باران بهاری
همشهری :
آیا عباس كیارستمی بهترین فیلمساز سینمای ایران در طول 3دهه اخیر بوده است؟
آیا فیلمهای او بهترین آثار تولیدشده در طول این سالها بودهاند؟ بیتردید پاسخ این سؤالات كه به اذهان بسیاری از علاقهمندان سینما آمده و میآید، مثبت نیست اما در این صورت چگونه است كه عباس كیارستمی تا این اندازه مركز توجه قرار گرفته؟ لااقل زمانی حضورش در یك جشنواره میتوانست اعتباری برای آن محسوب شود، توصیهای از جانب او میتوانست ضامن موفقیت هر فیلمساز تازهكار و ناشناختهای برای حضور در جشنوارههای خارجی باشد؛ هرچند امروز تا حدی از این جلب توجه و اعتبار كاسته شده است.
آثار او در گذشته و حال موضوع تحلیلها و نقدهای سینمایی بسیاری بوده است و در آینده نیز احتمالا چنین خواهد بود. شهرت و اعتبار كیارستمی بیشتر از آنچه در داخل ایران دیده شده در آن سوی مرزها بوده است. اگر بپذیریم كه فرنگیجماعت بهتر از ما میتوانند هنر فیلمسازانمان را شناسایی كنند، تحلیلها وحتی درك غلط از داستان فیلمها را چگونه باید توجیه كنیم؟ این فقط یكی از پارادوكسهایی است كه در بررسی سینمای كیا رستمی به چشم میخورد.
ارزیابی هنری آثار عباس كیارستمی در میان منتقدان ایرانی محل مناقشه بسیار بوده است. عدهای فیلمهای او را در صدر نشانده و گروهی دیگر با نفی اغلب ارزشهای هنری نسبتدادهشده به آنها، چنین قضاوتهایی را ناشی از یكسری سوءتفاهم محسوب كردهاند.
با این اوصاف قدرمسلم، كیارستمی جزو معدود فیلمسازانی است كه امضای او پای هر فیلمی نظرات موافق و مخالف ازپیشمعینی را به دنبال دارد؛ پدیدهای كه متاثر از این شرایط بسیار درباره او نوشتهاند، اما متاسفانه در میان این نوشتهها چه از سوی مخالفان آثار او و چه در میان موافقان او كمتر به نوشتههایی اساسی برمیخوریم كه بتوانند مخاطبان علاقهمند به سینما را از سردرگمی بیرون آورده و رهیافتی درست برای درك این آثار به دست آورند.
خاصه آنكه ستایشگران كیارستمی بیش از هر چیز مرعوب موفقیتهای این فیلمها در جشنوارههای بینالمللی نشان داده و اغلب به تكرار مایههای مورد تایید محافل خارجی پرداختهاند. از سوی دیگر منتقدان مخالف نیز بیشتر به رد و پاسخگویی به این ستایشها پرداختهاند تا به طرح ریشهای معضلاتی كه گریبانگیر آثار كیارستمی بوده است. نكته مهم آنكه تقابل این دیدگاههای متناقض بهتدریج شرایطی را فراهم آورده است كه كمتر میتوان شاهد بیطرفی منتقدان بود؛ آنگونه كه به نظر میرسد بسیاری از آنها اصل سوژه را در حاشیه قرار داده و بیش از آن در فكر اثبات درستی نظریات خود هستند و نهایتا آنكه موفقیتهای پرشمار آثار كیارستمی و اوجگیری سریع او در محافل سینمایی جهانی و ناكامی او در داخل كشور در قیاس با آن باعث شده است تا حد زیادی این قضاوتها تحتالشعاع مسائل فرامتنی قرارگیرد؛ به صورتی كه خلأ محسوسی در نقد درونمتنی این آثار در یك بستر درست كه خاستگاه فرهنگی ساختههای عباس كیارستمی باشد احساس میشود.
آیا عباس كیارستمی بهترین فیلمساز سینمای ایران در طول 3دهه اخیر بوده است؟
ارزیابی فیلمسازی به نام عباس كیارستمی به عنوان سازنده آثاری كه از زبانی جهانی برخوردارند، خود نیز فینفسه مناقشهبرانگیز است. چگونه میتوان از زبانی جهانی برخوردار بود اما در ارتباط با همزبانان خود تا حد زیادی الكن عمل كرد یا به عبارت دیگر كدام هنرمند است كه زبان جهانی آثارش نفیكننده خصلتهای بومی زبان این آثار است؟ پاریس- تهران میتواند پاسخگوی بسیاری از سؤالات درباره سینمای كیارستمی باشد؛ گفتوگویی میان مازیار اسلامی و مراد فرهادپور كه در طول آن سعی شده است به وجوه مختلف سینمای كیارستمی پرداخته شود و با طرح و بحث ریشهای درباره آنها روشنكننده زوایای تاریكی باشد كه در ارتباط با ارزش هنری آثار او وجود دارد و باعث ایجاد تناقضات بسیاری در ذهن علاقهمندان سینما شده است.
از این منظر این كتاب دارای این حسن است كه به عنوان یكی از معدود آثاری كه به سینمای كیارستمی پرداخته از سطح فراتر رفته و سعی میكند به شكل عمیقتر و با رویكردی كم وبیش بیطرفانه به این مسئله بپردازد و البته فارغ از رأی و نظر گفتوگوكنندگان كه خود نیز به عنوان یك نظر قابل بحث است، این كتاب میتواند مدخل خوبی باشد برای ورود به دنیای آثار كیارستمی، آنگونه كه واقعا هست، نه تحتالشعاع و مرعوب موفقیتهای بینالمللی این آثار؛ تا آنجا كه حتی تا حد زیادی پاسخگوی دلایل توفیق هنری ای باشد كه نصیب كیارستمی شده است.
حسن كار در این است كه گفتوگوكنندگان برخلاف بسیاری از منتقدان نمیخواهند حكم 100درصدی درباره كیارستمی و فیلمهایش صادر كنند بلكه با روشن ساختن جوانب هر بحث تا حد زیادی زمینهای را برای خواننده به وجود میآورند كه خود به قضاوت درباره آثار كیارستمی بپردازد یا حتی رأی و نظر گفتوگو كنندگان را در ذهن خود به چالش بكشد.
گفتوگوكنندگان در مقدمه كتاب آوردهاند: «نقطه شروع بحث ما ایده بررسی سینمای كیارستمی به مثابه یك پدیده فرهنگی بود؛ پدیدهای كه از قضا هیچگاه براساس زمینه و مكانیسم واقعی رشد و تحولاش بررسی نشده است» (ص7).این الگویی است كه كم و بیش در تمام فصول كتاب به عنوان بستر اصلی طرح مباحث دنبال شده است و از این منظر كتاب را به اثری منحصر به فرد و برخوردار از تازگیهای بسیار در تفسیر آثار كیارستمی و تأویل نشانههای هنری آن بدل كرده است؛ به خصوص اینكه مراد فرهادپور به عنوان یكی از چهرههای صاحب نام و نظر در ترجمه و تالیف آثار تئوریك درباره پستمدرنیسم، میتواند با فروكاهش دشواریهای چنین مباحثی، تا حد زیادی سوءتفاهماتی را كه درباره ارزشهای پستمدرنیستی آثار كیارستمی وجوددارد- به عنوان فیلمسازی كه ساختههایش بالاتر از فهم مخاطب داخلی است- مرتفع كند و همچنین صورتبندی درستی از آن را پیش روی خواننده قرار دهد.
اصلیترین ویژگی كتاب كه آن را تا حد زیادی از دیگر منابع نقد و تحلیل آثار كیارستمی ممتاز میكند، نوع نگاه و رویكرد گفتوگوكنندگان به آثار كیارستمی است؛ رویكردی كه در آن سعی شده در نهایت علت قرارگرفتن كیارستمی در جایگاه فعلیاش را از ابعاد مختلف بررسی و باز نمایاند. در خلال این طرح به ویژگیهای مضمونی و فرمال آثار او نیز پرداخته شده است.الگــــوی فراگیر گفتوگوكنندگان در نقد سینمای كیارستمی نیز با ارجاع به یك قصه قدیمی بنیان گذارده شده است و آن حكایت شهری است كه شاه خود را از دست داده و قرار میشود نخستین غریبه بر تخت شاهی بنشیند. این چنین است كه به فرض علاءالدیننامی از سر تصادف محض بر تخت سلطنت قرار میگیرد، بیآنكه این شاهشدن حاصل خصائص یا ویژگیهای فردی او باشد؛ در واقع شرایط باعث پیشكشیدهشدن چنین مسئلهای است.
گفتوگوكنندگان با ارجاع به این حكایت با پیشفرضی آغاز میكنند كه حاكی از همانندی موقعیت كیارستمی با آن است و در طول كتاب نیز از عهده اثبات این فرض برمیآیند.«در تفسیر لاكانی چنین حكایتی نكته اصلی همان تفاوت میان جایگاه نمادین، یعنی تخت شاهی و كسی است كه این جایگاه را اشغال میكند....كیارستمی نیز درست مثل علاءالدین در فضای خالی و بیابانی سینمای دهه 1980 سرگردان بود؛ فضایی كه از قضا جایگاه نمادین كارگردانان بزرگ در آن خالی شده بود؛ هرچند میل به پر كردن این جایگاه و نشاندن افراد جدید بر تختهای شاهی هنوز بر جا بود. نتیجه نهایی نیز نشستن سراپا تصادفی كیارستمی بر تخت كارگردانان هنری بود... اما علاقهمندان سینما هیچگاه ملتفت شكاف فوقالذكر نشدند و نشستن كیارستمی بر تخت سینمای هنری را جزء خصایص شخصی و ذاتی یا قابلیتهای سینمای وی دانستند...»(ص8).
به این ترتیب در كتاب پاریس- تهران، مازیار اسلامی و مراد فرهادپور در طول یك گفتوگوی بلند و طی 8فصل و 2پیوست در پی اثبات تصادفیبودن این اتفاق و به چالشكشیدن شرایط و موقعیتی هستند كه در نهایت از كیارستمی یك سلطان در زمینه سینمای هنری میساخته است. چند سال پیش خسرو دهقان در گفتوگویی درباره سینمای كیارستمی به بازگویی یك شوخی از فیلم «پول را بردار و فرار كن» وودیآلن پرداخته بود؛ آنجا كه شخصیت اصلی فیلم با تراشیدن یك صابون به صورت یك هفتتیر قصد فرار از زندان میكند اما درست هنگامی كه دستهای زندانبان با این ترفند بالا رفته بارش باران و كفكردن صابون ترفند او را رو میكند. دهقان در آن گفتوگو با ارجاع به این شوخی، حكایت سینمای كیارستمی و موفقیتهای هنری او را چنین دانسته بود و در آخر گفته بود كه به انتظار بارش باران نشسته است.
بیاغماض این كتاب و مباحث مطرحشده در آن را میتوان بارش باران بهاری بر سینمای كیارستمی محسوب كرد؛ گفتوگویی كه در خلال آن تا حد زیادی پردهها كنار زده شود و حقیقت سینمایی پیشروی ما گذاشته شود كه به عنوان شاخص سینمای هنری ما از سراتفاق جشنوارههای جهانی را فتح كرده و برتخت سلطنت سینمای هنری دنیا نشسته است. با این اوصاف نباید فرا رسیدن روزگار افول این سینما را كه كم و بیش شاهد آن هستیم، غیرمنتظره دانست.