شخصیت پردازی در داستان
Personage-Character -Characterization
شخصیت ، تیپ ، چهرمان یا همان نمونه نوعی بحثی است كه امروزه در داستان به آن زیاد پرداخته می شود .این بحث اولین با ر در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم مطرح شد.در همه جای دنیا افراد مثل هم هستندو در خیلی از خصوصیات مشتركند.
همه ما در طول زندگی در حال نقش بازی كردن هستیم و در هر مكانی یك جور برخورد می كنیم.ماركسیست ها می گویند طبقه اجتماعی وشغل انسان نشان دهنده شخصیت او هستند.به خصوصیاتی كه به طبقه و شغل افراد بستگی دارد تیپیك یا چهرمانی گفته می شود.مثل تیپ كارگری – كارمندی –معلمی –دكتری و غیره
«اگر خصوصیات عام مشترك بین افراد یك طبقه اجتماعی و شغل آنان «یعنی همان خصوصیات تیپیك یا چهرمانی »را به خصایص كاملا فردی و شخصی اضافه كنیم در این صورت یك شخصیت داستانی را ساخته ایم. »
البته این یك تئوری ماركسیستی است و آنها عقاید و باورهای انسانی را ندیده گرفته وآنرا جزیی از شخصیت حساب نكرده اند در حالیكه باور و اعتقاد جنبه مهمی ازشخصیت محسوب می شود واصلا تفاوت انسانها از همین باور ها منشاء می گیرد.
یكی از تفاوتهای اساسی بین نویسندگان مؤمن و متعهد با یك نویسنده غیر الهی در همین پرداختن به فطریات واعتقادات مذهبی است. نویسندگان غیر الهی به غرایز جسمانی انسان بیشتر می پردازند تا به اخلاقیات و روحیات و همین است كه نوشته هایشان چنگی به دل نمی زندو چیز تازه ای به خواننده منتقل نمی كند .
شخصیت انسان در سه مورد خود را نشان می دهد:
- 1- در ارتباط با خود
- 2- در ارتباط با همنوعان
- 3- در ارتباط با محیط مادی
همچنین اشخاص داستان به چند نوع تقسیم می شوند :
- 1- اشخاص ساده: كه یك یا دو خصیصه اخلاقی بیشتر ندارندو واكنش آنها قابل پیش بینی است.
- 2- اشخاص جامع : «یا پیچیده كه نمی توان آنها را درست شناخت و برخورد آنها با حوادث معلوم نیست.اگر با این نوع شخصیتها سالها زندگی كنی باز هم نمی توانی همه خصوصیات آنها را بشناسی و عكس العملشان را پیش بینی كنی. »
- 3- اشخاص قرار دادی یا كلیشه ای : این نوع شخصیتها در داستانهای قدیمی بیشتر وجود داشته اندو همواره به یك شكل ظاهر می شده اندبه طور مثال یك دزد دریایی كه با یك چشم و یك پای چوبی در داستان ترسیم شده است .
شخصیت اصلی یا همان قهرمان باید یك شخصیت پیچیده باشد و شخصیت های فرعی از نوع شخصیت ساده و كلیشه ای .یكی از مزایای این نوع انتخاب این است كه این دو نوع شخصیت احتیاج به توصیف ونشان دادن شخصیت توسط نویسنده ندارند و اوبیشتر در باره قهرمان كه شخصیت پیچیده و جامعی دارد توضیح می دهد.
شخصیتهای داستان از یك جنبه دیگر به دو دسته تقسیم می شوند:
- 1-ایستا
- 2- پویا
ایستا كسانی هستند كه از اول تا آخر داستان تحولی پیدا نمی كنند و به همان شكل اولیه باقی می مانند ولی شخصیتهای پویا در طول داستان تحولی پیدا می كنند كه یكی ازتحولات زیر است :
- 1-تحول در منش « یك صفت یا خلق در انها تغییر پیدا می كندكه ممكن است به سوی خوبی یا بدی باشد .»
- 2-تحول در سرنوشت «از جوانی به پیری،از سلامت به بیماری ، ازدواج ،طلاق و...»
- 3-تحول در عقاید و باورها «در اول به چبزی اعتقاد دارد و در طول داستان این اعتقاد را از دست می دهد یا محكمتر برآن پای می فشارد .»
جدای از این موارد نویسنده باید قادر باشد تا از زبان این شخصیتهابه گونه ای كه هستند حرف بزند و تطابق حرفها را با گوینده ایجاد كند مثلا از زبان یك بیسواد حرفهای ادیبانه نزند. گفتگو به طبقه اجتماعی افراد بستگی دارد و هر طبقه ای به یك روش خاص صحبت می كنند یك نویسنده باید به حدی با جامعه اش آشنا باشد كه این تفاوتها را بشناسد و بتواند از زبان هر شخصیتی به طور مناسب حرف بزند.
نكته دیگر در مورد شخصیت پردازی در داستان اینكه خصوصیات ظاهری «سن و سال، جنسیت، نوع لباس، نژاد، قد و قواره، چهره »و خصوصیات درونی را توصیف كنیم.
از پایگاه محمد رضا سرشار