توسعه سیاسى در نظام سیاسى اسلام
پیروزى انقلاب اسلامى و استقرار جمهورىاسلامى در ایران مسایل مهمى را فراروى تصمیمگیرندگان، محققان و دانشپژوهان قرار دادهاست كه غالبا در چارچوب استقرار حكومت،دولت و نظام سیاسى اسلام شكل گرفته است.
موضوعاتى از قبیل جایگاه مردم درحكومت، مشاركتسیاسى، موضع حكومتاسلامى نسبتبه شكلگیرى احزاب سیاسى ونقش آنها در حكومت، ماهیت نظام ولایى وتعامل آن با مردم سالارى، كثرتگرایى سیاسىدر حكومت اسلامى و توسعه سیاسى و رابطه یاتعامل آن با ولایت فقیه برخى از مسایلى استكه پس از تغییر نظام سیاسى در ایران و تاسیسجمهورى اسلامى مورد توجه محافل علمى وسیاسى داخل و خارج كشور قرار گرفته است.
آنچه در این گفتار مورد بحث قرار مىگیرد،پاسخ به یك سؤال مهم در چارچوب فعلیت نظامسیاسى اسلام با برداشتشیعى از حكومت استكه اصولا چه نوع توسعه سیاسى اصولا در حكومتاسلامى امكانپذیر است وآیا ضرورت دارد؟
درایننوشتار، به دو محور ذیل نیز توجه خواهد شد:
1- توسعه سیاسى در برداشت و رهیافت علومسیاسى؛ چگونه تبیین گردیده است؟
2- با تكیه بر چه مبانى و استدلالهایىمىتوان توسعه سیاسى را در حكومت اسلامى راامكانپذیر ویا ضرورى دانست؟
توسعه سیاسى چیست؟
ورود مفهوم توسعه سیاسى در ادبیاتسیاسى سابقه طولانى ندارد و نهایتا به تحولاتسیاسى جهان پس از پایان جنگ دوم جهانى برمىگردد. در طول چهل وپنجسال گذشته، مفهومتوسعه سیاسى به طور مكرر دستخوش تغییر وتحول شده است و هم اكنون نیز اتفاق نظر برمحدوده تعریف آن وجود ندارد. اما در معیارهاىاساسى توسعه سیاسى توافق نسبى بیندانشمندان این رشته وجود دارد. از مجموعبررسى نظریات نظریهپردازان توسعه سیاسى،همچون ساموئل هانتینگتن ،والت روستو،لوسینپاى، ،گابریل آلموند ،سیدنى وربا ،پاول ،جمز كلمن، ،كارلدویچ،كاوانوف، ،وایزناستارت، مهمترین معیارهاىتوسعه سیاسى را در مقولههاى ذیل برشمردهاند:
1- پیچیدگى نظام سیاسى
2- استقلال نظام سیاسى
3- انعطافپذیرى نظام سیاسى
4- وحدت و یگانگى نظام سیاسى
5 - مشاركتسیاسى
6- توانایى نظام بر حل و جذب مشاركتمردم
7- گذر از بحرانهاى پنجگانه
8 - ترجیح فعالیتهاى دسته جمعى برفردگرایى
9- فرهنگ سیاسى
10- توسعه شهرگرایى
11- توسعه سواد و تحصیل
12- شبكه وسیع ارتباط رسانههاى جمعى
نگاهى دوباره به معیارهاى دوازده گانه توسعهسیاسى تا حدودى متغیرهاى عمده درشكلگیرى نظریات توسعه را تبیین مىكند.چنین به نظر مىرسد كه پس از جنگ دومجهانى و موج استقلالیابى كشورهاى مستعمرهپیشین و قطببندى نظام بینالملل و به وجودآمدن كشورهاى غیرمتعهد دل مشغولى مهمكشورهاى تازه تولد یافته چگونگى حركت درمسیر استقلال و توسعه به معنى مطلق آن بودهاست. در همین فضا، نظریهپردازان سیاسى غرببا مطالعه كشورهاى اصطلاحا توسعه یافته ومشخص نمودن علل توسعه یافتگى سعى كردهاندنسخههائى براى كشورهاى جدید كه بعدها به نامجهان سوم، توسعه نیافته و جنوب، نامگذارىشدند ارائه كنند. مشكلات ساختارى فرهنگى ،سیاسى و اقتصادى این كشورها عموما در مقابلنظریههاى توسعه واكنش نشان دادند و به زودىمعلوم شد نمىتوان با الگوهاى از پیش تعیینشده كه برگرفته از كشورهاى غربى استبه سراغسایر ملل رفت و بر همین اساس نظریات توسعهبا رهیافتهاى متفاوتى ارائه شد تا هر كشورىمتناسب با ساختار فرهنگى، سیاسى، اقتصادى واجتماعى خود الگوى توسعه مطلوب را اتخاذكند. اگر معیارهاى دوازدهگانه توسعه سیاسى رادر چند سر فصل كلى ادغام كنیم، با نگاهى كلانبه معیارهاى ذیل دست پیدا مىكنیم و نظامى بامشخصاتذیلرادرمسیرتوسعه سیاسى مىدانیم:
الف: نظامى كه در آن مردم از حقوق خود ودولت، مطلعاند و از فرهنگ همكارى متقابلدولت و جامعه برخوردارند;
ب: نظامى كه قانونى است و در آن ساختارهاو كاركردها شفاف و حدود آن مشخص است;
پ: نظامى كه هم توانایى پاسخگویى بهمشاركت مردم و خواستههاى سیاسى مردم رادارد و هم خود را پاسخگو مىداند;
ث: نظامى كه در آن ساز و كارهاى مشاركتسیاسىمردمپیشبینى شدهاست و مردم مىتوانندباانواع گوناگون شاركتسیاسى در سرنوشتاجتماعى و سیاسى خود دخالت داشته باشند.
توسعه سیاسى در نگاه اسلامى
ابتدا باید پرسید نظام سیاسى اسلام چهساختارى دارد؟ در این زمینه مىتوان بهالگوهاى نظام سیاسى اسلام در زمان پیامبراسلام و خلفاى پس از آن حضرت به ویژه دورانحكومت امیرالمومنین «علیه السلام» استناد كرد،همچنین به كلمات و بیاناتى كه ازمعصومین«علیه السلام» رسیده است، و به طور طبیعىپاسخهاى عقلى نیز مىتواند از مستندات ما براىپاسخ به این سؤال باشد.
منظور از ساختار نظام سیاسى اسلام، ماهیتو اجزا و چگونگى تعامل عناصر مختلف نظامسیاسى اسلام با یكدیگر است. بر این اساس،ساختار نظام سیاسى از سه عنصر مرتبط به همتشكیل مىشود.
الف: قانون
نظام سیاسى اسلام، نظامى مبتنى بر قانوناست. در این نظام،" اراده فرد" فرمان نمىدهد،بلكه"قانون" فرمانرواى اصلى جامعه است. همهآحاد جامعه در این نظام حتى رهبر تحت فرمانقانوناند. در حاكمیت قانون هیچ استثنایى وجودندارد. برخلاف حكومتهاى استبدادى كه قانونفقط براى عامه مردم است و سران و نخبگانحكومت از سیطره قانون بیرونند و بر خلافنظامهاى آریستو كراسى كه اشراف از شمولقوانین معافاند، در این نوع نظام سیاسى هیچفردى با هر مقام و مسئولیتى از شمول قانون معافنیست. اما نكته مهم در این است كه قانون حاكم درنظام اسلامى قانون الهى است، خواه در شریعتبهصراحت از آن یاد شده باشد و یا این كه شریعتشناسان با استفاده از قواعدى خاص قوانینى را ازاصول اصلى شریعت استخراج كرده باشند و خواهقوانینى باشد كه با استفاده از حكم عقل سلیم كه ازنظر اسلام حجت استبه دست آمده باشد.
ب: حاكم و رهبر
هر چند حكومت اسلامى حكومت قانوناست، اما قانون بدون حاكم و رهبر و مدیر قابلاجرا نیست. حتى در آرمانىترین شرایط كه همهانسانها از فرهنگ عالى انسانى برخوردار باشند وخود را موظف به پیروى از قانون كنند باز همبدون حاكم و مجریان قانون حاكمیت همه جانبهقانون ممكن نیست، زیرا حتى بر مبناىخوشبینانهترین نظر نسبتبه انسان نمىتوانانسانها را از حوزه خود خواهى و سودجویى بطورمطلق جدا كرد و همین دو خصیصه جهت منعتحقق حكومت قانون كافى است. لذا، در ساختارنظامى سیاسى اسلام، رهبرى و حكومتپیشبینى شده است. این موضوع مهم هم درسیره حكومتى پیامبر«صلى الله علیه وآله» و حضرتعلى«علیه السلام» و هم در آیات قرآن و روایات تصریح شده است. پیامبر اسلام، پس از ورود بهمدینه برحسب نیازجامعه آن روز به تشكیل حكومت اسلامى درمدینةالنبى، اقدام نمودند و اولین نظام سیاسى اسلام بوسیلهآن حضرت و یارانش شكل یافت.
ج: مردم
در نظام سیاسى اسلام ، مردم چنان مقاموالایى دارند كه اساسا بدون آنان حكومت، تحقق نمىپذیرد و قانون الهى حاكم نمىشود. بدونشك، پیامبر گرامى اسلام«صلى الله علیه وآله» اگر سیزدهسال در مكه تبلیغ دین اسلام مىكرد و تشكیل حكومت نمىداد به این دلیل بود كه جامعهاى كهپذیراى حكومت اسلامى باشد و بدان تن دهد،وجود نداشت و آن هنگامى كه پایههاى اولیهچنین پذیرشى در یثرب شكل گرفتپیامبر«صلى الله علیه وآله» بدون درنگ به تشكیل حكومت واستقرار قانون اقدام كرد.
تعامل سه عنصر نظام سیاسى اسلام
مسئله مهم، كاركرد سه عنصر نظام سیاسىاسلام و نقشى است كه هر عنصر ایفا مىكند. درنظام سیاسى اسلام، منبع قانون در مرحلهنخست"خداوند "است و هم اوست كه به انساناجازه داده است تا با استفاده از عقل خدادادى،كه یكى از حجتهاى خداوندى بر انسان است،قوانینى را كه مورد نیاز زندگى فردى و اجتماعىاوست تدوین كند، البته این قوانین اگر برخاستهاز عقل سلیم و فطرت انسانى باشد هیچ تضادىبا قوانین الهى نخواهد داشت، بلكه خود، قانونالهى است. منبع دیگر قانون، كه آن هم با اجازهخداوندى است پیامبران الهى و كسانى هستندكه از ویژگى عصمتبرخوردارند. تبلور قانونالهى، قرآن است و ظهور قوانین الهى منسوب بهمعصومین در كلام و سیرت ایشان است و قوانینبشرى نیز در چارچوب مقررات زندگى فردى واجتماعى آنان از طریق مشورت امكانپذیرمىشود. مىبینیم كه در عنصر اول نظام سیاسىاسلام كه قانون است دو عنصر دیگر نیز كاملادخالت دارند، اما این دخالتبه صورت دخالتدر عرض و مستقل نیستبلكه در طول دخالتخداوند است. یعنى،پروردگار براساس مصالحزندگى انسان بخشى از قانونگذارى را به انسانها، اعم از انسانهاى معصوم مانند پیامبران وائمهاطهار«علیه السلام» و یا انسانهاى مؤمن و عادلواگذار نموده است.
دومین عنصر نظام سیاسى اسلام ،رهبر وحاكم اسلامى و در یك جمله" حكومت"بود. رهبرو حاكم و حكومت نیز طبق اصل اولیه به انتصابخداوندى است؛ زیرا هیچ كس جز ذات قادرمتعال حق ندارد آزادى انسان را محدود كند.لذا، رهبر و حاكم كه یكى از وظایف و اختیاراتشتعریف و تعیین حدود آزادیهاى انسانهاست تا درپرتو آزادى محدود بتوانند زندگى جمعى سالمداشته باشند باید برگزیده خداوند باشد. اما درهمین قسمت نیز هم عنصر قانون در انتخابرهبر نقش دارد و هم مردم. اما نقش قانون ایناست كه نشان دهد رهبر و در معنى وسیعترمجریان حكومتى باید چه خصوصیات وویژگیهایى داشته باشد؛ ثانیاً، در بستر تحققحكومت، رهبر و مجریان حكومت تحت امرقانون مىباشند. یعنى حق ندارند از قانون تخطىكنند و گریز از قانون به منزله سلب مشروعیتحاكمیت آنان است. از سوى دیگر، حاكم و رهبررابطه مستقیم با عنصر سوم نظام سیاسى، یعنىمردم نیز دارد. این رابطه در سه بعد مشخصشده است. اولا، رهبر و حاكم با ید از مردم باشد،حتى پیامبران الهى كه بر گزیده مستقیمخداوندهستند باید از جنس انسان باشند و در بینآنان زندگى كنند و بهترین انسانها باشند. ثانیا،مردم در فعلیت و تحقق حكومت نقش دارند،یعنى تا مردم نخواهند كومتحتى حكومتپیامبران فعلیت و تحقق نمىپذیرد و این ناشىاز قدرتى است كه انسان در پرتو اختیارخدادادى دارا است. یعنى حكومتبر انسانهاچنین ویژگى را دارد، در حالىكه ممكن استحكومتبر طبیعتبى جان و یا حیوانات بدونخواست و اراده آنان تحقق یابد، ثالثا، نظامسیاسى اسلام، نظام قهر و غلبه نیستیعنى هرچند خواست اكثریت مردم به طور مطلق، ایجادمشروعیت نمىكند اما براى مقبولیت ومشروعیت مردمى حكومتبه صورت فراگیر ارادهجمعى مردم، ضرورت دارد. از این روست كه پس از پیامبر اسلام«صلى الله علیه وآله» ازاتفاقات سقیفه، حضرت على(ع) اقدام به برپایى حكومت جداگانه نمىكند و زمانى كه مردم بهصورت گسترده خواهان كومتحضرتعلى«علیه السلام» هستند، آن حضرت خواست مردم رامىپذیرند.
مبانى توسعه سیاسى در نظام سیاسى اسلام
با توجه به نوع ساختار نظام سیاسى اسلامكه در آن اجزاى نظام با هم مرتبط هستندمىتوان به معیارهاى ذیل در توسعه سیاسىاشاره كرد:
1- نظام سیاسى اسلام، نظامى قانونمنداست. (1)این اولین معیار توسعه سیاسى بانگرش اسلامى است. یعنى اگر در نظام سیاسى،اراده فرد، فعال مایشاء نباشد و قانون حاكماصلى باشد زمینه براى فعالیتهاى سالماجتماعى فراهم است. در قانونمند بودنحكومت، مردم و رهبرى نیز نقش دارند؛ هم درقانونگذارى بهمان شكل و شیوهاى كه بیانگردید و هم در پیاده شدن قانون در جامعه وتحقق عملى آن.
2- نظام سیاسى اسلام، نظامىپاسخگوست. یعنى، در مقابل آنچه انجام مىدهد و یا نمىدهد باید در مقابل خداوند ومردم پاسخگو باشد. حكومت از آن جهت كه براىمردم استباید منافع و مصالح مردم را تامینكند و به طور طبیعى عملكرد حكومت همیشهزیر نظر مردم است. تربیتسیاسى مسلمینصدر اسلام توسط پیامبر«صلى الله علیه وآله» بهگونهاى بودكه مسلمانان به خود حق مىدادند از شیوه وعملكرد والیان و حاكمان انتقاد كنند. حضرتعلى«علیه السلام» در تعیین روابط متقابل مردم وحكومت مىفرماید:
«ان لى علیكم حقا و لكم على حقا» (2)مسلما من به عنوان رهبر و مسئول حكومتحقوقى دارم كه شما مردم باید پاسخگوباشید و شما نیز داراى حقوقى هستید كهمن باید پاسخگو باشم.
چگونگى تعامل مردم با پیامبر«صلى الله علیه وآله» درزمان تشكیل حكومت اسلامى در مدینه و شیوهمداخله مردم در حكومت پس از آن حضرت گواهصادقى است كه در حكومت اسلامى حق یكطرفه نیست و چنین نیست كه فقط مردم بایدپاسخگوى خواستههاى حكومتباشند بلكهحكومت نیز موظف به تامین نیازها و مصالحجامعه است و در صورتى كه به هر دلیل عملكردحكومت مورد تردید قرار گیرد و جاى شبهه وسؤال باشد، هم مردم حق پىگیرى دارند و همحكومت موظف به پاسخگویى است.
حضرت امام خمینى«قدس سره» در نقش و حقنظارتى مردم بر حكومت مىفرمایند:
«درصدر اسلام هست كه عمر وقتى كه گفتكه اگر من یك كارى كردم، شما چه بكنیدیك عربى شمشیرش را كشید گفت ما با اینشمشیر راستش مىكنیم. باید اینطور باشد،خلیفه مسلمین و هر كه مى خواهد باشد اگردید پایش را كنار گذاشت، شمشیرش رابكشد كه پایش را راستبگذارد» (3)
حكومت هنگامى كه خود را موظف بهپاسخگویى در مقابل مردم بداند به طور طبیعىحقمداخله مردمرادر رنوشتسیاسى خودشانپذیرفته است. از دیدگاه اسلام، حكومتى كه حقمداخله و مشاركت و مشاوره مردم را نادیدهمىگیرد اسلامى نیست و باید به وسیله مردم،اصلح و در غیر این صورت، براندازى شود.
امام هشتم «علیه السلام» از پیامبر اكرم«صلى الله علیه وآله»نقل مىنمایند كه آن حضرت فرمود: «من جاءكم یریدان یفرق الجماعة و یغصبالامه امرها و یتولى من غیر مشورة فاقتلوهفان الله قد اذن ذالك» كسى كه به نزد شما آید و بخواهد جماعتشما را متفرق و امر حكومت را غصب وبدون مشورت بر مردم مسلط شود او رابكشید، چرا كه خداوند متعال اجازه چنینقتلى را صادر فرموده است. (4)
بنابر این، دومین معیار توسعه سیاسى كه«حكومت پاسخگو» است، در ماهیتحكومتاسلامى و نظام سیاسى اسلام قرار گرفته است.
3- حكومت اسلامى بر پایه مشاركتسیاسى مردم استوار است. هر اندازه مردم بهصورت نهادمند در فعالیتهاى سیاسى مشاركتداشته باشند، نظام سیاسى، پایدارى ومشروعیت مردمى دارد و قادر خواهد بود بدونكار برد زور، اهداف خود را در جامعه سیاسى،فعلیت دهد. در جهان معاصر، كشورهاى مدعىدموكراسى، سعى فراوان دارند به جامعه تفهیمكنند كه دستاندركاران سیاسى، متصدىحاكمیتبخشیدن به خواستهها و علائقمردماند. در نظام سیاسى اسلام، همانگونه كهپیش از این بیان شد، مشاركتسیاسى مردم درتصمیمگیریهاى سیاسى در ماهیتحكومتاسلامى نهفته است. بدین معنا كه اولا استقرارحكومتبراى هدایت انسانها به زندگى بهتر وتحصیل كمال مطلوب است و خداوند هدایتانسان را براساس پذیرش اختیارى او مقرر نمودهاست. لذا، در استقرار حاكمیت الهى و تشكیلنظام سیاسى اسلام پذیرش دواطلبانه مردم یكاصل بنیادین است و این اصل مستلزم مشاركتداوطلبانه مردم در نظام سیاسى اسلام است.ثانیا، حكومت اسلامى حكومتبر اساس قهر وغلبه نیست. حكومت اسلامى از تسخیر دلها وایجاد باور در انسانها آغاز مىشود و در نهایتبهپذیرش عمومى مردم منجر مى شود. به همینجهت، در سیره پیامبر اسلام«صلى الله علیه وآله» وامیرالمومنین«علیه السلام» موردى از تحمیل حكومتبر اكثریت مردم مشاهده نمىشود.پیامبر«صلى الله علیه وآله» براى هجرت به مدینه و تشكیلحكومت اسلامى از مردمى كه نماینده اكثریتمدینه بودند بیعت گرفت و به طور قطع اگر اینافراد با پیامبر«صلى الله علیه وآله» بیعت نمىكردند و از آنحضرت دعوت به هجرت به مدینه نمىنمودندپیامبر موفق به تشكیل حكومت در مدینهنمىشدند. حضرت على«علیه السلام» نیز پس از اصرارعمومى مردم از ایشان مبنى بر پذیرش حكومتو خلافت مسئولیتخلافت را پذیرفتند و باصراحت فرمود:لولاحضور الحاضر و قیام الحجهبوجود الناصر .. .. لالقیتحبلها الى غاربها (5)اگرجمعیتحاضر براى بیعت نیامده بودند و حجتقائم نشده بود كه من یاور و همراه در حكومتدارم ریسمان خلافت را به گردن او مىانداختم»این جمله كنایه از این است كه صلاحیت ومشروعیت الهى حاكم و زمامدار اسلامى یكمطلب است كه ربطى به خواست مردم ندارد اماهمین حاكم و زمامدار اسلامى اگر بخواهدحكومت كند و زمام امور رابه دست گیرد و جامعه را رهبرى نماید، باید مردم بخواهند وگرنه حداقل مسئولیتى بر عهده فردى كه صلاحیت زمامدارىاسلامى را دارد نیست.
امام خمینى،«قدس سره» در تبیین ماهیتحكومت اسلامى مىفرمایند:
«ماهیتحكومت جمهورى اسلامى این استكه با شرایطى كه اسلام براى حكومت قرارداده است، با اتكا به آراى عمومى ملت،حكومت تشكیل شده و مجرى احكام اسلاممىباشد». (6)
در جاى دیگر مىفرمایند:
«حكومت جمهورى اسلامى مورد نظر ما ازرویه پیامبر اكرم«صلى الله علیه وآله» و امامعلى«علیه السلام» الهام خواهد گرفت و متكى بهآراى عمومى ملت مىباشد و نیز شكلحكومتبا مراجعه به آراى ملت تعیینخواهد گردید». (7)
حضرت امام خمینى، در موضوع بازنگرىقانون اساسى و در چگونگى انتخاب رهبر درپاسخ سؤال آیتالله مشكینى رئیس محترممجلس خبرگان، درباره ویژگى ولى فقیه و رهبرمىفرمایند:
«اگر مردم به خبرگان راى دادند تا مجتهدعادلى را براى رهبرى حكومتشان تعیینكنند، وقتى آنها هم فردى را تعیین كردند تارهبرى را به عهده بگیرد، قهرى او موردقبول مردم است. در این صورت او ولىمنتخب مردم مىشود و حكمش نافذ است».
دقت در سخنان امام میزان مشاركتسیاسىمردم را در حكومت اسلامى بیشتر تبیینمىكند. حضرت امام مىفرمایند كه اگر مردم بهخبرگان راى دادند و اگر خبرگان مجتهد عادلىرا تعیین كردند در این صورت آن مجتهد رهبرمنتخب مردم است و در این صورت حكمش نافذاست. یعنى اگر این سیر انجام نگرفت مجتهدرهبر منتخب مردم نیست و حكمش نیز نافذنمىباشد. پس، مردم مستقیم و غیر مستقیم درانتخاب رهبر و نفوذ حكم بالاترین مرجع سیاسىحكومت اسلامى نقش مؤثر دارند.
4- توانمندى حكومت اسلامى در تحكیمسلطه مشروع؛ یكى دیگر از معیارهاى توسعهسیاسى توانمندى نظام سیاسى برگسترش وتعمیم سلطه مشروع است. تجربه كشورهاى تازهبه استقلال رسیده نشان مىدهد كه یكى ازمهمترین موانع توسعه سیاسى در این كشورهاعدم توانایى مجریان و مسئولان نظام سیاسى درگسترش و توسعه سلطه مشروع بر و مشروعیت (9)روبرو شدهاند ونتوانستهاند از این بحرانها به سلامتبگذرند عموماً اسیر كودتاها، تجزیهها و بحرانهاى دیگرسیاسى شدهاند. یكى از ویژگیهاى نظام سیاسىاسلام، برقرارى وحدت و یكپارچگى بین مردم و جلوگیرى از تفرقه و به تعبیرى اتمى (10)شدنجامعه است. آنچه بیش از همه نظام سیاسىاسلام را در دستیابى به این هدف توانمندمىسازد موارد ذیل است:
حكومت اسلامى حكومتى است كه پایهو اساس آن اقتدار معنوى است و این اقتدارمعنوى است كه جامعه را به تبعیت داوطلبانه وحتى عاشقانه از حاكم و رهبر وادار مىكند. قرآندر بیان سر موفقیت پیامبر اسلام در بسط مكتبو توسعه و تعمیق حكومت اسلامى مىفرماید:
«فبما رحمة من الله لنت لهم و لوكنت فظا غلیظالقلب لاانفضوا من حولك» (11)« اى پیامبر، رحمتخدا تو را با خلق مهربانو خوشخوى گردانید و اگر تند خو و سختدل بودى مردم از گرد تو متفرق مىشدند.»
آنچه با عثشده است كه مردم پروانهوار دورشمع وجود پیامبر باشند و از او اطاعت كنند،قدرت عریان و استفاده از ابزارهاى مادى و واداركردن مردم به اطاعت اجبارى نیستبلكه شیوهرفتار پیامبر با مردم باعثشده بود مردم با علاقهو محبت از پیامر اطاعت كنند.
حضرت على (علیه السلام) به مالكاشتر فرمانمىدهد كه:
«واشعر قلبك الرحمة و المحیة لهم و اللطفبهم، ولاتكونن علیهم سبعا ضاریا تغتنم اكلهمفانهم صنفان اما اخلك فىالدین او تطیر لكفى الخلق» (12)« اى مالك قلبت را براى مردم كانون مهر ومحبت قرار ده و به آنان لطف نما و براىمردم همانند درندهاى نباش كه از فرصتبدست آمده براى دریدن آنها استفاده كنىزیرا مردمى كه تحتحكومت تو مىباشند ازدو گروه خارج نیستند یا مسلماناند و یا درانسانیتبا تو شریك».
مشاهده مىشود كه در نظام سیاسى اسلام،مهمترین عامل نفوذ سلطه سیاسى در جامعه،شیوه مدارا و تسامح نظام سیاسى با مردم است.
آنچه از مجموع این گفتار مىتوان نتیجهگرفت نكات ذیل است:
1- توسعه سیاسى به مفهوم جدید آن ازمؤلفههاى شرایط اقتصادى، سیاسى و اجتماعىپس از جنگ دوم جهانى است كه عموما در رابطهبا كشورهاى در حال توسعه، جهان سوم و تازه بهاستقلال رسیده توسط نظریهپردازان علومسیاسى مطرح شده و تكامل یافته است.
2- نظریهپردازان توسعه سیاسى تاكنون بهدیدگاه مشتركى درباره مرزهاى مشخص توسعهسیاسى نرسیدهاند و این ناشى از تفاوت رهیافتهابه توسعه سیاسى است.
3- بامطالعهمجموعهنظریاتى كه درباره توسعهسیاسىارائه شدهاستمىتوان كلیاتىپیرامون توسعه سیاسى دستیافت. این كلیاتعبارتند از: قانونمند بودن نظام سیاسى، پاسخگوبودن نظام سیاسى در مقابل خواستههاى مردم، مشاركتسیاسى نهادینه مردم و نهایتا گسترشهمه جانبه اقتدار سیاسى نظام.
4- معیارهاى اساسى توسعه سیاسى درحكومت اسلامى لحاظ شده است و بر این اساسو با استناد به سیره پیامبر«صلى الله علیه وآله» و الگوىحكومتحضرت على«علیه السلام» و سخنانمعصومین«علیهم السلام» حكومت اسلامى حكومتىاست قانونمدار، پاسخگو، توام با مشاركتسیاسىمردم و برخوردار از اقتدار سیاسى همه جانبه.
5 - توسعه سیاسى به مفهوم صحیح آن نهتنها با ماهیت نظام سیاسى اسلام تباینى نداردبلكه تحقق عملى حكومت اسلامى جز درچارچوب توسعه سیاسى امكانپذیر نمىباشد.
6- چنانچه وجود گروهها و احزاب سیاسىیكى از عوامل توسعه سیاسى باشد عقلاً و شرعاًمانعى براى بوجود آمدن آنها در حكومتاسلامى، نیست هر چند احزاب و گروهها باید درچارچوب پذیرش قوانین كلى و اساسى نظامسیاسى فعالیت نمایند.
پىنوشتها:
1) امام خمینى، «قدس سره»، در باب ماهیتحكومت اسلامىمىفرمایند: حكومت اسلام حكومت قانون است. در اینطرز حكومت، حاكمیت منحصر به خداست و قانونفرمان و حكم خداست. قانون اسلام یا فرمان خدا بر همهافراد و بر دولت اسلامى حكومت تام دارد. همه افراد، ازرسول اكرم«صلى الله علیه وآله» تا خلفاى آن حضرت و سایر افراد تا ابدتابع قانون هستند.آیین انقلاب اسلامى گزیده اندیشه وآراى امام خمینى. تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینى 1373، ص 136
2) ایهاالناس ان لى علیكم حقا و لكم على حق . فاما حقكمعلى فالنصیحه و توفیر فیئكم علیكم و تعلیمكم كیلاتجلعلوا و تادیبكم كیما تعلموا و اما حقى علیكم فاالوفاءبالبیعة و النصحیة فىالمشهد و المغیب و الاجابه حینادعوكم و الطاعة حین امركم.
اى مردم من بر عهده شما حقوقى دارم و شما نیز بر عهده منحقوقى دارید. اما حقوق شما بر من عبارت است از پند واندرز دادن به شما و پرداخت كامل حقوقتان و فراهمنمودن آموزش و پرورش شما كه جهل و نادانى از بینشما ختبربندد و دانش وجود شما را فراگیرد. وا ما حقمن بر شما این است كه به پیمانى كه با من بستهایدوفادار باشید و مرا در خصور یا غیابم پند و اندرز دهید وآنگاه كه شما را براى موضوعى دعوت نمودم پاسخ مثبتدهید و فرمانى كه بر شما خواندم اطاعت كنید. صبحىصالح. نهجالبلاغه. بیروت: چاپ اول. 1967. خطبه 34.
3) صحیفه نور جلد 7 - ص 33 - 34 - تاریخ 9/3/58:بیانات امام خمینى در جمع روحانیون و فرهنگیان.
4) عیون اخبارالرضا 2/62 باب 31 حدیث 254 به نقل از:حسینعلى منتظرى، مبانى فقهى حكومت اسلامىقم،نشر تفكر 1369، جلد دوم، ص 288.
5) صبحى صالح. نهجالبلاغه (بیروت، چاپ اول، 1967)خطبه 3
6) مصاحبه امام خمینى با روزنامه لبنانى النهار. صحیفهنور جلد 3، ص 105، تاریخ 20/8/57 به نقل از آیینانقلاب اسلامى، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى،1373، ص 142.
7) مصاحبه امام خمینى با مجله المستقبل. صحیفه نورجلد 3، ص 27 تاریخ 15/8/57 به نقل از همان، ص143.
8) بحران نفوذ، به معناى عدم توانایى نظام سیاسى درگسترش و تعمیم اقتدار سیاسى است كه در نتیجهطبقات و گروههاى مختلف از فرمانهاى حكومتسرپیچىمىكنند و عملا اقتدار خود را از دست مىدهند.
9) بحران مشروعیت، بدین معناست كه حكومت و مجریانمشروعیت و قانونى بودن سلطه خود را در بین مردم ازدست مىدهند و در نتیجه بى اعتبار مىگردد و منجر بهبحران نفوذ مىشود.
10) اتمى شدن جامعه، یعنى، تبدیل شدن جامعه به گروههاو طیفهاى مختلف كه بدون برنامه و انسجام و ندانشتنمحور و مركز فعال مىشوند و در نهایتبه بحرانهاىگوناگون اجتماعى منجر خواهند شد. در زمینه آشنایىبیشتر با انواع بحرانها و رابطه آنها با توسعه سیاسىمراجعه شود به: كاظمى، سیدعلى اصغر. بحران نوگرایى وفرهنگ سیاسى در ایران معاصر، تهران، انتشارات توس،1376.
11) قرآن مجید، آل عمران آیه 159.
12) نهجالبلاغه نامه حضرت امیر«ع» به مالك اشتر.
غلامرضا مهدوى