چرا خداوند یوسف را دوست داشت؟
شناختنامه قرآن 16
سورهی یوسف
یوسف، دوازدهمین سورهی قرآن با 111 ایه میباشد كه هدف آن بیان ولایت خداوند نسبت به بندهاش که ایمان خود را برای او خالص گردانده و تمامی وجودش از محبّت او پر شده است، بندهای که هیچ کس و هیچ چیز را جایگزین او نمیگرداند. خداوند متعال امور چنین بندهای را بر عهده گرفته و او را به بهترین وجه تربیت كرده و به مقام قرب خود رسانده و برای خود خالص میگرداند. با حیات الهی احیا و زندهاش میکند اگر چه اسباب ظاهری همگی برای هلاکت و نابودی او دست به دست یکدیگر داده ند. او را بالا میبرد گر چه تمامی حوادث در جهت پایین آوردن او دست به دست یکدیگر می دهند و عزیزش میگرداند گرچه تمامی بلاها میخواهند او را ذلیل گردانند.
یوسف، عبد خالص خداوند بود و خدا نیز او را به درجه بالای اخلاص صعود داده او را برای خود و مخصوص خود قرار داد . با عزت خود به او عزت بخشید.تمامی اسباب جمع شدند تا او را ذلیل گردانند اما هرگاه در مهلکهای افتاد خداوند او را بالا برد و همان سببی که عامل هلاکت بود وسیله صعود و ارتقاء او شد. برادرانش به او حسودی کردند و او را در چاه افکنند و بعد ازمدت کوتاهی او را به بهایی اندک فروختند. همین امر موجب شد او پس از مدتی در خانه عزیز مصر ،خانه سلطنت و عزت ، ساکن شود. همسر مصر با او مراوده داشت و او را به ناحق در نزد عزیز متهم کرد و با کمک زنان مصر او را راهی زندان کرد. همین امر سبب قرب و نزدیکی او نزد پادشاه مصر شد. پیراهن خونین او که در روز اول سبب نابینایی یعقوب بود،همان پیراهن در روزهای آخر توسط برادرانش به نزد یعقوب -علیهالسلام- آورده و سبب بینایی او گشت.
هر زمان حادثه و سببی در راه کمال او مانع شد، خداوند متعال همان سبب را وسیلهی رشد و ارتقاء و رستگاری او قرار داد. خداوند او را از حالی به حال دیگر انتقال داد تا به او حکم و سلطنت عطا کرد. او را برگزید و علم تاویل رویا به او داد و نعمتش را بر او کامل کرد .خداوند داستان او را با ذکر رویایی که در کودکی دید آغاز میکند. این رویا بشارتی الهی بود که خداوند آن را در حق او جاری کرد و او را با تربیت الهی از خاصان خود قرار داد. آنچه یوسف بدان رسید جایگاه اولیای خداست.
همانگونه که خود فرموده «الا انّ اولیاء الله لاخوف علیهم و لاهم یحزنون الذین آمنوا و کانوا یتقون لهم البشری فی الحیاة الدنیا و فی الآخرة».1
آموزههای داستان یوسف علیهالسلام
درس اول: خداوند وعدهای که به صابران داده یعنی گشایش و دستیابی به مطلوب عمل میكند. همانگونه که یعقوب- علیهالسلام- به فرزندش گفت «فصَبرٌ جَمیلٌ وَاللهُ المُستعانُ عَلی مَا تَصفون»2 و بار دیگر فرمود:«فصبر جمیلٌ عسی اللهُ اَن یَاتینی بِهم جمیعاً»3 و بار سوم فرمود «انّما اشکو بثی و حزنی الی الله و اعلم منالله ما لا تعلمون»4 و زمانی که بشیر پیراهن یوسف را برای او آورد و بینا شد فرمود: «الم اقل لکم انّی اعلم من الله ما لا تعلمون».5
درس دوم: قدرت خدای تعالی بر اسباب و علل ظاهری و مادی غلبه دارد. چنانكه قدرت تامه و قیمومیت عامهاش باعث میشود علل ظاهری، نتایج برعکس میدهد. آنچه باید بمیراند، زنده میکند. آنچه باید مخفی کند اظهار میکند.
این برادران یوسفند که میخواهند نام و نشان و اثر او را دفن کنند و همانها هستند که او را مییابند. پیراهن یوسف، بینایی یعقوب را میگیرد و همان پیراهن چشمان او را بینا میکند. این همسر عزیز است که اراده عمل زشت دارد و او به دروغ یوسف را متهم میسازد و هم اوست که صادق بودن یوسف را آشکار کرده و بیگناهی او را اعلام میکند. نتیجه مهم این است که اولِ ناامیدی آغاز امید و رجاست و سختی تبدیل به امید می شود.6
حسین رحیمی
1- یونس :10/62-63
2- یوسف:12/18
3- یوسف:12/83
4- یوسف:12/86
5- یوسف:12/96
6- المیزان ج11ص74-77 ؛ البیان ج6 ص 15-18