تبیان، دستیار زندگی
مکه و حج در دیدگاه سنایی...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

حج در آیینه ادب فارسی (2)

مقاله دوم سنایی و حج

مكه، حج

حكیم ابوالمجد مجدود بن آدم سنایى(متوفّاى سال 545 هـ . ق.) از شاعران بزرگ قرن ششم است. پس از تغییر حالتى كه در او به وجود آمد، به جرگه عرفا پیوست و از پیشوایان بزرگ عرفان و تصوّف ایران شد، بطورى كه مولوى او را دو چشم عرفان و تصوّف نامیده است.

سنایى خود به سفر حج رفته و پس از سفر مكّه به غزنین برگشته و تا پایان عمر در آن شهر مانده است. او همانند دیگر عرفا، بیشتر به ابعاد معنوى حج متوجّه است. در اشعار وى، هم مدح هست هم حكایت و هم به صورت تشبیه و استعاره از كعبه و حج و متعلّقات آن سخن گفته و عشق را برتر از زیارت كعبه و زهد و طامات و... شمرده است.

خانه طامات عمارت مكن                 كعبه آفاق زیارت مكن

نامه تلبیس نهفته مخوان            جامه ناموس قصارت مكن

سنایى انسان را به ترك تعلّقات مادّى و تجرید دعوت مى كند و مى گوید: تا وقتى با خود هستى و خود را در نظر دارى، در كعبه نیستى كه در خراباتى:

نیست كن هر چه راه وراى بود             تات دل خانه خداى بود

تا تو را بود با تو در ذات است         كعبه با طاعتت خرابات است

ورز ذاتِ تو بودِ تو دور است           بتكده از تو بیتِ معمور است

شاعر در حمد و ثناى پروردگار; از جمله مى گوید: خداوند انسان را به كعبه دل (جان و روح) دعوت كرده ولى انسانها بیشتر به جنبه هاى ظاهرى آن; یعنى كعبه گِل توجّه دارند كه بى ارزش است.

كعبه دل زحق شده منظور                  همّت سگ بر استخوان مقصور

سنایى توفیق زیارت كعبه را در سنین جوانى یافته و قصیده اى با مطلع زیر سروده است:

گاهِ آن آمد كه بامردان سوى میدان شویم                یك ره از ایوان برون آییم و بركیوان شویم

و در این سروده، اشتیاق شدید خود را به كعبه و حجّ بیت الله نشان داده است. قصیده طولانى است و نقل تمام آن به درازا خواهد كشید. بنابراین، چند بیت آن را نقل مى كنیم و علاقه مندان را به دیوان سنایى ارجاع مى دهیم. در این قصیده شور و شوق سنایى و در عین حال مسیر حركت و تحمّل مشقّات و مشكلاتِ راه او را مى توان دید.

شاعر در ادامه قصیده گفته است:

از مكه پیدا شد گلى

راه بگذاریم و قصد حضرت عالى كنیم
خانه پردازیم و سوى خانه یزدان شویم
طبل جانبازى فرو كوبیم در میدان دل
بى زن و فرزند و بى خان و سرو سامان شویم...
همرهان حج كرده باز آیند با طبل و علم
ما به زیر خاك در، با خاك ره یكسان شویم
همرهان با سرخ رویى چون به پیش ماه سیب
ما به زیر خاك چون در پیش مَه كتّان شویم
دوستان گویند حج كردیم و مى آییم باز
ما به هر ساعت همى طعمه دگر كرمان شویم..
گر نباشد حّج و عمره و رمى و قربان گو مباش
این شرف ما رانه بس كز تیغ او قربان شویم
این سفر بستان عیّارانِ راهِ ایزداست
ما ز روى استقامت سرو آن بستان شویم
حاجیان خاص مستان شراب دولتند
ما به بوى جرعه اى مولاى این مستان شویم
نام و ننگ و لاف و اصل و فضل در باقى كنیم
تا سزاوار قبول حضرت قرآن شویم
بادیه بوته است ما چون زرّ مغشوشیم راست
چون بپالودیم از او خالص چو زرّكان شویم
بادیه میدان مردان است و ما نیز از نیاز
خوى این مردان گیریم و گوى این میدان شویم
گر چه در ریگ روان عاجز شویم از بیدلى
چون پدید آید جمال كعبه جان افشان شویم
یا به دست آریم سرّى یا برافشانیم سر
یا به كام حاسدان گردیم یا سلطان شویم
یا پدید آییم در میدان مردان همچو كوه
یا به زیر پشته ریگ اجل پنهان شویم

از این قصیده سنایى استفاده مى شود كه سفر حج در عصر او، دشواریها وسختیهاى فراوانى داشته واحتمال عدم توفیق زیارت و به هلاكت افتادن وجودداشته است و حتّى بودند افرادى كه به قصد حج، راه دور و درازى را طى مى كردند ولى توفیق نمى یافتند و مأیوس و ناامید برمى گشتند. قصیده دیگرى از شاعر، مبیّن این اتّفاقات است. سنایى در این قصیده ضمن مدح احمد عارف، از اینكه با وجود حركت و طىّ طریق موفّق به زیارت بیت الله واداى فریضه حج نشده، او را تسلّى مى دهد و مى گوید:

حج

اى زعشق دین سوى بیت الحرام آورده راى
كرده در دل رنجهاى تن گداز جانگزاى
تن سپر كرده به پیش تیغهاى جان سپر
سرفدا كرده به نزد نیزه هاى سرگراى...
از بدن یزدان پرستى وز روان یزدان طلب
از خرد یزدان شناسى وز زبان یزدان ستاى...
چون به حج رفتى مخور غم گر نبودت حج از آنك
كارِ رفتن از تو بود و كارِ توفیق از خداى
مصلحت آن بود كایزد كرد خرّم باش از آنك
آن نداند رهرو از حكمت كه داند رهنماى
سخت خامى باشد وتر دامنى در راه عشق
گر مریدى با مراد خود شود زور آزماى
سوى خانه دوست ناید چون قوى باشد محب
وزستانه در نجنبد چون وَقِح باشد گداى
احمد مرسل بیامد سال اوّل حج نیافت
گر نیابد احمد عارف شگفتى كم نماى
دل به بلخ و تن به كعبه راست ناید بهر آنك
سخت بى رونق بود آنجا كلاه اینجا قباى
در غم حج بودن اكنون از اداى حج به است
من بگفتم این سخن گو خواه شایى خواه مشاى
از دل و جان رفت باید سوى خانه ایزدى
چون به صورت رفت خواهى خواه به سرشو خواه به پاى
نام و بانگ حاجیان از لاف بى معنا بود
ورندارى استوارم بنگر اندر طبل و ناى
حج به فریاد و به رفتن نیست كاندر راه حج
رفتن از اشتر همى بینیم و فریاد از دراى
صد هزار آوازه یابى در هواى حج ولیك
عالم السّر نیك داند هاى هوى از هاى هاى...
جان فرستادى به حج، حج كرد و آمد نزد تو
دل مجاور گشت آنجا گر نیاید گو میاى
این شرف بس باشدت كاواز خیزد روز حشر
كاحمدِ عارف به جان حج كرد و دیگر كس به پاى
تا بگردد چرخ بر گیتى تو بر گیتى بگرد
تا بپاید كعبه در عالم تو در عالم بپاى

سنایى در این قصیده حجّ واقعى را حجّ قلبى مى داند و مى گوید: حج باید با جان و دل و روح باشد نه با پاى و تن. او معتقد است كه اگر كسى در واقع خدا شناس باشد حتّى اگر به ظاهر به جوار كعبه نیاید هیچ اشكالى ندارد.

در اخبار و روایات آمده است كه وقتى پیامبر مكّه را فتح كرد، به داخل كعبه رفت و به شكستن بتها مشغول شد، به دست خود و على(علیه السلام) تمام بتها را در هم شكست و كعبه را از لوث وجود بتها پاك كرد. سنایى به این جریان اشاره مى كند و ضمن ترجیح پیامبر اسلام بر دیگر پیامبران الهى مى گوید:

شرك پا دار شد هلاكش كن         كعبه بتخانه گشت پاكش كن

مر على را تو این عمل فرماى     تا نهد بر عزیز كتف تو پاى

كعبه از بت به جمله پاك كند          مشركین را همه هلاك كند

حج

سنایى به على  علیه السلام عشق مىورزد او را مُحرِم كعبه جان و مَحرم اسرار نهان مى داند قلم و نامه او را به زمزم و كعبه تشبیه كرده گفته است:

مُحرم او بود كعبه جان را             مَحرم او بوده سرّ یزدان را

زمزم لطف آب خامه اوست            كعبه اهل فضل نامه اوست

دیدِ سنایى نسبت به حج و كعبه دیدِ عرفانى است. او كعبه را همچون قطبى مى داند كه درون سینه عالم قرار گرفته و قلب را همچون كوه احد استوار و پا برجا و خاطره انگیز مى داند، آن جا كه سرداران رشیدى همچون حمزه سیّدالشهدا در آن و در راه اعتلاى اسلام فدا شده اند. و بدین طریق مى خواهد بگوید كه در راه معبود ازلى و محبوب ابدى، باید همه خواستها و آنچه سوى الله است را فدا كرد و نماز عشق خواند.

قبله جان ستانه صمد است            احد سینه كعبه احد است

در احد، حمزه وار جان درباز          تا بیابى مزه زبانگ نماز

سنایى در تمام اشعار خود اعم; از قصیده، غزل، مثنوى و... به حج و كعبه و مسائل مربوط به آن توجّه خاص كرده است; از جمله در غزلى به مناسبت، بحث استطاعت را آورده، مى گوید: همانگونه كه وقتى كسى استطاعت نداشته باشد به كعبه نمى رسد، نرسیدن عشّاق به وصال معشوق هم به خاطر همان عدم استطاعت و افلاس است.

چون كعبه آمال پدید آمد از دور           گفتند رسیدیم سر راه بر آن بود

بر درگه تو خوار زدیدار تو نومید                   بر خاك نشستند كه افلاس بیان بود

وساوس شیطانى همیشه انسان را در معرض خطر قرار مى دهد،انسان نباید لحظه اى از این وسوسه ها غافل باشد و سنایى پند مى دهد و مى گوید:

دل گرفت احرام در بیت الحرام آب و نان            هم دل اندر محرم خلوت سراى شهریار...

گرچه اندر كعبه اى بیدار باش و تیزرو                 ورچه در بتخانه اى هشیار باش و پى فشار

حج عملى است صد در صد درونى و قلبى و فقط و فقط براى خدا كه: «و للهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ البَیْت...» سنایى مى گوید بعضى به كعبه مى آیند ولى فقط با جسم، روح آنها جاى دیگر است و به چیزى دیگر مشغول و این چنین حجّى، زحمت بادیه خریدن به سیم است:

حسن در بصره پُر بینند لیكن در بصر افزون

بدن در كعبه پر آیند لیكن در نظر نقصان

صهیب از روم مى پوید به عشق مصطفایش ساق

هشام از مكّه مى جوید صلیب و آلت رهبان

دلا آن جا كه انصاف است خود از روم دل خیزد

تنا آن جا كه اعلام است از كعبه بود خذلان

سنایى مى گوید كعبه جاى مردان خدا است نه مردان ریا:

حج

دركعبه مردان بوده اند، كز دل وفا افزوده اند           دركوى صدق آسوده اند محرم تویى اندر حرم

او اظهار تأسّف مى كند از اینكه مردم خلوص نیّت ندارند و مى گوید حاجى واقعى بسیار كم است.

همه دزدان گنج و دین تواند         این سلف خوارگان لحیه دراز

همه را رو به سوى كعبه ولیك        دل سوى دلبران چین و طراز

به شرع اندر ز بهر طوف كعبه           زچینى و ز زنگى محرمى كو؟

به عالم در فراوان سنگ و چاه است           ولى چون صخره و چون زمزمى كو؟!

گفتیم كه سنایى دو دوره زندگى دارد; در دوره اوّل زندگى و شاعرى خود وابسته به دربار بوده و بالطّبع در مدح ممدوح سخن گفته، در حقّ او دعا كرده و در آن مدایح به مناسبت از حجّ و كعبه و... سخن به میان آورده، امیرى را مدح كرده است. و از اینكه مدّت هفت ماه به انتظار صله، بر درگاه او انتظار كشیده، درگاه او را به كعبه تشبیه كرده است.!!

و در شكایت از روزگار و بى وفایى مردم و در ضمن تعریف از شعر خود، اقبال مردم را از شعرش به روى آوردن مردم به كعبه تشبیه كرده.!!

با وجود این مدح های درباری و وجه المصالحه قراردادن مذهب برای مدح شاهان ،سنایى در باب حج و كعبه بسیار سخن گفته و به همین جهت است كه شاعرى به نام عارف زرگر در مدح سنایى گفته است: كعبه مقصد تو نیست، بلكه مقصد و مقصود تو خداى كعبه است.


از کتاب "حج در آیینه شعر فارسی" با تلخیص