فرصت طلایی
انقلاب فرهنگى و سیاسى در سیره امام صادق (ع)
در زندگى امام صادق علیه السلام دو موضوع همچون دو جریان همیشگى با پرتلاشترین شكل در راس موضوعات دیگر دیده مىشد كه هر دو در یك صراط قرار داشته و تكمیل كننده همدیگر بودند كه عبارتاند از:
طاغوت زدایى و نشاندادن چهره اسلام ناب، اسلام محمد و على علیهم السلام
اسلام چهره حقیقى خود را از دست داده بود و از آن جز نامى باقى نمانده بود، چرا كه مدتى با امویان و سپس با عباسیان درگیر بود كه حكومت مىكردند و همه چیز را با میلو هوسهاى نفسانى خود اداره مىنمودند و اسلام را پلى براى اجراى مقاصد طاغوتى خود قرار داده بودند. امام در طول امامتخود با پنجحكمران اموى: یعنى هشام بن عبدالملك، ولید بن یزید، یزید بن ولید، ابراهیم بن ولید، مروان بنمحمد، درگیر بود، پس از آنها با دو خلیفه عباسى عبدالله بن محمد معروف به سفاح و منصور دوانیقى رو برو گردید.
امام صادق(ع) كه خود را وقف اسلام و قرآن نموده بود. آن حضرت همه وجودش را در این مسیر فدا نمود.
تاسیس دانشگاه جعفرى یا حوزه علمیه
شاگردان امام باقر(ع) پس از درگذشت آن حضرت به گرد امام صادق(ع) حلقه زدند. امام نیز با جذبشاگردان جدید به تاسیس یك نهضت عظیم فكرى و فرهنگى و بالنده مبادرت ورزید بگونهاى كه طولى نكشید مسجد نبوى و مسجد كوفه بهدانشگاهى عظیم تبدیل شد. درگیرى شدید بین بنىعباس و بنىامیه آنان را آن چنانبه خود مشغول كرده بود كه فرصتى طلایى براى امام صادق(ع) و یارانش به دست آمد آن حضرت با استفاده از این فرصت به بازسازى و نوسازى فرهنگ ناب اسلام پرداخت. روز به روز به تعداد شاگردان مىافزود، به گونهاى كه تعداد آنها به چهار هزارنفر رسید.
حسن بن على بن زیاد وشاء مىگوید: «من در مسجد كوفه نهصد استاد حدیث را دیدم كه از امامصادق(ع) نقل حدیث مىكردند و مكرر مىگفتند: قال الصادق، قال جعفر بن محمد(ع)»
شاگردان امام به شیعیان انحصار نداشتند. مالك، پیشواى فرقه «مالكى» در ضمن گفتارى گوید: «در علم و عبادت و پاكزیستى، برتر از جعفر بن محمد(ع) هیچ چشمى ندیده و هیچ گوشى نشنیده و به قلب هیچ بشرى خطور نكرده است» ابوحنیفه پیشواى فرقهحنفى دو سال شاگرد امام صادق(ع) بود، روزى منصور دوانیقى ابوحنیفه را احضار كرد و به او گفت: مردم شیفته جعفر بن محمد شدهاند و او داراى شاگردان بسیار شده است، یك سرى مسایل دشوارى را نزد خود در نظر بگیر تا در ملاعام از او بپرسى تا او در پاسخ فروماند و از نظر چشم مردم ساقط شود. ابوحنیفه مىگوید: چهل مساله مشكل نزد خودم ردیف كردم، و به مجلس منصور دوانیقى حاضر شدم، دیدم جعفر بن محمد(ع) نشستهاست، همین كه چشمم به آن حضرت افتاد آن چنان تحت تاثیر شكوه و جلال او قرارگرفتم كه خود را باختم، سلام كردم و نشستم، منصور به امام رو كرد و گفت: «این ابوحنیفه است» امام فرمود: آرى او را مىشناسم. سپس منصور به من رو كرد و گفت: «اى ابوحنیفه مسایل خود را از جعفر بن محمد(ع) بپرس» منسؤالهاى خود را مطرح كردم، هر سوالى كه از آن حضرت مىپرسیدم او بىدرنگ پاسخمىداد و ابعاد مساله را بیان مىكرد و مىگفت: عقیده شما درباره این مسالهچنین است و به عقیده ما چنین مىباشد، در بعضىاز موارد نظر آن حضرت با عقیده من موافق بود و گاهى مخالف بود و به این ترتیب به چهل سؤال مطرح شده منپاسخ داد، آن گاه ابوحنیفه گفت: «مگر نه این است كه دانشمندترین مردم آن كسى است كه آگاهترین آنها به اختلاف مردم به فتواها و مسایل فقهى باشد»
هشام بن حكم علامه عصر خود بود و تعداد تالیفات او را تا 31 كتاب ذكر نمودهاند. جابر بن حیان كه او را پدر علم شیمى مىخوانند یكى از شاگردانامام بود كه كتابى در هزار صفحه، شامل پانصد رساله در علوم مختلف تالیف نمود.
مبارزه امام صادق(ع)
امام صادق(ع) دوش به دوش نهضت عظیم علمى و فرهنگى در هر فرصتى به طاغوت زدایى پرداخت او هرگز تسلیم نشد و سرانجام در همین راستا، او را شهید كردند. آن حضرت گرچه قیام مسلحانه بر ضد طاغوتهاى عصرش نكرد ولى با شمشیر زبان و قلم در هر فرصتى به جنگ آنها رفت و در مورد قیاممسلحانه به یكى از شاگردانش كه در كنار چند عدد گوسفند توقف كرده بودند، فرمود: « سوگند به خدا اگر شیعیان (راستین) من به اندازه تعداد این بزغالهها بودند خانه نشینى برایم روا نبود و قیام مىكردم»
امام همواره مساله ولایت را مطرح مىكرد و مىفرمود: «ولایت از نماز، روزه، زكات و حج برتر است» و دلیل آن را چنین ذكر مىكرد: «زیرا ولایت كلید همه آنهاست و رهبر، راهنماى مردم به سوى همه آنها است»
منبع: حجة الاسلام و المسلمین محمد محمدى اشتهاردى
گردآورنده: رحمان نجفی.