تبیان، دستیار زندگی
احمدرضا درویش در پی آتش‌سوزی سینما «جمهوری» پیشنهاد داد: «در حدِ توان تا یك‌سال بلیط صندلیهای سینما «جمهوری» را پیش‌خرید كنیم.»
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

اكنون یك تن از خانواده‌ی سینما در اغما و بستری‌ست

احمدرضا درویش

در پی آتش‌سوزی سینما «جمهوری»؛

احمدرضا درویش در پی آتش‌سوزی سینما «جمهوری» پیشنهاد داد: «در حدِ توان تا یك‌سال بلیط صندلیهای سینما «جمهوری» را پیش‌خرید كنیم.»

این كارگردان سینمای ایران در متن یادداشت‌ خود كه اختصاصا در اختیار بخش سینمایی خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، قرار داد، آورده است: «انگار همین دیروز بود! خبر، بس ناگوار بود با پس‌زمینه‌ی خاكسترهای برجای مانده از عمارتی گویا، شنوا و زنده، وامدار صوت، تصویر و تصنیفی زیبا از شور، زندگی و ...

سینما «آزادی» در آتش سوخت.

و اكنون پس از یازده سال حسرت، تكرار دوباره‌ی تاریخ!

همان خبر ناگوار، با همان پس‌زمینه‌ی خاكسترهای بر جای مانده از عمارتی گویا، شنوا و ... فقط با یك تفاوت.

سینما «جمهوری» در آتش سوخت!

«انگار همین دیروز بود! خبر، بس ناگوار بود با پس‌زمینه‌ی خاكسترهای برجای مانده از عمارتی گویا، شنوا و زنده، وامدار صوت، تصویر و تصنیفی زیبا از شور، زندگی و ...

و یازده سال بعد...

سینما "................." در آتش سوخت!

..............................................

هر حادثه‌ای كه به وقوع می‌پیوندد كسانی به ابتكار یا برحسب وظیفه دست به‌ كار می‌شوند. پلیس، آتش‌نشانی، دادگاه، بیمه، بانك‌ها، سازمانها، وزارتخانه‌ها و ... اینكه صاحب این عمارتِ بر خاكستر نشسته كیست و اینكه آتش، بر چله‌ی كینه‌ی چه كس، سیمرغی دیگر را نشانه رفته مهم است، كه البته مدعی بسیار دارد ولی مهمتر چیز دیگری‌ست.

یازده سال طول كشید تا «آزادی» دوباره به‌پا خواست، آنهم با هزینه‌ای گزاف، زایمانی دیررس به ازای یك عمر. انگار یازده قرن برما گذشت. به قیمتش می‌ارزید، حتی به پرداخت تحقیرِ ارتكابِ گناه! یا به پرداختِ هزینه‌ای بس گران به میزان‌ِ هزاران متر تجارتِ «آزادی» با ...!

مهم آن است كه نامِ «آزادی» دوباره بر تارَكِ خیابانی چشم‌نواز شد كه نامِ كسی را بر پیشانی دارد كه خود از اهالیِ بهشت بود و سروِ بلندِ «آزادی».

اینك آتش از «آزادی» عبور و به «جمهوری» سرایت كرده است! و من بیمناكم كه این‌بار نه یازده سال كه دوباره یازده قرن بر ما بگذرد و هنوز عمری از تولد آن نگذشته، لهیب آتش، به كلمه‌ای بر تاركِ عمارتِ سینمایی دیگر، سَرَك كِشَد!

یازده سال طول كشید تا «آزادی» دوباره به‌پا خواست، آنهم با هزینه‌ای گزاف، زایمانی دیررس به ازای یك عمر. انگار یازده قرن برما گذشت. به قیمتش می‌ارزید، حتی به پرداخت تحقیرِ ارتكابِ گناه! یا به پرداختِ هزینه‌ای بس گران به میزان‌ِ هزاران متر تجارتِ «آزادی» با ...!

اكنون یك تن از خانواده‌ی سینما در اغما و بستری‌ست. رسمِ ما ایرانیان‌ِ سركشی به خویشان‌ِ مریض بر بالین‌ِ بیمار است. گاه یك آگهی، شاخه‌ای گل، یا ... آن می‌كند كه پزشك از آن عاجز است.

به جای شاخه گل یا آگهی چطور است هركدام از ما اهل سینما یا دوستداران‌ِ پرده‌ی نقره‌ای، در حدِ توان تا یك‌سال بلیط صندلیهای سینما «جمهوری» را پیش‌خرید كنیم. هرچند كه ما به انتظار و تحقیر و تجارت عادت كرده‌ایم ولی شاید با این روش، بیمارِ ما زودتر از اغما برخیزد.

مدیرعامل محترم «خانه‌ی سینما» اگر دست بجنباند، دستش مریزاد، اهالی «خانه» كه جای خود دارند.»