تبیان، دستیار زندگی
در پاره ای از آیات قرآن از دو یا چند مشرق و مغرب سخن رفته است؛ ابتدا این آیات را باهم مرور کنیم آنگاه ببینیم آیا آنگونه که قرآن می گوید براستی کره زمین دارای مغربها و مشرقهایی چند گانه است؟
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

تعدد مشرق و مغرب در قرآن

مشرقها و مغربهای زمین

در پاره ای از آیات قرآن از دو یا چند مشرق و مغرب سخن رفته است؛ ابتدا این آیات را باهم مرور کنیم آنگاه ببینیم آیا آنگونه که قرآن می گوید براستی کره زمین دارای مغربها و مشرقهایی چند گانه است؟

وَأَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِینَ كَانُواْ یُسْتَضْعَفُونَ مَشَارِقَ الأَرْضِ وَمَغَارِبَهَا الَّتِی بَارَكْنَا فِیهَا وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ الْحُسْنَى عَلَى بَنِی إِسْرَآئِیلَ بِمَا صَبَرُواْ وَدَمَّرْنَا مَا كَانَ یَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَقَوْمُهُ وَمَا كَانُواْ یَعْرِشُونَ(اعراف/137)

و به آن گروهى كه پیوسته تضعیف مى‏شدند، [بخشهاى‏] باختر و خاورى سرزمین [فلسطین‏] را- كه در آن بركت قرار داده بودیم- به میراث عطا كردیم. و به پاس آنكه صبر كردند، وعده نیكوى پروردگارت به فرزندان اسرائیل تحقق یافت، و آنچه را كه فرعون و قومش ساخته و افراشته بودند ویران كردیم.

رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا وَرَبُّ الْمَشَارِقِ(صافات/5)

پروردگار آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو است، و پروردگار خاورها.

فَلَا أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشَارِقِ وَالْمَغَارِبِ إِنَّا لَقَادِرُونَ(معارج/40)

[هرگز،] به پروردگار خاوران و باختران سوگند یاد مى‏كنم كه ما تواناییم،

حَتَّى إِذَا جَاءنَا قَالَ یَا لَیْتَ بَیْنِی وَبَیْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ الْقَرِینُ(زخرف/38)

تا آن گاه كه او [با دمسازش‏] به حضور ما آید، [خطاب به شیطان‏] گوید: «اى كاش میان من و تو، فاصله خاور و باختر بود، كه چه بد دمسازى هستى!»

رَبُّ الْمَشْرِقَیْنِ وَرَبُّ الْمَغْرِبَیْنِ(رحمن/17)

پروردگار دو خاور و پروردگار دو باختر.

قبل از پرداختن به تفسیر آیات، توضیح یك مطلب ضرورت دارد:

كره زمین، دارای دو قطب مغناطیسی است كه شمال و جنوب خوانده می‌شود. از طرف دیگر، چون زمین دارای دو حركت وضعی (به دور خود) و انتقالی (به دور خورشید) است، به نظر می‌آید كه خورشید صبحگاهان از یك طرف خارج می‌شود و كم كم بالای سر ما می‌آید و سپس شامگاهان در طرف دیگر فرو می‌رود. در عرف مردم و اصطلاح علمی آن طرف كه خورشید طلوع می‌كند، «شرق» و آن طرف كه خورشید غروب می‌كند، «مغرب» نامیده می‌شود.

نكته یاد شده ظاهر قضیه است. با دقت عقلی و علمی ثابت می‌شود كه زمین مشرق‌ها و مغرب‌های متعدد دارد. برخی از دلایل نكته اخیر عبارتند از:

1. چون زمین به شكل كره است و به دور خورشید حركت می‌كند در هر نقطه زمین یك مشرق و مغرب و اثر طلوع مكرر خورشید پیدا می‌شود.

2. خورشید در هر روز در ساعت معین طلوع و غروب می‌كند كه با ساعت طلوع و غروب روز قبل و بعد متفاوت است. بنابراین، به تعداد روزهای سال مشرق و مغرب داریم.

3. برای هر انسانی شش جهت متصور است، پس طلوع و غروب، با توجه به جایگاه هر كس، متفاوت است.

نتیجه: در ظاهر یك مغرب و مشرق بیش‌تر نیست، ولی در واقع مشرق‌ها و مغرب‌های متعدد وجود دارد. بنابراین، تعبیر به مشرق و مغرب (بقره / 115) یا مشارق و مغارب (معارج / 40) با مبانی علمی منافی نیست.

در مورد آیه یاد شده در پرسش «رب المشرقین» و رب المغربین» (الرحمن / 17) چند احتمال تفسیری داده شده است.

1. مقصود از مغرب، مغرب تابستان و زمستان و مقصود از دو مشرق، مشرق تابستان و زمستان است كه با همدیگر متفاوتند، چنان كه حضرت علی(ع) در این باره می‌فرماید: «مشرق تابستان و زمستان هر كدام بر حد خود است»[1]

توضیح این كه: مشرق ها و مغرب های متعددی وجود دارد، ولی نهایت آنها در تابستان و زمستان است، زیرا در دوران آغاز تابستان و زمستان خورشید به حداكثر و حداقل اوج خود می‌رسد. كه از آنها به مدار شمالی و جنوبی تعبیر می شود و مدارهای دیگر در بین او دو قرار دارند. بنابراین، چون مشرق ها و مغربها بین این دو جای دارند. در این آیه واژه «المشرقین و المغربین» به صورت مثنی به كار رفته است.

2. مقصود از دو مشرق و دو مغرب، مشرق و مغرب خورشید و ماه است. طبق این تفسیر، چون ماه و خورشید هر كدام طلوع و غروب خاص خود را دارند، واژه مثنی به كار رفته است.

3. مقصود از مشرقین پیامبر اكرم(ص) و امیرالمؤمنین(ع) هستند. و مراد از مغربین امام حسن(ع) و امام حسین(ع). این مطلب بیان باطن یا تأویل آیه است كه در طلوع اسلام پیامبر(ص) و علی(ع) بودند و امام حسن و امام حسین(ع) در دوره غروب اسلام اصیل از صحنه جامعه.(2)

برای آگاهی بیشتر ر.ك:

1. پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، محمد علی رضایی اصفهانی، ص 191 ـ 195.

2. تفسیر نمونه، مكارم شیرازی، ص 120 و 121.

3. مجمع البیان، علامه طبرسی، ذیل آیه.


1. نورالثقلین، هویزی، نوشته التاریخ العربی، ج 7، ص 213.

2. پرسمان، دی 1382، شماره16، با تصرف