تبیان، دستیار زندگی
اولین مرتبه ای بود که در گوشه صحن با سر زلف پریشان تو ور می رفتیم پا به پای دل ما عشق قدم بر می داشت روی دریاچه ای از ابر مگر می رفتیم ؟!
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

رو به ایوان تو دلباخته تر می رفتیم

یا علی بن موسی الرضا

اولین مرتبه ای بود سفر می رفتیم

به تمنای تو از خانه به در می رفتیم

توی آبادی مان – ساده بگویم – مولا !

مانده بودیم اگر ، پاک هدر می رفتیم

بین ما صحبتی از غربت « آقا » شده بود

رو به سمت حرم از شوق به سر می رفتیم

اولین مرتبه ای بود که در گوشه صحن

با سر زلف پریشان تو ور می رفتیم

پا به پای دل ما عشق قدم بر می داشت

روی دریاچه ای از ابر مگر می رفتیم ؟!

رو به ایوان طلا غرق تماشا بودیم

خوش خیال این که به دنبال پدر می رفتیم

تا به خود آمده بودیم ، دوتا سر گردان

پدر از سمتی و ما سمت دگر می رفتیم

خواهر کوچک من ، یکسره هق هق می کرد

یادمان نیست که ... یا ...؟ نه! به نظر می رفتیم

خادمی پیر من و مرضیه را پیدا کرد

لحظه ای بود که از صحن به در می رفتیم

سی – چهل سال از آن حال و هوا می گذرد

که من و « مرضیه » همراه پدر می رفتیم

چشم مان کی به قدم های تو روشن می شد

از نشابور ، از این خطه ، اگر می رفتیم

در مسیر قدمت – ضامن آهو ! – ماندیم

به کجا بهتر از این راه ، گذر ، می رفتیم

جاده گاهی که به روی دل ما سد می شد

عشق می آمد و از کوه و کمر می رفتیم

روزهایی که سرا پای خراسان می سوخت

رو نه در گاه تو با خون جگر می رفتیم

می سپردیم به دستان تو خود را ، مولا !

هر زمانی که به آغوش خطر می رفتیم

خواب دیدم – دو سه شب پیش – من و مرضیه باز

رو به ایوان تو دل باخته تر می رفتیم

خدابخش صفادل

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.