زیباترین ملاقات تاریخ
نگاهی نو به هویت ایرانی ها
در نوشتار برای نگاهی نو به هویت ایرانی مطرح می شود که امیدوارم شاهد نقد و نظرهای دوستان تبیانی باشم.
زیبا نگاه کردن گاهی مهم تر از خود آن است. این شیوه گاه ابعاد ناپیدای پدیده بر ما آشکار می سازد و نگاه کردن زیبا، موضوع را در چشمان عزیز می کند و ما رابطه و نسبتی دوستانه با آن خواهیم داشت. در این حالت شناخت ما از موضوع دیگر مفهومی صرف نخواهد بود، بلکه این شناخت تواضع، شادی و بهجت را در ما ایجاد خواهد کرد. ما اگر به تاریخ و فرهنگ خودمان چنین نگاهی داشته باشیم، با گذشته تعاملی طبیعی تر و غرور انگیزتر خواهیم داشت.
دیدگاه تلاقی (cross view) به تاریخ ایران در گذشته بوده و اکنون هم وجود دارد. مثلاً اینکه ایران چهار راه تمدنها نام گرفته است. یا اینکه ما از تلاقی تاخت و تازهای اقوام سربلند بیرون آمده ایم و یا این نگاه افراطی تر که شرق و غرب در ایران به هم می رسد. صورت نظری آن هم در تاریخ اندیشه ایرانی هست و آن اینکه وجود ما ایرانیان حاصل همنشینی شهود و عقل است و ما در میانه ی جبر و اختیار قرار داریم.
در اینجا نگاهی زیبا و محبت محور به تاریخ خودمان می اندازیم و به نکات جدیدی اشاره خواهیم کرد. همه ی ما می دانیم که گذشته ی وجودی ما اسطوره ای – تاریخی است. اسطوره عالمی است که هیأت تاریخ نیافته و در خیال و آرمان های انسانی جاخوش کرده است. تاریخ هم وقایع و ماجرای زمانی – مکانی هر ملتی است. رابطه وقایع تاریخی و حیثیت های وجودی اقوام و ملت هاست که هویت واقعی آنها را رقم می زند. ما در این میان حاصل یک ملاقات زیبا هستیم. در وجود اسطوره ای ما آرش نماد قدرت و مراقبت از سرزمین و مرزهای ایران است. مرزها نقاط حساس وجودی و ناموس یک ملت محسوب می شوند. آرش با آن کمان بسیار سترگش، مظهر نگاهبانی از مرز و بوم ماست. بازوان و انگشتان قدرتمند او بود که زه کمان را چنان کشید که پر پرتاب ترین تیررا از چله ی کمان رها کرد. دستان آرش در واقع نیروی جان و روح او را در خود جمع کردند و آن تیر افسانه ای پرتاب شد و از آنجا بود که مرز پرگهر متولد شد. این سهم دستهای آرش در وجود اسطوره ای ماست.
ایران یک وجود تاریخی هم دارد و آن به حضرت ابوالفضل العباس باز می گرد. عباس(ع) با دست های خویش به ایرانیان وجودی سرشار از ایثار، فداکاری و اخلاص عطا کرد.
اما ایران یک وجود تاریخی هم دارد و آن به دست های ابوالفضل العباس باز می گرد. عباس(ع) با دست های خویش به ایرانیان وجودی سرشار از ایثار، فداکاری و اخلاص عطا کرد. او جان و ایمانش را در دستهایش جمع کرد. دستهایی که فداکاری، ایمان، عقیده و انسان و پاکی و خانواده و اهل بیت امام را بر حیات خویش مقدم داشتند. دستان عباس(ع) اگر چه قطع شدند، اما انگار همچون دو نهال درختی در خاک حاصل خیز وجود ایرانیان کاشته شدند، بالیدند و اکنون سایه ساری قشنگ برای ایرانی می باشند.
اگر هویتی داریم و اگر بی وجود نیستیم، حاصل گره خوردن و درهم شدن دستان این دو بزرگ است. این زیباترین ملاقات تاریخ ما ایرانیان است. ایرانیان زمانی می توانند به نقش پویای تاریخی خود واقف شوند و راه سرافرازی را با عرق جبین و کد یمین و اعتماد به نفس بپیمایند که فراموش نکنند بودنشان و وجودشان فراهم آمده از فداکاری دستانی است که همت، عشق، ایثار، اخلاص و پاکی را در عرصه دو وجود اسطوره ای و تاریخی رقم می زند .... و امروز این دو وجود چنان به هم گره خورده است که جدایی شان محال است.
البته حضرت ابوالفضل که شخصیتی واقعی و تاریخی هستند با آرش که شخصیتی خیالی و اسطوره ای است قابل مقایسه نیست و شان و مقام ایشان و برتری آن در تکوین هویت ایرانی بی همتاست، اما این مقاله حالتی نمادین را در تبیین هویت ایرانی دنبال می کرد؛ لذا به مقتضای متن، آنان را در کنار هم ذکر کرد.
سیدرضا شاکری
گروه جامعه و سیاست