تبیان، دستیار زندگی
ای جنگل بزرگ من! این برگهای زرد من، بازیچه های بال و پر بادهای سرد، فردا شوند یکسره در برف ناپدید زیبایی گشاده رخ رازهای تو، ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ای جنگل

شعری از گلچین گیلانی

ای جنگل بزرگ من! این برگهای زرد من،

 جنگل

بازیچه های بال و پر بادهای سرد،

فردا شوند یکسره در برف ناپدید

زیبایی گشاده رخ رازهای تو،

خوشرنگی نهفته آوازهای تو،

خسبند زیر چادر یخ بسته سفید

در شاخه های لخت تو زنگوله های تیز

گردند بر سر کفن برف اشک ریز؛

افتند گاه گاه، چو تیر از کمان مرگ

آهو بسان کودک بی مادر و پدر،

تنها گرسنه، کمرو  گمراه، در بدر

در برف سم و پوزه گذارد برای برگ

این ابرها که روی تو هستند در گذار

مانند کوه و دره و دریای بالدار

برف و خون

با گنجهای زرین از کان آفتاب

فردا شوند یکسره چون کیسه سیاه،

ریزند- همچو مستان در برد و باختگاه-

در دستهای لاغر تو سیمهای ناب

یک روز برفهای تو گردند زیر و رو

یخها شوند آبله رخسار و زشت رو

از میخهای چکمه مرد تفنگدار

آهوی بی گناه شود زخمدار و لنگ،

با خون خود نویسد در برف سیمرنگ:

«بدرود، جنگل من! خوش باش در بهار!»