طناب خوشمزه
قسمت اول
گوشدرازیک تشک تر و تمیز با دو پتو برای شیر آورد و گفت: «بفرما بخواب که فردا خیلی کار داریم.» خودش هم رفت و از ترسش در اتاق را باز گذاشت، یک پتوی کهنه روی سرش انداخت و توی سرما خوابید؛ اما ترس نمیگذاشت بخوابد. رفت و یک چوب دستی آورد و کنار خودش گذاشت. فکر کرد که شیر شاید شب به سراغش بیاید و او را بخورد. او هم با چوب دستی محکم به سر شیر میزند و فرار میکند. همهاش به فکر شیر بود. از لای پتو شیر را نگاه کرد که چشمهایش را روی هم گذاشته بود و کنار بخاری خوابیده بود. با خودش گفت: «همین حالا بروم و با چوب به کلهاش بزنم تا بمیرد؛ ولی نه، میترسم نمیرد و مرا بخورد.» داشت خوابش میبرد که صدای گوسفندی را شنید: مع مع ... مع مع...
رفت حیاط تا ببیند صدا از کجاست؛ اما گوسفندی در حیاط نبود، در خانه را باز کرد؛ اما بیرون هم گوسفندی نبود. به هر جا که فکرش میرسید سر زد؛ اما گوسفند نبود. با خودش گفت: «نکند دارم خواب میبینم.» سرش را توی حوض پرآب برد و گفت: « نه، من خواب نیستم. پس این صدا از کجاست؟» فکر کرد که تلویزیون روشن است و فیلم پخش میکند؛ اما نه، تلویزیون هم خاموش بود. نگاهش به شیر افتاد. صدا از طرف شیر میآمد. ترسید. وای نکند شیر، یک گوسفند خورده و صدا از شکم شیر میآید. به شیر نزدیک شد. صدا از دهان شیر میآمد. تعجب کرد. تا حالا شیری ندیده بود که صدای گوسفند در بیاورد.
گوشدراز داد زد: «آهای آقا شیره پاشو! پاشو!»
شیر بیدار شد و گفت: «مع ... مع ... مع ... یعنی چیه؟
چی شده؟»
گوشدراز پرسید: «وای! چرا معمع میکنی؟ مگر گوسفندی؟»
شیر دستپاچه شد و گفت: «مع یعنی نه. چیزه ... خواب گوسفند دیدم.»
گوشدراز یک لیوان آب برای شیر آورد و گفت: «بیا بخور. خوب شد خواب مرا ندیدی، و گرنه عرعر میکردی.»
ادامه دارد.........
علی بابا جانی
توجه: جواب سوال را در این لینك بخوانید
***********************************
مطالب مرتبط