نجوای بندگی
در مناجات
راه گم كردم، چه باشد گر به راه آرى مرا |
رحمتى بر من كنى واندر پناه آرى مرا |
مى نهد هر ساعتى بر خاطرم بارى چو كوه |
خوف آن ساعت كه با روى چو كاه آرى مرا |
راه باریك است و شب تاریك، پیش خود مگر |
با فروغ نور آن روى چو ماه آرى مرا |
رحمتى دارى كه بر ذرّات عالم تافته است |
با چنان رحمت عجب گر در گناه آرى مرا |
شد جهان در چشم من چون چاه تاریك از فزع |
چشم آن دارم كه بر بالاى چاه آرى مرا |
دفتر كردارم آن ساعت كه گویى: باز كن |
از خجالت پیش خود در آه آه آرى مرا |
اسب خیرم لاغر است و خنجر كردار كُند |
آن نمى ارزم كه در قلب سپاه آرى مرا |
لاف یكتایى زدم چندان كه زیر بار عُجب |
بیم آنستم كه با پشت دوتاه آرى مرا |
هر زمان از شرم تقصیرى كه كردم در عمل |
همچو كشتى زآب چشم اندر شناه آرى مرا |
خاطرم تیره است و تدبیرم كژ و كارم تباه |
با چنین سرمایه كى در پیشگاه آرى مرا |
گر حدیث من به قدر جرم من خواهى نوشت |
همچو روى نامه با روى سیاه آرى مرا |
بندگى گر زین نمط باشد كه كردم «اوحدى» |
آه از آن ساعت كه پیش تخت شاه آرى مرا |
اوحدى مراغه اى
شرمساریم
خداوندى چنین بخشنده داریم |
كه با چندین گنه امیدواریم |
كه بگشاید درى كایزد ببندد ؟ |
بیا با هم در این درگه بنالیم |
خدایا! گر بخوانى ور برانى |
جز انعامت در دیگر نداریم |
سرافرازیم اگر بر بنده بخشى |
وگرنه از گنه سر برنیاریم |
زمشتى خاك ما را آفریدى |
چگونه شكر این نعمت گزاریم |
تو بخشیدى روان و عقل و ایمان |
وگرنه ما همان مشت غباریم |
تو با ما روز و شب در خلوت و ما |
شب و روزى به غفلت مى گذاریم |
نگفتم خدمت آوردیم و طاعت |
كه از تقصیر خدمت شرمساریم |
مباد آن روز در درگاه لطفت |
به دست ناامیدى سر بخاریم |
خداوندا! به لطفت با صلاح آر |
كه مسكین و پریشان روزگاریم |
سعدى شیرازى
كریما ...
كریما به رزق تو پرورده ایم |
به انعام و لطف تو خو كرده ایم |
گدا چون كرم بیند و لطف و ناز |
نگردد زدنبال بخشنده باز |
چو ما را به دنیا تو كردى عزیز |
به عقبى همین چشم داریم نیز |
خدایا به عزّت كه خوارم مكن |
به ذُلّ گنه شرمسارم مكن |
به لطفم بخوان و مران از درم |
ندارد بجز آستانت سرم |
تو دانى كه مسكین و بیچاره ایم |
فرومانده نفس امّاره ایم |
به مردان راهت كه راهى بده |
وزین دشمنانم پناهى بده |
خدایا به ذات خداوندیت |
به اوصاف بى مثل و مانندیت |
به لبّیك حجّاج بیت الحرام |
به مدفون یثرب علیه السلام |
به طاعات پیران آراسته |
به صدق جوانان نوخاسته |
كه چشمم ز روى سعادت مبند |
زبانم به وقت شهادت مبند |
رباعیات پشیمانى
(1)
یا رب ز كرم درى به رویم بگشا *** راهى كه در او نجات باشد بنما
مستغنیم از هر دو جهان كن به كرم *** جز یاد تو هرچه هست بر از دل ما
(2)
یا رب ز كرم حال دعا بخش مرا *** از حال دعا جرم و خطا بخش مرا
تا امشب اگر مرا نیامرزیدى *** امشب به على مرتضى بخش مرا
(3)
یا رب مددى كه بى پناهیم همه *** اى بحر كرم غرق گناهیم همه
اى باعث روسفیدى روسیه ان *** بر ما نظرى كه روسیاهیم همه
(4)
یا رب تو به فضل خویش دلشادم كن *** گشتم ز گنه خراب آبادم كن
بگریختم از درگه تو یك چندى *** بد كردم و بازگشتم آزادم كن
(5)
یا رب مكن اندر صف محشر خجلم *** من كرده گناه و پیش خود منفعلم
اندر دو جهان ببخش و رحمى بنما *** چون غیر تو امّید نباشد به دلم
(6)
عصیان خلایق از چه صحرا صحراست *** در پیش عنایت تو یك برگ گیاست
هرچند گناه ما كشتى كشتى است *** غم نیست كه رحمت تو دریا دریاست
ابوسعید ابوالخیر