تبیان، دستیار زندگی
مروری بر فیلم «جوخه ویژه» ساخته خوزه ادیلها برنده خرس طلایی 2008
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

فقط جوخه ویژه زنده می ماند

فقط جوخه ویژه زنده می ماند

در خیابان های ریو فقط جوخه ویژه زنده می ماند

مروری بر فیلم «جوخه ویژه» ساخته خوزه ادیلها برنده خرس طلایی 2008

سینمای برزیل پس از گذار از سینما نووو و سیطره بی چون و چرای گلوبر روشا و دیگر کارگردانان پیرو وی همچون هکتور بابنکو، نلسون رودریگوئز، کاکا دیه گوز، برونو بارتو و... در اوایل دهه 90، در دوران حکومت فرناندو کولور (1992-1990)، و به واسطه کاهش تامین بودجه های فیلمسازی از سوی دولت، با رکود مواجه شد. اما در اواسط این دهه هجمه عظیمی از تولید آثار سینمایی را مشاهده می کنیم که به لطف تصویب یکسری قوانین تولید فیلم و ارائه یارانه ها و سرمایه گذاری های تشویقی حاصل شد. کمدی «کارلوتا خواکینا، شاهزاده برزیل» (1995/ کارلا کارموراتی)، «ایستگاه مرکزی» (1998 / والتر سالس )، «تجاوز» (1995 / فابیو بارتو) - که از سوی مجله «ریویستا د سینما» به عنوان بهترین فیلم این برهه انتخاب شد - و «شهر خدا» (2002/ فرناندو میر لس) محصول چنین فضا و رویکردی است؛ فیلم هایی که اصطلاحاً بدان ها لقب «رتومادا» (سینمای مورد توجه عامه داخلی) داده شد. از دیگر فیلم هایی که طی این برهه از سینمای برزیل، توجه منتقدان و مخاطبان را به خود معطوف داشت، می توان «کاراندیرو» (2003 / هکتور بابنکو)، «مردی که نسخه برداری کرد» (2003 / خورخه فورتادو)، «مادام ساتا» (2002/کاریم آینوز)، «آن سوی خورشید» (2001 / والتر سالس)، «اïلگا» (2004/خایمه مونخاردین) و درام تاریخی «دوپسر فرانسیسکو» (2005 / برنو سیلوا) را نام برد.

آنچه در آثار مذکور همچنان به عنوان یک مشخصه قابل تشخیص است تمایل به روحیه نقد اجتماعی و سیاسی است، همان چیزی که تاثیرات و پسماندهای سینما نووو را متذکر می شود. درونمایه مشترک عمده این آثار فقر، تنگدستی و قحطی است و اصطلاح «فن تزیین قحطی» که به این آثار اطلاق می شود - در واقع برداشتی جدید از «اخلاق قحطی» منظور گلوبر روشا بود- به عنوان اسلوبی در جهت به نقادی گذاشتن استهلاک متصور شده و نه استثمار مستوجب شده ناشی از «تنگدستی» است.

خوزه پادیلها کارگردان جوان برزیلی متعلق به نخستین نسل از کارگردانان قرن بیست و یکم این کشور است.

البته نباید از انبوه آثار مستند باارزشی که طی سال های اخیر در سینمای برزیل ساخته شده است غافل بود، چرا که تعداد این آثار شامخ گاه از فیلم های داستانی بلند ساخته شده نیز پیشی می گیرد.

خوزه پادیلها کارگردان جوان برزیلی متعلق به نخستین نسل از کارگردانان قرن بیست و یکم این کشور است. پادیلها نخستین بار در سال 1999 به عنوان فیلمنامه نویس فیلم مستند «آدم های زغالی» (ساخته نیگل نوبل) وارد عرصه سینما شد. سپس به کارگردانی روی آورد و با سرمایه خودش فیلم مستند «اتوبوس 174» (2002) را ساخت - تهیه کنندگی تمامی چهار فیلمی را که تاکنون ساخته خود متقبل شده است - داستان فیلم درباره اتوبوس ربایی 12 ژوئن 2000 در ریودوژانیرو است که توسط یک جوان فقیر و تنگدست صورت می گیرد. این فیلم از سوی نیویورک تایمز یکی از 10 فیلم برتر سال معرفی شد. فیلم بعدی پادیلها، مستند تلویزیونی 54 دقیقه یی «کابوهای نامعین برزیل» (2003) نام داشت، کاری مشترک با کمک مارکوس پرادو. پادیلها در سال 2004 تهیه کنندگی «استامیرا» مستند قابل ستایش مارکوس پرادو را بر عهده گرفت. درام جنایی و تریلر اکشن «جوخه ویژه» (2007) نخستین فیلم داستانی کارنامه پادیلها است. این فیلم (برنده 14 جایزه بین المللی) در کنار دو فیلم قبلی این کارگردان، سومین فیلم از سه گانه پادیلها پیرامون مسائل و مشکلات اجتماعی - سیاسی برزیل است. آخرین فیلم پادیلها در سال 2008، فیلم مستند «گاراپا» است که باز هم درونمایه یی را پیرامون نزاع برای بقا در برزیل مطرح می سازد. «باروت ستیزه» عنوان بعدی درامی است که پادیلها آن را برای سال 2010 آماده می سازد.

درس هایی از تاریکی

برزیل از قرن بیستم به این سو همواره انبانی از بدبختی ها و مشکلات انسانی را در خود داشته است. با وجود تمامی دست و پا زدن های کارگردانان و هنرمندان برزیل، فغان اقتصادی برآمده از استبداد سیاسی هیچ گاه نتوانسته است سایه خود را بر زندگی تیره مردم این سرزمین کوتاه تر کند. جهان امروز مردم برزیل، اوضاع چندان مساعدتری از آنچه خوزه دو کاسترو در کتاب «انسان ها و خرچنگ ها» یا آثار مهم دوران سینما نووو نشان داده شد، ندارد. به هر ترتیب خوزه پادیلها فرزند چنین سرزمینی است، کارگردانی است وارث حس تنگدستی و اخلاقیات قحطی.

درام «جوخه ویژه» - اقتباسی است از کتابی با همین عنوان از جامعه شناس برزیلی لوییز ادواردو سوآرز و دو افسر سابق گارد ویژه پلیس «آندره باتیستا» و «رودریگو پیمنتل»- گزارش شبه داستانی است درباره گارد ویژه پلیس ریودوژانیرو (BOPE). داستان فیلم، وقایع و حوادثی را بر اساس تجربیات و سرگذشت نویسندگان کتاب به تصویر می کشد (فیلمنامه نویس فیلم برائولیو مانتووانی کاندیدای اسکار بهترین فیلمنامه اقتباسی شد). پس از نمایش فیلم خشونت بیش از اندازه فیلم از سوی حکومت مورد مناقشه واقع شد. در زمان اکران فیلم در جشنواره برلین، منتقد «وریته» از فیلم به عنوان «جشنواره خاطرات شخصی از خشونت، آنچنان که نیروهای فاشیستی برای جمع آوری سرباز بدان اقدام می کردند». طی یک آمارگیری فیلم «جوخه ویژه» جزء محبوب ترین پنج فیلم تاریخ سینمای برزیل معرفی شده است؛ فیلمی که به مدت سه هفته طرح جلد اغلب مجلات فرهنگی - هنری برزیل بود.

فقط جوخه ویژه زنده می ماند

در سال 1997 پیش از بازدید پاپ از شهر ریودوژانیرو، ناشیمنتو افسر ارشد پلیس برزیل مامور زدودن و حذف مسائل و خطرات احتمالی دلالان و قاچاقچیان مواد مخدر در منطقه پرخطر حاشیه و حومه شهر می شود. کاپیتان ناشیمنتو تلاش می کند فرد دیگری را به جای خود برای این مسوولیت بگمارد زیرا همسرش باردار است و خودش نیز درصدد بازنشسته کردن است. در این اثنا، دو دوست ایده آل گرای وی نتو و ماتیاس به جمع نیروی پلیس اضافه می شوند و بر اساس ایده های آرمانی شان قصد دارند افسرانی دستکار باشند و علیه جرم و جنایت ستیزه کنند. به هر ترتیب، آنها به رغم فقدان کفایت و دیوانسالاری در نیروی پلیس نظامی فقط فساد را می بینند و پس از اتفاقات جدی قضیه مورو دی بابیلونیا مصمم می شوند به عضویت BOPE درآیند. داستان فیلم زندگی این سه نفر را در مدت چند ماه به نمایش می گذارد. نخست در دوران تمرینات سخت و جدی آموزش و سپس در عملیات های مسلحانه علیه واسطه های موادمخدر. ناشیمنتو اعتقاد دارد نتو قابلیت جایگزین شدن برای او را دارد اما طرز تلقی های متهورانه وی، گزینش او را متزلزل می سازد. سپس ماتیاس خبره و با فکر مورد توجه قرار می گیرد اما او نیز باید ثابت کند که دل و جرات چنین امر خطیری را در خود دارد.

جوخه ویژه» صرفاً فیلمی متعلق و محدود به سینمای برزیل نیست. برخی آن را همطراز با «شهر گناه» میر لس برمی شمارند، چه به لحاظ تصویربرداری، تدوین، ساختار فیلمنامه و چه به واسطه حضور راوی دانای کل و بهره گیری از وقایع نگاری مخلوط و مختلط آن.

«جوخه ویژه» صرفاً فیلمی متعلق و محدود به سینمای برزیل نیست. برخی آن را همطراز با «شهر گناه» میر لس برمی شمارند، چه به لحاظ تصویربرداری، تدوین، ساختار فیلمنامه و چه به واسطه حضور راوی دانای کل و بهره گیری از وقایع نگاری مخلوط و مختلط آن. فساد محلی نیروی پلیس ریودوژانیرو و شیوه های «نامتعارف» به کار گرفته شده از سوی نیروهای BOPE که با طرز عملی وحشیانه اقدام به اقرار گرفتن و شکنجه می کنند اگرچه به دلیل مشابهت آنها با اعمال فاشیستی از سوی برخی مورد مذمت و نکوهش قرار گرفته است اما به زعم خیلی ها از اعمال جنایتکارانه قاچاقچیان و گروهک های مواد مخدر سبعانه تر است. خوزه پادیل ها و دستیارش (که خود پیمنتل است) که در فیلم «اتوبوس 174» نیز با یکدیگر همکاری داشته اند در این فیلم از راه مباحثه، عامدانه و پرتامل ما را در مقابل چنین رخدادهایی می گذارند. از همان آغاز فیلم ما مردی به شدت استرس زده، متمرد، و خودمدار به نام کاپیتان ناشیمنتو (واگنر موآرا) روبه رو می شویم که به تدریج به سوی حالتی از سادیسم روانی پیش می رود و به قاتلی تندخو و آتشین مزاج تبدیل می شود؛ کسی که اعتقاد دارد قاچاق مواد مخدر توسط معتادان بورژواهای طبقه متوسط صورت می گیرد (انگار که فقرا با مواد مخدر آشنایی ندارند،) و ادعا می کند که تنها راه حل برطرف کردن آن کشتن تک تک آنان است. برای ناشیمنتو، فساد مکروه و منفور است اما شکنجه این طور نیست. در فیلم پروتاگونیست اصلی، راوی، مفسر و پوکرباز واقعیت، همین کاراکتر ناشیمنتو است. در ذهن او همه پلیس های پایین دست فاسد و نالایق قلمداد می شوند، یادآور کاراکتر کلینت ایستوود در «هری کثیف». بقیه کاراکترهای فیلم به منظور پستی و بلندی های طرح واره و ساختار فیلمنامه وارد ماجرا می شوند. کاراکتر ماتیاس نمونه شاهد و راوی کلاسیک است، او که فردی ایده آل گرا است سرانجام تحت الشعاع شست وشوی مغزی آموزه های نظامی - تداعی گر فیلم «غلاف تمام فلزی»- متحول می شود و او نیز به افسر قسی القلب و حیوان صفت بدل می شود.

پادیلها اذعان داشته که تلاش وی در کل فیلم ارائه تصویری غول مانند از ناشیمنتو بوده است و اینکه مخاطبان فیلم از ترس ناشی از تصویر درآمده از آن سوی در های سینما، ناشیمنتو را به عنوان یک قهرمان بپذیرند و BOPE را به عنوان نهادی نمونه تلقی کنند،؟

صحنه های سادیستی آزار، ضرب و شتم و شکنجه که به منظور استنشاق تنفر و اشمئزاز به نمایش درمی آید، در واقع تاریکی عظیم جهان پیرامون مخاطبان را در بخشی از ذهن مراقب و آگاه آنان نهیب می زند، زیرا آنچنان که در «جوخه ویژه»، پلیدی های جهان ما از همه همان تاریکی های اذهان ما تراوش می کند؛ گاه با سکوت و گاه با طغیان.

سامی آستان  ( اعتماد )