینه ادب فارسی (5)
معشوقه همین جاست بیایید ،بیایید!
مقاله پنجم : مولوی
مولانا جلال الدّین محمّد بلخى (متوفاى 672 هـ .ق.) صوفی بزرگ كه متأثّر از عطّار است و او را روح تصوف ایران مى داند، از دید عرفانى، خود به حج چنین مى نگرد و مى گوید:
اى قوم به حج رفته كجایید كجایید |
معشوقه همینجاست بیایید بیایید |
معشوق تو همسایه دیوار به دیوار |
در بادیه سرگشته شما در چه هوایید |
گر صورت بى صورت معشوق ببینید |
هم خواجه و هم خانه و هم كعبه شمایید |
ده بار از آن راه بدان خانه برفتید |
یك بار ازین خانه برین بام برآیید |
آن خانه لطیف است نشانهاش بگفتید |
از خواجه آن خانه نشانى بنمایید |
یك دسته گل كو؟ اگر آن باغ بدیدید |
یك گوهر جان كو؟ اگر از بحر خدایید |
با این همه آن رنج شما گنج شما باد |
افسوس كه بر گنج شما پرده شمایید |
عشق در نزد عرفا از اهمّیت ویژه اى برخوردار است و چنانچه عشق، امیر الحاج باشد، حاجى را از تمام خطرات محفوظ نگاه مى دارد و سختیهاى راه را بر او آسان مى كند:
رهست از عقرب اعشى به سوى عقرب گردون
ولى مكّه كسى بیند كه نبود بسته حیره
امیر حاج عشق آمد، رسول كعبه دولت
رهاند مرتو را در ره زهر شریّر و شرّیره
از آن زمان كه شمس تبریزى مراد مولوی شد، زندگى مولوی را دگرگون كرد و باعث آن گشت كه او دست از درس و بحث و وعظ بكشد و شیفته وار در خدمت شمس قرار گیرد و غزلیّات پرشور خود را بسراید و در اغلب ابیات خود شمس را مدّ نظر داشته باشد و او را كعبه خود بداند!
تو كعبه عشّاقى شمس الحق تبریزى *** زمزم شكر آمیزد از زمزم تو جانا
اگر چه كعبه اقبال جان من باشد *** هزار كعبه جان را به گرد تو است طواف...
مولوی ارادت و توجّه خاصّى به حسام الدین چلپى دارد، او مشوّق مولوی در سرودن مثنوى بوده، مولوی خطاب به حسام الدین گفته است:
اى با من و پنهان چو دل،از دل سلامت مى كنم *** تو كعبه اى هر جا روم قصد مقامت مى كنم
مولوی همچون دیگر صوفیان دل را كعبه حقیقى مى داند و مى گوید زیارت كعبه دل كن; زیرا كعبه گِل، ظاهرى است از كعبه دل.
دوش خوابى دیده ام خود عاشقان را خواب كو؟ |
كاندرون كعبه مى جستم كه آن محراب كو؟ |
كعبه جانها نه آن كعبه كه چون آنجا رسى |
در شب تاریك گویى شمع یا مهتاب كو؟ |
یا
طواف كعبه دل كن اگر دلى دارى |
دلست كعبه معنى توگل چه پندارى |
طواف كعبه صورت حقت از آن فرمود |
كه تا به واسطه آن دلى به دست آرى |
هزار بار پیاده طواف كعبه كنى |
قبول حق نشود گر دلى بیازارى |
عمارت دل بیچاره دو صد پاره |
زحجّ و عمره به آید به حضرت بارى |
و باز در همین زمینه طواف كعبه حقیقى دل مى گوید: تمام افلاك برگرد كعبه در طواف اند.
چرخ فلك با همه كار و كیا |
گرد خدا گردد چون آسیا |
گرد چنین كعبه كن اى جان طواف |
گرد چنین مائده گرداى گدا |
بر مثل گوى به میدانش گرد |
چون كه شدى سر خوش بى دست و پا... |
هر كه به گرد دل آرد طواف |
جان جهانى شود و دلربا |
مولوى نیز همانند خاقانى آسمان را به طواف كعبه واداشته و آن را به همین جهت از آفات درامان شمرده است:
پوشیده اى چو حاج تو احرام نیلگون |
چون حاج گرد كعبه طوافى همى كنى |
حق گفت: ایمن است هر آنكو به حج رسید |
اى چرخ حق گزار ز آفات ایمنى |
جمله بهانه هاست كه عشق است هرچه هست |
خانه خداست عشق وتودرخانه ساكنى |
از شورانگیزترین و پر معنى ترین اعمال و مناسك حجّ قربانى است كه به قربانگاه بردن اسماعیل را به یاد مى آورد و رسیدن ندا از جانب پروردگار و اثبات عبودیّت محض پدر و فرزند در مقابل فرمان الهى است. مولوى از قربانى چنین برداشتى دارد:
چون كه با تكبیرها مقرون شدند |
همچو قربان از جهان بیرون شدند |
معنى تكبیر این است اى امام |
كاى خدا پیش تو ما قربان شدیم |
وقت ذبح الله و اكبر مى كنى |
همچنین در ذبح نفس كشتنى |
تن چو اسماعیل و جان همچون خلیل |
كرد جان تكبیر بر جسم نبیل |
در مثنوی داستانهای جالبی برای توضیح و توجیه معنای "حج باطنی" آمده است که در اینجا مجال ذکر انها نیست اما در کل دیدگاه مولوی را نسبت به حج را می توان این گونه بیان کرد:
1- همانگونه که در مثنوی لب لباب ملا حسین واعظی کاشفی آمده :
- «حج دو نوع است: یكى قصد كوى دوست و آن حجّ عوام است و یكى میل روى دوست و آن حجّ خاص أنام است، و چنانكه در ظاهر كعبه اى است قبله خلق و آن از آب و گِل است، در باطن نیز كعبه اى است منظور نظر حق و آن دل صاحبدل است.اگر «كعبه گِل» محل طواف خلایق است، «كعبه دل» مطاف الطاف خالق است. آن «مقصد زوّار» است و این «مهبط انوار». آنجا خانه است و اینجا خداوند خانه»
لذا پیام مولوی و همه عارفان مسلمان این است كه در «قشر» نمانید به «لُبّ» هم سفر كنید، تنها با بدنه و پیكر عبادات مواجه نشوید به «درون» و «باطن» آنها نیز بار بیابید، تنها در «بیرون» نمانید كه «درون» هم شایسته دیدن است.
2- دیگر آنکه او می گوید : در «خانه» نمانید كه «خواجه خانه» و «خداوند بیت» نیز شایسته زیارت و دیدن است و البته این كارى است سترگ و همّتى مردانه طلب مى كند.و از همین روست كه عارفان مى گویند:
- «حجّ خانه خلیل آسان است، اما حجّ حرم جلیل كار شیرمردان است; و لكلّ عمل رجال».
و مولوی همین سخن را ضمن ابیاتى دلنشین چنین بیان داشته است:
حجّ زیارت كردن خانه بود |
حجّ ربّ البیت مردانه بود |
كعبه را گرهر دمى عزّى فزود |
آن ز اخلاصات ابراهیم بود |
فضل آن مسجد ز خاك و سنگ نیست |
لیك در بنّاش حرص و جنگ نیست |
بر در این خانه گستاخى ز چیست |
گر همى دانید كاندر خانه كیست؟! |
جاهلان تعظیم مسجد مى كنند |
در جفاى اهل دل جِدّ مى كنند |
آن مجاز است این حقیقت اى خران |
نیست مسجد جز درون سروران |
مسجدى كآن اندرونِ اولیاست |
سجده گاه جمله است آنجا خداست |
كعبه مردان نه از آب و گِل است |
طالب دل شو كه بیت الله دل است |
صورتى كآن فاضل و عالى بود |
او ز بیت الله كى خالى بود |
ارزش كعبه و بناى آن به دیده این صوفی نكته سنج، نه به مشتى گِل و مشكى آب است، بل به اخلاصى است كه معمار موّحد این بنا در ساختمان آن واجد بوده است. آن اخلاص خداپرستانه و بت شكنانه ابراهیمى بود كه در طریق طاعت حق، مخلصانه و رضامندانه كارد بر حلق فرزند بمالید و تردید بخود راه نداد و خداى آدمیان كه سراپا لطف و مهر نسبت به بندگان خویش است پاداش اخلاص او را داد. از آزمایش الهى سربلند برست و دلبند خویش را در آغوش فشرد و خانه توحید بنا نهاد و سرخیل اهل توحید گشت.
تهیه کننده : مریم امامی - تبیان