تبیان، دستیار زندگی
معرفی حوزه علمیه شیراز
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

پيشينه علما و حوزه علميه شيراز

معرفی حوزه علمیه شیراز

شيراز، شهر احمد بن موسى الكاظم (ع) ، از قديم الايام به دار العلم‏معروف و مشهور بوده و علماى بسيارى را به خود ديده است.

ملاصدراى شيرازى، افتخار حوزه‏هاى مقدسه علميه، در اين شهرمى‏زيسته است.

ميرزاى بزرگ شيرازى صاحب فتواى معروف تحريم تنباكو كه هر كدام‏داراى فضايل بسيار علمى و عملى بوده‏اند از ديگر علماى اين‏دياراند.

اينان براى نشر فرهنگ اصيل اسلامى و تشيع زحمت‏هاى‏طاقت فرسايى را متحمل شدند.

ساكنان شيراز هنوز آواى ملكوتى آن مرد عارف به حق پيوسته ومعلم اخلاق و مهذب نفوس حضرت‏آيه‏الله شهيد دستغيب شيرازى را به‏خاطر دارند و ياد آن عزيز را زنده مى‏دارند و تربت مقدس او رامحل زيارت و ملجاء مستمندان و حاجت‏مندان قرار داده‏اند.

قدمت مدارس علميه شيراز يكى از مدارس با سابقه شيراز، مدرسه علميه خان مى‏باشد كه درزمان شاه عباس صفوى به دست الله‏وردى‏خان و پسرش امامقلى‏خان‏ساخته شده است و مرحوم ملاصدراى شيرازى در آن مدرسه اقامت‏داشته و به طالبان علم آموزش مى‏دادند.

مدرسه علميه ديگرى كه از قدمت‏خاصى برخوردار است‏حوزءه علميه‏منصوريه است كه در سال 883 ق توسط صدرالدين دشتكى شيرازى درمحله قديمى دشتك شيراز بنا شد.

ديگر مدارس علميه قديمى شيراز،قوام و آقابابا خان و دارالهدايه حكيم است كه شرح سابقه وپيشينه آنان مقاله‏اى جدا خواهد شد.

حوزه علميه شهيد دستغيب حوزه علميه شهيد آيه الله دستغيب شيرازى از دو مدرسه علميه‏تشكيل شده است: دارالهدايه حكيم و مدرسه شهيد دستغيب .

مدرسه علميه حكيم مدرسه دارالهدايه حكيم در حدود 340 سال قبل در شهر شيراز دركنار مرقد مطهر فرزندان پيامبر، حضرت احمدبن موسى و محمد بن‏موسى عليهم السلام به دستور مردى دانشمند از نوادگان حضرت‏زين‏العابدين (ع) به نام سيد حكيم دستغيب ساخته شد و از رونق‏زيادى برخوردار شد.

تجديد بناى مدرسه حكيم با به سلطنت رسيدن خاندان منحوس پهلوى، درخشش اين مدرسه‏علميه رو به افول نهاد و اين مكان مقدس به خرابه‏اى مبدل شد.

تا اين‏كه شهيد آيه‏الله دستغيب شيرازى با همت استوار، اراده‏خود را بر اين قرارداد كه يادگار اجداد بزرگوارش را دوباره‏احيا كرده و به آن رونق تازه‏اى بخشيد.

ايشان اين نيت‏خير و پر بركت را در ماه مبارك رمضان در جلسه‏وعظى كه بعد از نماز ظهر و عصر در مسجد جامع عتيق شيرازداشتند با مردم و مومنين و افراد خير در ميان گذاشتند و ازمردم خواستند كه براى احياى مدرسه كمك كنند.

در سال 1350 اين مهم با همه سختى‏ها و زحمت‏هايى كه به دنبال‏داشت تحقق يافت و مدرسه حكيم دوباره محل تحصيل جوانان مشتاق‏به فراگيرى علوم دين و حوزوى شد و هم اكنون نيز منشاء خير وبركات فراوانى است و خدمتگزارانى شايسته را به جامعه دينى‏تقديم كرده است.

مدرسه علميه شهيد دستغيب به دنبال ترميم و احياى مدرسه دارالهدايه حكيم و استقبال‏جوانان و جذب و گزينش آنها براى تحصيل علوم دينى، ايجاد مدرسه‏ديگرى براى پاسخ گويى به استقبال روز افزون جوانان ضرورت‏يافت، لذا آن عارف به حق پيوسته به فكر تاءسيس مدرسه علميه‏ديگرى افتاد.

با خريد چند خانه در محله قديمى شيراز مدرسه‏اى‏را با همكارى افراد خير تاسيس كرد نظام آموزشى و علمى حوزه علميه شهيد دستغيب تعليم و تعلم در اين حوزه مقدسه به سبك و روش متداول حوزه‏هاى‏علميه مى‏باشد.

مدرسين محترم با جديت و مطالعه و دلسوزى، دروس‏را براى طالبين آن بيان مى‏كنند و طلاب هم با مباحثه و مذاكره،درس‏هاى آموخته را به ذهن مى‏سپارند.

در اين حوزه مقدسه از پايه يك تا پايه ده و خارج فقه و اصول‏تدريس مى‏شود.

طلاب اين مدرسه 210 نفر مى‏باشند و كليه اساتيد ازدرس آموخته‏گان همين مدرسه هستند.

مشكلات و كمبودها از مشكلات مهم، كمبود مسكن براى طلاب متاهل، كافى نبودن شهريه،تامين نشدن وسايل كمك آموزشى از قبيل رايانه براى كارهاى‏تحقيقى و نوارهاى درسى جهت طلاب از سوى مديريت‏حوزه علميه قم ونبودن قانونى كلى و هماهنگ در امور تبليغى است.

بسيارى از طلاب كه براى تبليغ به شهرستان‏ها و روستاهاى اطراف‏اعزام شده‏اند در هنگام مراجعت مورد كم لطفى مسوولين اعزام‏مبلغ سازمان قرار گرفته‏اند.

فارغ‏التحصيلان و مهاجرين حوزه علميه شهيد دستغيب از بدو تاسيس اين حوزه تاكنون بيش از 1500 طلبه به فراگيرى‏علوم حوزوى پرداخته‏اند كه عده‏اى از آنان به حوزه مقدسه قم‏مهاجرت و گروهى جذب ارگان‏ها و ادارات شده‏اند.

علت توفيق از عوامل توفيق و استمرار اين حوزه مقدسه علميه، اخلاص‏بنيان‏گذار و مديريت صحيح و نظم و ترتيب در تدريس و تدرس وتوجه كافى به مسايل اخلاقى و برگزارى حداقل هفته‏اى يك جلسه درس‏اخلاق بوده است.

وضعيت كتاب‏هاى درسى حوزه هم‏چنان كه مى‏دانيم تعدادى از كتب درسى حوزه نوعا براى تدريس،تدوين نشده‏اند و سبك آن‏ها قديمى و عبارات‏شان گنگ مى‏باشد.

برشوراى عالى حوزه علميه فرض است كه افراد خبره و آگاهى رابرگزيند تا متون و كتب درسى را تدوين كنند تا طلاب علوم دينى‏با اشتياق بيشترى دروس را ادامه دهند.

مشاهده شده است‏بعضى ازطلاب محترم همين‏كه به كتاب رسائل و يا مكاسب شيخ مى‏رسندسرخورده مى‏شوند و يا از ادامه تحصيل منصرف مى‏شوند و به همان‏مقدارى كه درس خواندند، اكتفا مى‏كنند.

رفع نواقص و دوباره نويسى كتاب‏هاى فعلى و اضافه كردن مباحث‏جديد به آن‏ها امرى ضرورى و لازم است.

و توجه جدى به گرايش‏هاى‏تخصصى در كنار حفظ ارزش‏هاى سنتى حوزه، بر حوزه‏ها فرض است.

حوزه‏هاى مقدسه علميه هميشه حافظ دين و احكام بوده‏اند و با ازخودگذشتگى از اسلام و قرآن و اهل بيت عليهم السلام دفاع كرده ودر مواقع حساس با آگاه كردن مردم با تمام وجود به ميدان‏مبارزه قدم گذاشته‏اند.

امروزه دشمنان اسلام با وسايل جديد وجذاب براى انحراف جامعه‏اسلامى خصوصا جوانان به ميدان آمده‏اند.

اين هجمه گسترده، دفاع گسترده و همه‏جانبه‏اى را مى‏طلبد، لذا برماست تا با استفاده از ابزار مناسب فرهنگى احكام دين را باجذابيت‏براى جوانان مطرح كنيم و با نشاطى درخور، از جوانان‏استقبال كرده و با عمل خويش آنان را به دين و ديانت دعوت‏كنيم.

حضور در صحنه‏هاى فرهنگى و دفاع مقدس اين حوزه مقدسه علميه از بدو تاءسيس در نشر فرهنگ اصيل دين وتبليغ معارف اسلامى و ارشاد جامعه نقش بسيار مهمى داشته است.

ارگان‏ها و مساجد و حسينيه‏هاى شهر از بركت واعظين و مبلغين اين‏حوزه بهره‏مند بوده و هستند و هم‏چنين در هر شب جمعه در غيرايام تبليغ، گروهى از روحانيان براى نشر حكام دين به روستاهاى‏اطراف اعزام مى‏شوند.

حضور هميشگى طلاب اين حوزه در صحنه‏هاى جنگ‏و انقلاب زبان‏زد خاص و عام است و شهداى بسيار و جانبازانى عزيزرا تقديم انقلاب كرده است.

وضعيت معيشتى طلاب شهريه فعلى طلاب از محل وجوهات شرعيه پرداختى مراجع عظام تقليدو سرپرست محترم حوزه شهيد دستغيب تاءمين مى‏شود، كه مبلغ كم وناچيزى است‏به‏طورى كه طلاب در صورتى كه فعاليت و ممر درآمدديگرى نداشته باشند با زحمت مى‏توانند زندگى خود را اداره‏كنند، لذا پيشنهاد مى‏شود، آقايان مراجع وجوهات ماءخوذه را دريك محل سرمايه‏گذارى كنند و از منافع آن، امور اقتصادى حوزه راتاءمين فرمايند.

ضرورت توجه بيشتر به تحقيق و تهذيب در حوزه‏ها از قديم الايام حوزه علميه مشهور به علم و عمل بوده است وامروزه نيز عزت حوزه‏ها مرهون بزرگان مهذب و با اخلاق آن است.

تهذيب در حوزه‏هاى علميه بايد حرف اول را بزند، اگر اخلاق درحوزه مغفول واقع شود بايد فاتحه حوزه‏هاى علميه را خواند.

هم‏چنين بايد تلاش كرد تا با اتخاذ روش‏هاى مناسب، روحيه تحقيق‏در بين طلاب رشد كرده و آنان علاقه‏مند به تحقيقات در علوم اسلامى‏و دينى شوند.

ما در اينجا نظر شما را جلب می نماييم به افتخار بزرگ حوزه های علميه که از از شيراز شهره آفاق گرديده است.

ميرزاى شيرازى متوفاى 1312 ق تولد سيد محمد حسن حسينى مشهور به ((ميرزاى شيرازى )) در پانزدهم جمادى الاول سال 1230 هجرى قمرى در خاندان مشهور و برجسته اى كه همگى از دانشمندان دينى بودند چشم به جهان گشود.

پدر بزرگوار او ميرزا محمود در زمره عالمان دينى بود و در دستگاه حكومت شيراز به كار نويسندگى اشتغال داشت .

ميرزا محمد حسن تازه چشم به جهان گشوده بود كه سايه پر مهر پدر را از دست داد و پس از مرگ پدر تحت تربيت دائى بزرگوارش سيد حسين موسوى مشهور به مجدالاشراف كه از عالمان دينى بود قرار گرفت .

تحصيل ميرزا محمد حسن در چهار سالگى پاى به مكتب نهاد و پس از فراغت از درسهاى اوليه در شش سالگى وارد حوزه علميه شد و به فراگيرى علم و دانش پرداخت تلاشى كه تا آخرين لحظات زندگى سراسر افتخارش آنرا ادامه داد.

هوش سرشار و حافظه قوى اين كودك اساتيد او را به شگفتى واداشت .

هنوز كودكى هشت ساله بود كه بر فراز منبر مسجد وكيل شيراز قرار گرفته همانند واعظان باتجربه با خواندن متن كتاب اخلاقى ((ابواب الجنان )) مردم را به حقيقت طلبى و سعادت جوئى و خداخواهى و خودسازى دعوت نمود.

هنوز موى بر رخسارش نروييده بود كه كتاب مهم و فقهى ((شرح لمعه )) را در حوزه علميه شيراز براى شاگردانى كه گاه از استاد بزرگسال تر بودند تدريس مى كرد.

حاكم شيراز به پاس خدمات پدرش (ميرزا محمود) مسئوليت مهمى در حكومت شيراز به وى پيشنهاد كرد.

از طرفى نيز استاد گرامى اش شيخ محمد تقى او را براى ادامه تحصيل ، تشويق به ترك وطن و هجرت به اصفهان نمود.

بالاخره ميرزا محمد حسن دانش پژوهى را بر امور ديوانى و حكومتى ترجيح داده ، در سال 1248 ق . به سوى اصفهان بار سفر بست .

هجرت به اصفهان حوزه علميه اصفهان در آن روزگار از پررونق ترين حوزه هاى علميه جهان تشيع بود و از نظر علمى با مهمترين حوزه علميه شيعه يعنى نجف برابرى مى نمود ميرزا با ورود به اصفهان در مدرسه صدر مستقر شد و آيت الله شيخ محمد تقى اصفهانى صاحب كتاب مشهور ((هدايه المسترشدين )) را به استادى برگزيد.

پس از گذشت چند روز ميرزاى شيرازى احساس كرد درس عمومى استاد عطش فراوان دانش پژوهى او را بر طرف نمى كند و نمى تواند بدان بسنده نمايد.

از اينرو به محضر استاد رفت و تقاضا كرد تا براى او و چند نفر از دوستانش تدريس خصوصى شروع كند.

استاد با فراستى كه داشت قابليت و ظرفيت فوق العاده اين شاگرد را حدس زده ، با پيشنهاد او موافقت كرد.

بدينسان ميرزاى شيرازى فرصتى يافت تا ساعتى پيش از درس عمومى استاد، بطور خصوصى جان عطشناك خويش را با زلال معارف و علوم اسلامى سيراب نمايد ولى متاسفانه اين فرصت ديرى نپاييد و آيه الله شيخ محمد تقى اصفهانى در سال 1248 ق به ديار ابديت پر كشيد.

ميرزاى شيرازى پس از درگذشت استاد، در درس آيه الله سيد حسن بيدآبادى مشهور به مدرس حاضر شد و تا پايان عمر خاطره شيرين اين درس را به ياد داشت و از اين استاد با عنوان ((سيدنا الاستاد)) نام مى برد.

در همين دوران به درس آيه الله حاج محمد ابراهيم كلباسى نيز مى رفت .

هنوز از عمر ميرزاى شيرازى بيست بهار نگذشته بود كه آيه الله سيد حسن بيد آبادى قدرت علمى او را تائيد كرد و براى او اجازه اجتهاد نگاشت .

به سوى ديار ولايت و شهادت ميرزاى شيرازى تا بيست و نه سالگى در اصفهان ماند ولى جان عطش زده او كه براى يافتن حقيقت و فراگيرى دانش قرارى نداشت اينك قصد ديار نجف و كربلا نموده بود.

او مى رفت تا در كنار مرقد مطهر اميرمومنان عليه السلام و در ديار عاشقان كربلاى حسينى گمشده خويش را بجويد و اساتيد ديگرى بيابد و از خرمن دانش آنها خوشه و توشه برگيرد.

ميرزا مدتى را در كربلا اقامت گزيد و در اين دوران از درس استادانى همچون آيه الله شيخ حسن كاشف الغطا، آيه الله شيخ حسين نجفى (صاحب جواهر)، آيه الله سيد ابراهيم قزوينى (صاحب ضوابط) و آيت الله شيخ مشكور حولائى بهره ها گرفت ولى چون خود را از اين درسها بى نياز ديد و قصد برگشت به اصفهان نمود.

صاحب جواهر كه در اين دوران به عظمت مقام علمى و معنوى ميرزاى شيرازى پى برده بود نامه اى به حاكم شيراز و مردم آن سامان نوشته و در آن ميرزاى شيرازى را با عظمت بسيار ستود و خواستار قدردانى و بهره جوئى كامل از شخصيت والاى او شد.

ميرزاى شيرازى كربلا را ترك گفته و قبل از رفتن به اصفهان وار نجف شد و در درسهاى مهم آن روزگار شركت جست ولى با اينهمه براى ماندن در نجف قانع نشده دوباره قصد برگشت به اصفهان كرد تا اينكه شيخ على نهاوندى از شاگردان آيه الله العظمى شيخ مرتضى انصارى به ايشان خبر داد كه طلبه بسيار با استعدادى بنام ميرزا محمد حسن شيرازى از اصفهان به نجف آمده است ولى درسها او را قانع نكرده ، قصد برگشت به اصفهان را دارد.

شيخ انصارى پيشنهاد كرد تا در جلسه اى كه بعد از ظهر همان روز در حرم مطهر اميرالمومنين عليه السلام برگزار مى شود با ميرزاى شيرازى ملاقات كند.

شيخ على نهاوندى به ميرزاى شيرازى خبر داد و هر دو به ديدار شيخ شتافتند.

شيخ اعظم مسئله اى علمى از ميرزاى شيرازى سوال كرد.

ميرزاى شيرازى پاسخ گفت ولى شيخ انصارى با استدلال محكم آن جواب را ابطال كرد و فرضيه ديگرى را مطرح كرد ميرزاى شيرازى جواب شيخ را قبول كرد و به بطلان جواب خويش اعتراف نمود شيخ انصارى مجددا جوابى را كه خود بيان كرده نيز باطل كرد و جواب سومى را بيان نمود و ميرزا به بطلان جواب دوم و صحت جواب شيخ را قبول كرد و به بطلان جواب خويش اعتراف نمود شيخ انصارى مجددا جوابى را كه خود بيان كرده نيز باطل كرد و جواب سومى را بيان نمود و ميرزا به بطلان جواب دوم و صحت جواب سوم معترف شد ولى شيخ باز جواب سوم را ابطال كرده و جوابى ديگر داد.

اين سوال و جوابها هفت بار ادامه يافت ميرزاى شيرازى با مشاهده قدرت استدلال و تسلط فوق العاده علمى شيخ شگفت زده شد و با استفاده از ذوق سرشار خويش ، بيتى از اشعار سعدى را خواند كه بيانگر انصراف از تصميم خويش (هجرت از نجف ) بود: چشم مسافر چو بر جمال تو افتد عزم رحيلش بدل شود به اقامت بدينسان ميرزاى شيرازى به حلقه ياران خاص شيخ انصارى مى پيوندد رابطه اى كه تا پايان عمر شيخ استوار مانده و از استادى و شاگردى بسى فراتر مى رود بطوريكه شيخ انصارى چون كتاب مهم ((فرائد الاصول )) خويش را مى نگارد با اصرار زياد از ميرزاى شيرازى مى خواهد كه آنرا تصحيح كند.

شاگردان ميرزا ميرزاى شيرازى در طول عمر خويش شاگردان مبرزى را تربيت كرد كه هر كدام ستاره اى شدند و آسمانى را با نور خويش منور نمودند.

از آن جمله به افراد زير مى توان اشاره كرد، آيات عظام : 1.

ميرزا محمد تقى شيرازى ، 2.

شيخ عبدالكريم حائرى (موسس حوزه علميه قم )، 3.

ميرزا حسين نائينى ، 4.

شهيد شيخ فضل الله نورى ، 5.

سيد محمد كاظم يزدى .

مسئوليت رهبرى در هميشه تاريخ همينكه صاحب قدرت و مقامى از دنيا مى رود و كرسى رياست و منصبى خالى مى شود هزاران دل براى رسيدن به آن مقام پر مى كشد و هزاران دست به سوى آن دراز مى شود.

ولى خوشبختانه منصب پر افتخار مرجعيت شيعه و رهبرى و زعامت دنياى تشيع هماره به دور از اين طمعكارى ها و آز پرستى ها و دنياطلبى ها بوده است .

در سال 1281 ق هنگاميكه جامعه تشيع در آتش غم جانكاه رحلت شيخ انصارى مى گداخت و منصب مرجعيت شخص ديگرى را مى طلبيد عده اى از علماى بنام حوزه نجف در خانه ميرزا حبيب الله رشتى گرد آمدند تا براى اين مهم چاره اى بينديشند.

آنان پس از گفتگو ميرزاى شيرازى را براى اين كار شايسته ديدند.

سپس به خانه او رفته و موضوع را با او مطرح نمودند.

ميرزا در ابتدا به شدت با اين پيشنهاد مخالفت كرد و گفت : فتاوى و نظريات من آماده نيست و در ميان شما فقيهى همچون آقا حسن نجم آبادى است .

آقا حسن نجم آبادى به سخن در آمد و گفت : به خدا سوگند كه پذيرفتن مرجعيت براى من حرام است .

مرجعيت محتاج شخصى فقيه و سياستمدار و آشناى به مصالح زمان است و آن شخص شما هستيد.

و فراهم كردن فتاوى براى شما كار بسيار كوچكى است .

ميرزاى شيرازى باز هم بر سر انكار بود تا اينكه يكى از ميان اين جمع گفت : جناب ميرزا شما قائل به ولايت فقيه مى باشيد؟ ميرزا جواب مثبت داد.

گوينده ادامه داد: آيا شما اين عده را كه در خدمت شما هستند فقيه مى دانيد؟ ميرزا بار ديگر به سخن او پاسخ مثبت داد.

گوينده ادامه داد: پس اين فقها حكم كنند كه پذيرفتن مرجعيت بر شما لازم است .

اينجا بود كه ميرزاى شيرازى در حاليكه قطرات درشت اشك صورتش را پوشانده بود گفت : به خدا سوگند هرگز فكر نمى كردم اين مسئوليت بزرگ را به عهده بگيرم و بار سنگين مرجعيت را به دوش كشم .

اقدامات سياسى اسلام دين كامل و همه جانبه اى است كه براى اداره سعادتمندانه و دنياى مردم آماده است از اين روى عالمان دينى نمى توانند زهدى جامعه گريز پيشه كنند بلكه بايد داراى بينش سياسى عميق و نگرش ژرف و دشمن شناس باشند، و به موقع براى حفاظت از كيان اسلام و مسلمين اقدامات لازم را معمول دارند.

همه آزاديخواهان جهان ميرزاى شيرازى را قهرمان حماسه تنباكو مى دانند ولى با دقت در زندگى او مى يابيم كه سراسر زندگى او سرشار از اين حماسه هاى دينى و اقدامات غيورانه مذهبى و اسلامى است كه تنها يكى از آنها حماسه پيروز تنباكو است .

در ذيل به برخى از اين اقدامات اشاره مى شود: 1.

دفاع از شيعيان مظلوم افغانستان : در آن روزگار پير استعمارگر ((انگلستان )) در هر كجاى وطن اسلامى افرادى جيره خوار و مزدور داشت كه به گونه اى سعى در از بين بردن وحدت مسلمانان و بر باد دادن عزت و عظمت و تباه نمودن سرمايه هاى مادى و معنوى و انسانى آنان داشت .

از آن جمله در افغانستان فردى بنام (عبدالرحمن محمد زايى ) با دامن زدن به اختلاف شيعه و سنى و كشتار بيرحمانه و مظلومانه شيعيان سعى در پياده كردن نقشه هاى انگلستان داشت .

تا آنجا كه در يك كشتار دسته جمعى آنقدر از شيعيان را كشت كه از سرهاى آنان تپه اى تشكيل شد كه بعدها بنام تپه سرها معروف گشت .

ميرزاى شيرازى پس از اطلاع از اين واقع ناگوار دست به اقدامات مهمى زد از جمله در تلگرافى به ملكه انگلستان خواستار قطع دست اين نوكر جنايتكار سياسيت انگليس شد و فعاليتهاى او موجب پايان گرفتن اين اعمال جنايتكارانه شد.

2.

ايجاد وحدت تشيع و تسنن : از مهمترين عوامل بقاء عزت و عظمت جامعه اسلامى وحدت تمامى گروههاى مسلمين است .

همانگونه كه عامل ذات و تباهى اين امت نيز تفرقه و جدائى اقشار آن مى باشد.

ميرزاى شيرازى با نقشه ها و طرحهاى مختلف سعى در ايجاد وحدت ميان برادران شيعه و سنى داشت كه از آن جمله به اقدامات ذيل مى توان اشاره كرد.

الف - انتقال حوزه علميه تشيع از شهر نجف به شهر سنى نشين سامراء.

ب - پرداخت مستمرى و كمكهاى مادى به طلاب و علماى سنى همانند طلاب شيعه .

ج - ايجاد امكانات رفاهى براى برادران اهل سنت و تشيع بصورت يكسان .

د - خنثى سازى نقشه هاى مختلف دشمن براى ايجاد اختلاف و تحمل كردن مشكلات اين مسير از جمله به شهادت رسيدن فرزندش .

ه‍- برخورد با افراد نا آگاه و عالم نما كه تحت عنوان محبت به اهل بيت و اظهار نفرت از دشمنانشان قصد اختلاف افكنى ميان شيعه و سنى داشتند.

3.

تربيت و اعزام مبلغان ويژه براى مناطق حساس و زير سلطه انگليس نظير تبت و كشمير.

4.

جلوگيرى از تجاوز يهوديان به مسلمانان همدان .

5.

جلوگيرى از خريد زمين هاى شهر طوس توسط دولت روسيه و نقش بر آب كردن توطئه روسيه در اين رابطه .

6.

فرستادن آيه الله سيد عبدالحسين لارى به عنوان نماينده خود به منطقه حساس جنوب ايران .

اين عالم بزرگوار سد محكمى در مقابل تجاوزات انگليس بود و مبارزات آزادى خواهانه مردم جنوب عليه انگليس را رهبرى مى كرد و براى مدتى در آنجا اقدام به تشكيل حكومت اسلامى نمود.

قيام پيروزمند تنباكو ايران در دوران حكومت سلسل قاجاريه يكى از اسفبارترين دورانهاى خود را مى گذراند.

هر روز به يكى از دشمنان اين مرز و بوم امتياز تازه اى واگذار مى شد و دست آنها براى سلطه بر اين كشور گشوده تر مى گشت .

گاه اين امتيازها آنقدر ظالمانه و نابخردانه بود كه از سوى دشمنان نيز ((بخشيدن ايران توسط شاه )) نام مى گرفت .

واگذارى امتياز خريد و فروش توتون و تنباكو در داخل و خارج كشور به كمپانى ساختگى رژى يكى از اين امتياز بخشى ها بود.

طرف اصلى اين قرار داد دولت انگليس بود كه در پشت ماسك كمپانى رژى و شخصى بنام ((ماژور تالبوت )) مخفى شده بود.

در آن زمان يك پنجم مردم ايران به كار كشت و زرع و خريد و فروش تنباكو مشغول بودند، و واگذارى اين امتياز به منزله واگذارى حق حيات يك پنجم مردم ايران به انگليس بود و با توجه به اينكه انگليسى ها اجازه داده شده بود كه با استخدام و وارد كردن افراد مسلح تمامى راهها را تحت نظر بگيرند و تمامى كالاها را بازرسى كنند، مى توان اهميت اين قرارداد و ذلت آفرينى آن را تصور نمود.

بخصوص كه در هنگام اجراى آن انگليس ها با وارد كردن دختران و زنان فاسد و جلسات و برپايى مراسم سراسر هرزه گى سعى در متزلزل كردن پايه هاى اعتقادى مردم نيز داشتند.

توجه به همه اين جوانب بخوبى اهميت اين مسئله و حقيقت توطئه استعمار بر ضد ايران روشن مى شود.

از اين رو بود كه امام امت خمينى كبير (ره ) از اين اقدام مهم ميرزاى شيرازى اينگونه تعبير كرد: ((همان نصف سطر ميرزاى شيرازى رضوان الله تعالى عليه مملكت ما را از توى حلقوم خارجى ها بيرون كشيد)).

(1) از اولين اقدامات سياسى عليه اين امتياز، قيام مردم شيراز به رهبرى روحانى بزرگوار فال اسيرى بود كه به تبعيد ايشان و شهادت برخى از مردم منجر شد.

در تبريز مردم به رهبرى آيه الله مجتهد تبريزى بپا خواسته و با تلگراف تندى به ناصر الدين شاه اعتراض و مخالفت خود را اعلام نمودند.

مردم خراسان به رهبرى آيه الله حاج شيخ محمد تقى بجنوردى و آيه الله سيد حبيب مجتهد شهيدى و ديگر عالمان آن ديار عليه امتياز قيام نمودند و از ورود افراد كمپانى رژى به مشهد جلوگيرى نمودند.

در اصفهان آيه الله آقا نجفى و آيه الله محمد باقر فشاركى و آقا منيرالدين مردم را عليه امتياز بسيج مى نمودند.

در تهران آيه الله ميرزا حسن آشتيانى و آيه الله شيخ فضل الله نورى كه هر دو از شاگردان ميرزاى شيرازى بودن رهبرى قيام را در دست داشتند و البته سلسله جنبان همه اين حركتها ميرزاى شيرازى بود.

امام مجدد در دو نوبت با تلگراف به ناصر الدين شاه اعتراض خود را نسبت به واگذارى امتياز نشان داد و با شمردن مفاسد اين گونه امتيازها، از او خواست به جاى تكيه بر خارجيان به ملت خود تكيه كند و مملكت را به خارجيان نفروشد.

وى مطالب و موضوعات ديگرى را گوشزد كرد ولى چون گوش شنوائى نيافت و چاره ديگر نماند اين دو سطر جاودانه را نگاشت : ((اليوم استعمال توتون و تنباكو باى نحو كان در حكم محاربه با امام زمان صلوات الله عليه است )) (حرره الاقل محمد حسن الحسينى ) اين فتواى بظاهر ساده و كوتاه درياى آشفته ايران را به طوفان واداشت و در همه جا غوغا بپا نمود تا آنجا كه ناصر الدين شاه در حرمسراى خود دستور آوردن قليان داد ولى كسى اعتنا نكرد و چون از اطاق خود بيرون آمد زنان را مشغول شكستن قليانهاى سلطنتى ديد.

جلسات متعدد و تهديدهاى بسيار و پيشنهاد رشوه و هديه از طرف دربار به علماى تهران سودى نبخشيد و آنان را به شكستن فتوى وادار ننمود.

بالاخره جمعيت مردم مومن با اجتماع در مسجد امام (مسجد شاه آن روز) به طرف دربار حركت كرد و عده اى از آنان با شليك مزدوران دربار به شهادت رسيدند فشار بيش از حد دربار را وادار به لغو امتياز نمود.

ميرزاى شيرازى هشدار داد كه مواظب باشيد در هنگام لغو قرارداد توطئه ديگرى نچينند و بند ديگرى بر پاى مردم ننهند.

ولى گويا چنانكه بايد به اين هشدار بسيار مهم ميرزاى شيرازى توجه نشد و دربار بصورت مخفيانه براى جبران خسارت كمپانى رژى نيم ميليون ليره (به بهره شش درصد) از بانك شاهى كه در دست انگليسيان بود وام گرفت و در عوض گمركات بندر عباس و شيراز و بندر لنگه را به عنوان ضمانت در گروه آنان گذاشت و اين همان توطئه اى بود كه ميرزاى شيرازى بدان هشدار داده بود.

به هر حال نقشه بسيار گسترده انگلستان براى تسلط بر ايران و تبديل آن به هند ديگرى كه زير سلطه كمپانى شرقى قرار بگيرد نقش بر آب شد و با فتواى مجتهدى آگاه و شجاع مملكت ايران از حلقوم خارجى ها نجات يافت .

اقدامات فرهنگى در سراسر عمر پربركت امام مجدد ميرزاى شيرازى مى توان مهمترين مشغوليت ذهنى و پراهميت ترين وظيفه براى او را تلاش وى در راه تعليم و تعلم دانست .

ميرزاى شيرازى از چهار سالگى كه شروع به تحصيل علم كرد تا آخرين لحظات عمر نورانى خويش عاشقانه به اين كار ادامه داد.

تا آنجا كه در آخرين لحظات عمر وى برخى از او چند سوال مى كنند و پاسخى نمى شنوند و گمان مى كنند ميرزا مرده است و يا هشيارى كامل براى پاسخ دادن را ندارد.

يكى از شاگردان ميرزا كه از عشق او به مسائل علمى آگاه است مى گويد: يك مسئله علمى و فقهى از او بپرسيد اگر توان داشته باشد و زنده باشد حتما جواب خواهد گفت : آنان يك مسئله فقهى را مطرح مى كنند و بعد با كمال شگفتى مى بينند ميرزا با زحمت تمام و صداى ضعيف شروع به پاسخ و بحث در رابطه با آن سوال مى كند.

كرامات ميرزا اسلام تمامى ارزشهاى غلط جاهلى نظير حسب و نسب ، طبقات اجتماعى ، ثروت و.

.

.

را نفى و در عوض مهمترين ارزش را تقوا دانست ميرزاى شيرازى در ميدان تقوا و خودسازى تا بدانجا پيش رفته بود كه بدون شك يكى از اولياء الهى بود و به تعبير برخى بزرگان (ريحانه الادب ) دربار يافتن او به محضر امام زمان (عج ) شكى نيست با افاضات غيبى كه به او عنايت شده بود گاهى كراماتى از او صادر مى شد كه بيانگر گوشه اى از عظمت و بلنداى مقام معنوى او بود به عنوان نمونه به چند مورد آن اشاره مى شود.

1. مرد مايوس آيه الله سيد اسماعيل صدر كه از شاگردان برجسته ميرزا است مى گويد: مردى با ظاهر آراسته در سامرا با من ملاقات كرد و ادعا نمود كه از اصفهان آمده و اكنون بشدت محتاج كمك مى باشد و به عنوان تاييد صلاحيت خود چند نامه از علماى اصفهان همراه داشت و از من خواست به ميرزاى شيرازى در حق وى سفارش كنم من پذيرفتم و در حرم هنگام زيارت خدمت ميرزا رسيده و به نقل جريان مرد اصفهانى شروع نمودم ميرزا قبل از توضيحات من گفت بله ايشان را ديده ام و نامه هايى كه ادعا مى كند از علماى اصفهان است ملاحظه كرده ام در همين هنگام آن مرد به طرف ما آمد و دست ميرزا را بوسيد من عرض كردم : صحبت من درباره همين آقا بود ميرزا گويى توضيح مرا نشنيده و اين مرد را نديده است حاضر نشد به او كمك كند و آن مرد اصفهانى با كمال ياس از ما جدا شد من در شگفت ماندم كه چگونه گاهى ميرزاى شيرازى با وسايل مختلف مى كوشد نياز نيازمندى را بر آورد و اين بيچاره را اينگونه مايوس كرد بعدها فهميدم كه وى از فرقه گمراه و فاسد و دست پرورده انگليس يعنى بابيه بوده و اينگونه ميرزاى شيرازى با ضمير روشن خويش وى را شناخته است .

2.حواله پرداخت نشده شيخ على الشروقى يكى از شاگردان ميرزاى شيرازى مى گويد: يكى از تجار معروف نجف ورشكست شده و به سامرا آمده بود و علت آمدنش به سامرا اين بود كه ميرزاى شيرازى از دو دستگيرى كند جريان را به استاد عرض كردم ايشان حواله اى به شخصى در بصره نوشت و فرمود به او بگو زودتر به طرف بصره برود بعد از چند روز به من فرمود: چرا تاجر ورشكست شده به بصره نرفته است ؟ عرض كردم : چرا رفت است .

فرمود: نه ، بگو زودتر حركت كند.

من بعدا تحقيق كردم معلوم شد آن تاجر به كاظمين رفته بوده است و به بصره نرفته است به او گفتم ميرزاى شيرازى فرموده زودتر حركت كن باز چندى بعد استاد به من فرمود: فلانى رفت گفتم : بلى فرمود: خيلى دير كرد مى ترسم چيزى بدست نياورد.

بعد از اندكى ميرزاى شيرازى مريض شد و از دنيا رفت و همانطور كه گفته بود آن تاجر نتوانست حواله ميرزاى شيرازى را وصول كند.

آن وقت بود كه فهميدم استاد ما ميرزاى شيرازى در آن هنگام كه مى گفت به آن تاجر بگوئيد عجله كند.

در حقيقت از مرگ خويش خبر مى داده است .

3. پرداخت قرض آيه الله شيخ عبدالنبى نورى مى گويد: در ايام تحصيل صد و بيست تومان مقروض بودم و بشدت گرفتار.

بعد از نمازى به امام زمان (عج ) متوسل شدن و سپس به خواب رفتم در عالم خواب پيامبر صلى الله عليه و آله را در خواب ديدم كه با عمامه سبزى نشسته اند تا من وارد شدم فرمودند: شيخ عبدالنبى : صد و بيست تومان توى آن صندوق است بردار و قرضهايت را بپرداز.

از خواب بيدار شدم كسى در زد، در را گشودم ديدم كسى از جانب ميرزاى شيرازى آمده و مرا به خانه ايشان دعوت مى كند به محضرش شتافتم ديدم همانگونه كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را در خواب ديدم ميرزاى شيرازى همانگونه نشسته است تا وارد شدم فرمود: شيخ عبدالنبى ! در آن صندوق صد و بيست تومان هست بردار و قرضهايت را بپرداز.

من شگفت زده شدم خواستم خوابم را بگويم .

فرمود: لازم نيست .

گوئى از خواب من با خبر بود.

وداع ياران ميرزاى شيرازى مدت 82 سال با كمال افتخار زندگى كرد و بالاخره در سال 1312 ياران را وداع و جانان را لبيك گفته جان به شاخسار جنان پر كشيد.

اگر چه علت مرگ او را برخى بيمارى برونشيت و يا سل عنوان مى كردند ولى عده اى را عقيده آن بود كه پزشك مشكوكى كه در سامره پيدا شد و سعى در نزديك شدن به ميرزا نمود و بالاخره در آخرين روزها به معالجه او پرداخت و پس از مرگ ميرزا براى هميشه ناپديد شد از سر سپردگان انگلستان بوده است و ميرزا را مسموم نموده است .

بنابراين زندگانى سراسر مبارزه و جهاد امام مجدد ميرزاى شيرازى با خط سرخ و پر افتخار شهادت كه ميراث اجداد بزرگوار او بود به پايان آمد و در نهايت اين خط پاك سر بر آستان مقدس علوى نهاد و در كنار درب طوسى كه به حرم مطهر على عليه السلام گشوده مى شود در مدرسه اى كه خود بنا نهاده بود به خاك سپرده شد.