تبیان، دستیار زندگی
مطالعه عرفات در ابیات فارسی....
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

عرفات عاشقی

مطالعه "عرفات" در شعر فارسی

خورشید

یكى از با شكوهترین و بلكه بى نظیرترین مراسم حج وقوف در عرفات است. وقوف (توقف و درنگ) در این صحرا از ظهر روز نهم ذى الحجه تا غروب آفتاب واجب است و اگر كسى مقدارى از این مدت را هم درك كند كافى است.

عرفات به معنى عرفان، شناخت، آشنایى، فهم و اعتراف است، لغتى است كه هم از دیدگاه اهل معرفت و صاحبدلان و هم از نظر جامعه شناسان و آگاهان مورد دقت و موشكافى قرار گرفته است.

و به جهت آنكه در صحراى عرفات وقوف انجام مى پذیرد به آن «موقف» نیز گفته مى شود.

به موقف عرفات و به مجمع عرصات

به حشرو نشرو بقا و لقا و حور و قصور

                                    رشید الدین وطواط

چون به موقف رسند از پس شوط        سنگ آن راه اشكبار كنند

جمال الدین اصفهانى

دشت موقف را لباس از جوهر جان دیده اند

كوه رحمت را اساس از گوهر كان دیده اند

عرضه گاه دشت موقف عرض جنات است از آنك

مصنع او كوثر و سقاش رضوان دیده اند

هشتم ذى الحجه در موقف رسیده چاشتگاه

شامگه خود را به هفتم چرخ مهمان دیده اند

خاقانى

وانگه به موقف آى و به قرب جبل بایست          پس بامداد بار دگر بیست هم بجا

مولوى

«جبل الرحمه» یا «كوه رحمت»

در سرزمین عرفات، كوهى است به نام «جبل الرحمه» یا «كوه رحمت» كه مستحب است وقوف در پایین این كوه و در زمین هموار انجام پذیرد و بالا رفتن از این كوه در ایام وقوف مكروه است.

كوه رحمت حرمتى دارد كه پیش قدر او      كوه قافونقطه«فا»هردو یكسان دیده اند

جبریل خاطب عرفات است روز حج       از صبح تیغ و از جبل الرحمه منبرش

خود فلك خواهد تا چنبر این كوس شود      تا صداش از جبل الرحمه به تنها شنوند

خاقانى

در صفت جبل الرحمه

میدان عرفات

پس بر سر كوى رحمت آیى
آن قبله عهد آشنایى
آدم به سرش فراز رفته
طاق آمده جفت باز رفته
جودى همه ساله در طوافش
العبد نوشته كوه قافش
نز روى بلندى از پى نور
دندانه تیغ او سر طور
بر هم كمریش طور طرف است
سنگش زر صرف و سنگ صرف است

خاقانى

در صفت عرفات و تراكم خلق

زآنجا كه عنان دل بپیچى
راه عرفات را بسیجى
آیى به پناهگاه بشرى
دشت عرفات و ركن اعلى
آن مقصد عزم ره نوردان
آن غایت كار نیكمردان
دهلیز سراچه الهى
دهلیز چه صدر پادشاهى
ماتمگه راندگان برونش
دولتگه خواندگان درونش
بیرون و درونش هست ماناك
دامان اثیر و جیب افلاك
زین سو همه حیرت آورد بر
زآن سو به جوار حق كشد سر
این دار خلاف و دیر خذلان
آن شط امان و خط ایمان
خلق دو سراى حاضر آنجا
میعاد و معاد ظاهر آنجا
عرفات، سرزمین شناخت هاو پرواز اندیشه ها

خاقانى

ابیات پراکنده در مورد عرفات

آمده سوى مكه از عرفات

زده لبیك عمره از تنعیم

گفت نى گفتمش چو در عرفات

ایستادى و یافتى تقدیم

عارف حق شدى و منكر خویش            به تو از معرفت رسید نسیم

ناصر خسرو

تو كعبه جلالى و ارباب شرع را

خوارزم و آب او عرفات است و زمزم است

رشیدالدین وطواط

تو كعبه آمالى و زقافله شكر

هر جا كه رود ذكر تو گویى عرفات است

انورى

بینى به موقف عرفات آمده مسیح

از آفتاب جامه احرام در برش

خاقانى

پریرنوبت حج بود و مهد خواجه هنوز

از آن سوى عرفات است چشم بر فردا

خاقانى

سر كوشان عرفات است و سراشان كعبه

دوستان همچو خلیلند و رقیبان نمرود

به منا و عرفاتم ز خدا در خواهید

كه هم از كعبه پرستان خدایید همه

خاقانى

چو عید و چون عرفه عارفان این عرفات

به هر كه قدر تو دانست مى دهند برات

مولوى

بر عرفات حضرتش من چو وقوف یافتم

كیست كه در حضور من دعوى «من عرف» كند

اوحدى مراغى

عرفات عشق بازان سر كوى یار باشد

به طواف كعبه زین در نروم كه عار باشد

كمال خجندى

به موقف عرفات ایستاده دعا خوان

من ازدعا،لب خودبسته گفتگوى تو كردم

جامى

تا نشود در عرفاتت وقوف

كى شود از راه نجاتت وقوف

جامى

بر سر كوى تو ناكرده وقوف

حاجیان را چه وقوف از عرفات

جامى

مروه سعى صفا حجر عرفات

طیبه و كوفه كربلا و فرات

هر یك آمد به قدر او عارف

بر علوّ مقام او واقف

جامى


برگرفته از کتاب "حج در ادب فارسی" محمد شجاعی