تبیان، دستیار زندگی
مهم‌ترین دلیل و انگیزه برای تماشای فیلمی چون «غرور و افتخار» می‌تواند حضور ادوارد نورتون باشد بازیگری كه نشان داده استعداد و توانایی‌اش فراتر از اندازه‌ها و استانداردهای هالیوودی است. دلیل دیگر می‌تواند تداعی‌ حسی از درام‌های انتقادی اجتماعی دهه70 باشد؛
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

سرگردان در خیابان‌های پایین‌شهر

ادوارد نورتون

مهم‌ترین دلیل و انگیزه برای تماشای فیلمی چون «غرور و افتخار» می‌تواند حضور ادوارد نورتون باشد

بازیگری كه نشان داده استعداد و توانایی‌اش فراتر از اندازه‌ها و استانداردهای هالیوودی است. دلیل دیگر می‌تواند تداعی‌ حسی از درام‌های انتقادی اجتماعی دهه70 باشد؛ درام‌هایی كه در آنها مرثیه‌ای بر سركوب آرمان‌خواهی و مسخ ارزش‌های انسانی سر داده می‌شد و سازندگانشان در تصویر نابسامانی‌های اجتماعی، ذوق و سلیقه سینمای درجه یكی را بروز می‌دادند.

بازی نورتون در «غرور و افتخار» مهم‌ترین امتیاز فیلم است و در لحظاتی به یاد «سرپیكو» و حتی «راننده تاكسی» می‌افتیم. اما فرانك اوكانر آن‌قدر از این شاخه به آن شاخه می‌پرد و در ژانرهای مختلف سرك می‌كشد كه جایی برای تامل و تعمق باقی نمی‌گذارد.او ظاهرا این حرف فینچر را نشنیده است: «كار كارگردان این است كه احساس كند تمام كارهایی كه دارد انجام می‌دهد ارزش صرف این مقدار پول، عمر آدم‌ها و این عرق‌ریزی و اشك‌ها و مصیبت‌ها را دارد.»

فیلم تازه گاوین اوكانر به رسم سنت دیرینه هالیوود، زندگی افسران پلیس و حاشیه‌های داستان‌های جنایی را می‌كاود. او و برادرش گرگ همان قصه آشنای دهه‌های 70و80 را به روشی مدرن پرورانده‌اند، اما فیلمشان كماكان اسیر كلیشه‌های دست و پاگیر آثار این ژانر شناخته شده است. این نوآر پلیسی به تصویر مناسبات پنهانی و دست‌های پشت پرده جنایات عوامل فاسد و فرصت‌‌طلب دستگاه پلیس می‌پردازد. «غرور و افتخار» برداشتی خام از تكنیك، احساس و فضای حاكم بر آثار قوی‌تری از این دست است كه تاكنون دیده‌ایم!

ادوارد نورتون

بازی پرمخاطره

همه آنچه  باید درباره «غرور و افتخار» بدانید به طرز ناشیانه‌ای در چند صحنه ابتدایی فیلم گنجانده شده‌ است. در نخستین صحنه فیلم با چند نفر از افسران پلیس آشنا می‌شویم كه همه از یك خانواده با اخلاق هستند و زیر نظر پدر خانواده، فرانسیس تیرنی رئیس كل دایره جنایی پلیس منهتن كار می‌كنند. در سكانس‌های بعدی میان نیروی پلیس و عاملان فروش موادمخدر درگیری سختی روی می‌دهد كه طی آن چهار نفر از افراد پلیس كشته می‌شوند. تیرنی از پسرش ری می‌خواهد كه شخصا به این پرونده رسیدگی كند. او كه مدتی است تصمیم گرفته از حوزه درگیری‌های خیابانی و پردردسر كناره‌گیری كند با اصرار پدر به گروه ضربت می‌پیوندد و یكبار دیگر پای او به یك بازی پرمخاطره كشانده می‌شود.

ری پس از بازجویی‌های پی‌درپی و بررسی سرنخ‌های به دست آمده پازل جنایی خود را تقریبا تكمیل می‌بیند. اما یافتن رد پررنگ دامادشان جیمی در این رسوایی برای او و خانواده‌اش كه در همه این سال‌ها به ارزش‌های انسانی و اجتماعی پای‌بند بوده‌اند، تكان‌دهنده و باورنكردنی است.این ماجرا جیمی را رودرروی خانواده همسرش قرار می‌دهد و حتی او را در موقعیتی قرار می‌دهد كه ناگزیر است میان وفاداری به خانواده و عدالت یكی را برگزیند.

با حال‌و هوای دهه 70

تمركز فیلم روی فساد جاری در میان افسران پلیس آمریكایی- ایرلندی و دغدغه‌ها و تبعات این شغل، آن را شبیه به آثار انتقادی دهه70 كرده است. این نوآر پلیسی با فضای سنگین، تاریك و لحن تكراری و قابل پیش‌بینی‌اش، می‌كوشد تا با زحمت داستانی را بیافریند كه هر هفته شاهد نمونه‌های بسیاری از آن در سریال‌های تلویزیونی هستیم؛ درامی بی‌روح و خشن كه برداشت زمخت و بدقواره‌ای از كلاسیك‌های سیدنی لومت نظیر «سرپیكو» و «شاهزاده شهر» به حساب می‌آید كه البته جامه رئالیسم تندوتیز و پرتنش دنیای مدرن را نیز برتن دارد.

مهم‌ترین دلیل و انگیزه برای تماشای فیلمی چون «غرور و افتخار» می‌تواند حضور ادوارد نورتون باشد

بازیگری كه نشان داده استعداد و توانایی‌اش فراتر از اندازه‌ها و استانداردهای هالیوودی است.

اوكانر فلیمش را با مقدمه‌ای به سبك فیلم‌های رده B آغاز می‌كند و سعی می‌كند در خلال سكانس‌های بعدی آن را با یك فیلم رده A ارتقا دهد. اما عملا در این فرآیند فیلم از صداقت و صمیمیت  و ایجاد حسن نزدیكی به كاراكترها تهی می‌شود.

«غرور و افتخار»‌در تمام 125 دقیقه‌اش در ورطه یأس و ناامیدی و اندوه تقلا می‌كند، اما جهش‌های معدودی هم به زندگی دارد. در این لحظات است كه فیلم یكباره با موقعیت‌های تراژیك و ژست‌های سوگ‌آمیز و غصه‌دارش خداحافظی می‌كند و شخصیت‌هایش را در كوران بزهكاری، فرومایگی و شرارت گرفتار می‌سازد.

سرگردان میان ژانرهای مختلف

ادوارد نورتون

این درام پلیسی ظاهرا باید در پس هاله غم و فضای تاریك داستانش بررسی شود. اما به نظر می‌رسد كه در میان مولفه‌های ژانرهای مختلف و متفاوت بلاتكلیف و سردرگم است. البته این ویژگی را نمی‌توان نوعی ساختار شكنی برای خلق گونه‌ای نو به حساب آورد. «غرور و افتخار» با تركیب مایه‌ها و عناصر ژانری می‌كوشد تا پیچیده‌تر و عمیق‌تر از آنچه واقعا هست، جلوه كند. فیلم پس از آنكه نوید تقابل و جدال دو قطب خیر و شر را می‌دهد ناخودآگاه به یك‌سو جهت‌گیری می‌كند: ایجاد خط قرمز میان پلیس‌های خوب و بد. در واقع فیلم بر این نكته تاكید دارد كه قوانین لازمه برقراری عدالت، تنها برای مجریان قانون لازم‌الاجراست؛ كسانی كه می‌توانند مشخص كنند به اقتضای شرایط اجرای كدامیك از آن قوانین، ضرورت می‌یابد یا به تعویق انداخته می‌شود!

با چنین فرمولی بی‌گناهان و ضعیفانی كه همواره در حق و حقوق آنها اجحاف شده باز هم محكوم به تحمل مجازات گناه ناكرده هستند. گرایش به راه‌انداختن صحنه‌هایی از درگیری‌های خشن و كشته شدن آدم‌های خوب داستان یكی از ویژگی‌های لاینفك داستان‌های پلیسی است. غرور و افتخار هم به تبع پیروی از چنین الگویی پر از كلاهبرداران كثیف و پلیس‌های كثیف‌تر است.

آوار مصیبت‌ها و نگرانی‌ها بر سر زنان و كودكان بی‌گناهی خراب می‌شود كه ناگزیرند تاوان اشتباه دیگرانی را پس دهند كه به كمك عوامل فاسد دستگاه قضایی از چنگ قانون گریخته‌اند. از سوی دیگرابی همسر فرانسیس. رنجور از سرطان و با سری تراشیده یكی از قابل‌ ترحم‌ترین شخصیت‌هاست و هر لحظه می‌توانید منتظر شنیدن غزل خداحافظی با زندگی از زبانش باشید. سوءتفاهمات و مشغله‌های كاری ری به قیمت از دست دادن همسرش تمام شده و حال كه به هیچ عنوان نمی‌تواند او را به ادامه زندگی راضی كند مجبور است به فرستادن هدایای كریسمس بسنده كند و... .

بازی نورتون در «غرور و افتخار» مهم‌ترین امتیاز فیلم است و در لحظاتی به یاد «سرپیكو» و حتی «راننده تاكسی» می‌افتیم

كارگردان زمان قابل توجهی از فیلم را به مشكلات شخصی افراد، مصیبت‌ها و جزییات مسائل خانوادگی اختصاص می‌دهد و فیلم را به یك «توفان و تهاجم» خانوادگی تمام‌عیار تبدیل می‌كند. فرانك كریلو و شیاویگام 2نفر از نیروهای جیمی هستند كه برای مصالحه‌ با مجرمین نزد آنها فرستاده می‌شوند. در یكی از دلخراش‌ترین صحنه‌های فیلم، خانواده یكی از این دلال‌ها را سر میز شام تعطیلات آخر هفته می‌ترسانند و حتی كار به جایی می‌رسد كه حس جامعه‌ستیز جیمی فوران می‌كند و نوزاد شیرخوار آنها را با اتوی داغ تهدید می‌كند. این صحنه‌ها یادآور سكانس‌هایی از بوسه مرگ هستند. فیلم خودآگاهی را با كلیشه‌های درام‌های پلیسی درهم می‌آمیزد و صحنه‌های دلخراش و بعضا منزجركننده‌ای را می‌آفریند.

بی‌ملاحظگی و بی‌فكری كاراكترها بسط می‌یابد و به بار گناهی تبدیل می‌شود كه به نظر می‌رسد همه افراد در فیلم از تحمل سنگینی آن عاجز شده‌اند. از طرفی به ابراز احساسات اغراق‌آمیزی چون گریه و زاری و حزن و اندوه‌های اغراق‌شده می‌انجامد و حتی لحظاتی كه فكر می‌كنید بالاخره این فضا كمی تلطیف شده، همسر فرانسیس با بیماری لاعلاجش از راه می‌رسد!

كاش اسكورسیزی پشت دوربین بود!

ادوارد نورتون

شاید اسكورسیزی بهترین كسی بود كه می‌توانست از این سناریو یك فیلم نفس‌گیر اكشن بسازد؛ هم به دلیل علاقه وافرش به تصویر درگیری‌های خشن و جاروجنجال‌های پرتعداد و هم به دلیل آنكه یك هنرمند واقعی است. حتی اگر قرار بود جیمزگری هم روی این فیلم كار كند با سنگینی و كسل‌كنندگی مشابهی چون اوكانر از این خیابان‌های فقیرنشین و تنگ و تاریك گذر نمی‌كرده! اوكانر در غرور و افتخار تا زمانی كه بیننده را تسلیم قصه نكرده، لحن پرابهت خود را حفظ می‌كند، اما به محض آنكه او را مسخر شخصیت‌‌ها و فضای فیلمش دید، یكباره این جریان را با  اكشن‌كاری و درگیری‌های فیزیكی نامعقول،گزافه و تقریبا كمیك تباه می‌سازد؛ لحظاتی كه شاید از نظر او نقطه اوج داستان باشد! در اینجاست كه باید از خود بپرسیم كه وقتی یك فیلمساز به نگرش، رویكرد و عملكرد خود اعتماد ندارد، چرا ما باید به او اعتماد كنیم؟!

كاراكترهای سیاه و سفید

بزرگ‌ترین نقطه ضعف فیلم نداشتن قصه‌ای است كه بتواند بیننده را به افقی فراتر از رویدادهای داستان رهنمون كند.فرض قصه براین است كه یكی از افسران پلیس مامور رسیدگی به پرونده‌ای می‌شود كه در نهایت به رسوایی‌های كاری در خانواده خودش می‌انجامد. اما این مقدمه لزوما به این معنی نیست كه حتما باید منتظر دقایق هیجان‌انگیزی بود! وظیفه اصلی بردوش بازیگران انداخته شده كه باید سیل عظیم و سنگین توضیح و تفصیل‌های سناریو را در قالب دیالوگ‌ها بیان‌كنند و با زبان كاراكترها به بیننده منتقل سازند.

حتی به نظر می‌رسد اوكانر به هیچ وجه مایل نیست هیچ‌گونه تعلیقی در روند داستانش داشته باشد یا نكته‌ای از آن را در پرده ابهام نگاه دارد. به همین خاطر كاراكترهای سفید و سیاه خیلی زود مشخص می‌شوند و آدم‌های خاكستری عملا كنار گذاشته شده و به مهره‌های ناكارآمد تبدیل می‌شوند.

بازی‌های غیر یكدست

اگر ری شوالیه سفید داستان اوكانر باشد و فرانی شهروندی محترم، عادل و شرافتمند، داماد آنها جیمی اگان شیطانی است كه در جامه‌ای آبی‌رنگ گروهی كثیف و آزموده در قتل و خشونت را راهنمایی می‌كند. نورتون با اتكا به قابلیت‌هایی كه به اثبات رسانده نقش پلیس خوب را به خوبی ایفا می‌كند اما با این وجود بی‌ارادگی و تردید كاراكتر امریچ دست او را در بازی می‌بندد و آنچنان كه باید به او اجازه مانور نمی‌دهد؛ هرچند در نهایت اجرای نورتون متین و ستودنی است. اما جان‌ویت ترجیح می‌دهد كه در همان ردیف‌های عقب و در نقش‌های فرعی بماند.

كالین فارل كه تجربه حضور در عضو تازه‌وارد و گزارش اقلیت، را داشته در قالب كاراكتر منفی این فیلم دغلبازی، زودجوشی و چموشی شخصیت‌اش را در نقشی كاملا متفاوت از كارهای پیشینش به تصویر می‌كشد. با وجود آنكه تمركز فیلم روی رابطه پدر و پسر یعنی فرانسیس و ری فضای چندانی را برای حضور جدی و پررنگ كاراكترهای زن داستان باقی نمی‌گذارد، جنیفر اهل در نقش همسر امریچ در صحنه‌های تاثیرگذار شخصیتی به یادماندی را به كارنامه هنری‌اش اضافه می‌كند و در عمق فیلمنامه و بالطبع ذهن مخاطب نفوذ می‌كند.

اسكورسیزی بهترین كسی بود كه می‌توانست از این سناریو یك فیلم نفس‌گیر اكشن بسازد؛ هم به دلیل علاقه وافرش به تصویر درگیری‌های خشن و جاروجنجال‌های پرتعداد و هم به دلیل آنكه یك هنرمند واقعی است.

دنیای محنت‌بار و تاریك

غرور و افتخار، دنیای محنت‌بار و تاریكی است كه آسمانش را سیه‌روزی پوشانده و عذاب و فلاكت بر سر شخصیت‌های مصیبت‌زده آوار شده است، بی‌آنكه هیچ ردی از رضایت، خرسندی یا برخورداری در آن وجود داشته باشد! هیچ‌كدام از این افراد قابل ترحم‌ ذره‌ای شادی در حال و آینده‌شان نمی‌بینند و تراژدی‌نامه زندگیشان كه زیر سایه سنگین جبرگرایی جای مانور ندارد، بدون شك شما را به افسردگی، سرخوردگی، استیصال و حزنی دچارمی‌كند كه به مراتب از شخصیت‌های درگیر قصه قابل ترحم‌تر می‌شوید؛ حتی اگر از همان آغاز شما را در ورطه ناامیدی‌ها و یاس خود بیفكند.

پنهان شدن كارگردان‌پشت تكنیك، كار دشواری است، آن هم زمانی كه مجبور است از دریچه دوربین موشكافانه دیكلانكوین به سوژه‌اش نگاه كند؛ شخصی كه ترجیح می‌دهد با رنگ‌های تیره‌تر آبی و سیاه این دنیا را به تصویر بكشد. موسیقی تاثیرگذار مارك ایشام حسی را به مخاطب القا می‌كند كه به نگرانی و دلواپسی‌اش دامن می‌زند و ناخودآگاه او را منتظر مواجهه با صحنه‌های ناخوشایند و زننده می‌كند.

گرایشی در میان منتقدان وجود دارد كه فیلم‌های شاد و سرزنده را جدی نمی‌گیرند و در عوض به آثاری توجه نشان می‌دهند كه نیمه خالی لیوان را مدنظر قرار داده باشند.

ادوارد نورتون

«غرور و افتخار» با وجود تمام تلاش سازنده‌اش برای همراه‌كردن مخاطب در دنیایی تیره و تار، از نوعی تصنع و به‌هم ریختگی ساختاری خبر می‌دهد كه حرف بارها گفته شده‌ای است. اما از باز گفتنش گریزی نیست: برای نمایش آشفتگی جهان و پریشان احوالی كاراكترها نباید فیلمی آشفته و پریشان ساخت.

«غرور و افتخار» با وجود تك‌صحنه‌های موثر و تكان‌دهنده‌اش از عمق آثاری كه مشخص است (اوكانر از آنها تاثیر گرفته است) فاصله فراوان دارد. فقط به راه انداختن قهرمان تنها و عدالتخواه در خیابان‌های تنگ و باریك جنوب شهر و نمایش پلشتی نمی‌تواند به درام اجتماعی موثری ختم شود. حتی اگر بازیگر خوبی مثل ادوارد نورتون را در اختیار داشته باشید، بدون فیلمنامه منسجم و تصور درست از درام، نمی‌توانید فیلم قانع‌كننده‌ای بسازید.

كار كارگردان این است كه احساس كند تمام كارهایی كه دارد انجام می‌دهد ارزش صرف این مقدار پول، عمر آدم‌ها و این عرق‌ریزی و اشك‌ها و مصیبت‌ها را دارد.

حدیث نفس

گاوین اوكانر و برادر دوقلویش گرگ كه عمدتا او را به عنوان یك تهیه‌كننده سرشناس در میان سینمایی‌های هالیوود می‌شناسند سال‌ها در خانواده‌ای بزرگ شده‌اند كه پدرشان از پلیس‌های معتبر نیویورك بوده است و می‌توان گفت در فضایی مشابه قصه فیلم‌شان بزرگ شده‌اند و از كودكی دغدغه‌ها و دلواپسی‌های زندگی در چنین خانواده‌ای را تجربه كرده‌اند.

البته رابرت هوپز در پرورش طرح داستان و جوكارناهان در نگارش فیلمنامه با اوكانر همكاری داشته‌اند.آنها دغدغه های قشر پلیس را برای  از بین بردن فاصله طبقاتی و نزدیك‌تركردن اقشار جامعه و هدف آنها در تلاش برای دست‌یافتن به یك جامعه یك‌دست و آرمانی كه امنیت و آرامش را برای همه افراد در پی داشته باشد  نشان می‌دهند.

گام اول در راه تحقق این هدف واكسینه كردن خانواده و نزدیكان خود در مقابل تهدیدها، آسیب‌ها و معضلات اجتماعی است تا همواره به عنوان یك الگوی برتر باشند و وجهه مثبت‌شان را حفظ كنند. آنها در این برداشت نه‌چندان هنرمندانه سعی كردند تا حد زیادی به واقعیت وفادار بمانند و بر سوژه آشنایی دست گذاشته‌اند؛ افرادی كه همیشه در جامعه آمریكا یك سر و گردن از بقیه مردم بالاتر بودند و غرور، افتخار، صداقت و درستكاری برایشان ارزش محسوب می‌شد؛ افراد با اخلاق و مبادی آدابی كه پرچم‌دار عدل و مساوات در جامعه بوده‌اند اما امروزه بیشتر آنها گرفتار فساد رایج در این كشور شده‌اند.