هوش علمی و منطقیIQیا هوش عاطفی ؛ كدامیك در تداوم یك زندگی نقش اساسی دارند؟
( قسمت اول)كاربر محترم این مطلب در پنج قسمت ارائه خواهد شد.
میزان بهره ی هوشی برای توجیه تفاوت سرنوشت آدم هایی كه از نظر تحصیلی، امید به آینده و فرصت های زندگی در وضعیت تقریباً یكسانی قرار دارند، معیار مناسبی نیست. هنگامی كه نود و پنج نفر از كسانی را كه در دهه ی 1940 دانشجوی دانشگاه هاروارد بوده و اكنون به میان سالی رسیده بودند مورد بررسی قرار دادند، معلوم شد كه تیزهوش ترین دانشجویان آن سال ها، در مقایسه با دانشجویان متوسط موفق نبودند و به ویژه از لحاظ درآمد، پركاری و ثمربخشی در وضعیت پایین تری قرار داشتند. آنها هم چنین از لحاظ رضایت داشتن از زندگی بهترین افراد نبودند و در ارتباط با دوستان، خانواده و روابط عاطفی و زناشویی شادترین افراد محسوب نمی شدند.
بهره ی هوشی افراد هیچ گونه اطلاعی در این باره نمی دهد كه آنها در فراز و نشیب زندگی چگونه عمل خواهند كرد و مسئله همین جاست. هوش و استعداد تحصیلی هیچ گونه آمادگی و مهارتی برای جدال با ناملایمات زندگی یا استفاده از فرصت های مطلوب به دست نمی دهد. اما به رغم آن كه بهره ی هوشی بالا هیچ نوع تضمینی برای رفاه و تأمین مالی، اعتبار و شهرت اجتماعی یا خوشبختی در زندگی نیست ولی باز هم مدارس و فرهنگ ما بر هوش و استعداد تحصیلی افراد تأكید زیاد دارند و از شعور احساسی (یا هشیاری احساسی – عاطفی) كه مجموعه ای از خصوصیات شخصیتی است و به همان اندازه در سرنوشت فرد مؤثر است، غافل هستند.
احساسات و عواطف همچون دروس ریاضی یا ادبیات، دارای اصول و فنونی اند كه برخی در آن تبحر دارند و عده ای هم در آن ضعیف هستند. این كه شخص چقدر در این مهارت های عاطفی و احساسی خبره باشد، برای او سرنوشت ساز است. فردی كه فقط از بهره ی هوشی (IQ) بالا برخوردار است (یعنی فاقد هشیاری عاطفی است)، تقریباً كاریكاتوری از یك آدم خردمند است. وی در قلمرو ذهن ، چیره دست است ولی در دنیای شخصی خویش ضعیف می باشد. این امر در مورد زنان و مردان ، كمی تفاوت دارد. مردانی كه دارای بهره ی هوشی بالا هستند، از روی علایق و توانایی های گسترده ی عقلانی شان – نه احساسی – مورد شناسایی قرار می گیرند. آنها آدم هایی جاه طلب، سودمند، قابل پیش بینی، لجوج، انتقادگر، فروتن، نازك نارنجی و كم رو هستند كه در روابط زناشویی خود راحت نیستند و از نظر احساسی سرد و بی عاطفه اند.
برعكس، مردهایی كه از نظر هوش عاطفی قوی اند از نظر اجتماعی متعادل، شاد و سرزنده اند و هیچ گرایشی به ترس یا نگرانی ندارند. آنها ظرفیت چشمگیری برای تعهد و سرسپردگی به مردم یا اهداف خود، پذیرش مسئولیت و قبول چهارچوب اخلاقی دارند. آنها در روابط خود با دیگران، بسیار دلسوز و با ملاحظه اند و از زندگی عاطفی غنی، سرشار و متناسبی برخوردارند. آنها با خود، دیگران و دنیای اجتماعی اطراف خود بسیار راحت برخورد می كنند.
زنانی كه فقط از بهره ی هوشی (IQ) بالا برخوردارند، اعتماد به نفس خوبی داشته، در بیان موضوعات عقلانی ارزشمند و اندیشه های خود فصاحت كافی دارند و دارای علایق زیباشناسانه و روشنفكرانه ی زیادی اند. آنها افرادی درون گرا، مستعد نگرانی، فكر و خیال و گناه هستند و در ابراز خشم خود تأمل می كنند، اگرچه معمولاً آن را به طور غیرمستقیم نشان می دهند.
برعكس، زن هایی كه از نظر هوش عاطفی قوی هستند دوست دارند احساسات خود را به طور مستقیم بیان داشته، راجع به خود مثبت فكر كنند. زندگی برای آنها معنا دارد و همچون مردان همنوع خود، آدم هایی اجتماعی و گروه گرا هستند، احساسات خود را به گونه ای مناسب ابراز می كنند و به خوبی از عهده ی فشارهای روانی بر می آیند. توازن اجتماعی این قبیل زنان باعث می شود تا به آسانی با آدم های جدید كنار بیایند، با خود راحت هستند، شاد و آسوده خیال بوده، همواره پذیرای تجارب احساسی و هیجانی می باشند. آنها برخلاف زن های دارای بهره ی هوشی بالا (از نوع خالص) به ندرت احساس نگرانی و گناه می كنند و كمتر غرق در اندیشه می شوند.