تبیان، دستیار زندگی
شكسپیرشناسان بزرگ و كوچك گفته اند كه ویلیام بزرگوار شاهسوار عرصه ادبیات نمایشى است و آنچه سبب ماندگارى نام وى شده است هوشمندى در بسط موضوعات شاخصى است كه وى بدان مى پردازد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نگاهى به نمایش رؤیاى نیمه شب تابستان

صحنه ای از نمایش رؤیاى نیمه شب تابستان

آدم هاى شبیه به هم

شكسپیرشناسان بزرگ و كوچك گفته اند كه ویلیام بزرگوار شاهسوار عرصه ادبیات نمایشى است و آنچه سبب ماندگارى نام وى شده است هوشمندى در بسط موضوعات شاخصى است كه وى بدان مى پردازد.

این نمایشنامه نویس بزرگ هر چند در اغلب آثارش تنوع موضوعات را آنچنان مورد توجه قرار نداده است ولى آنچنان به این موضوعات محدود با قدرت و ژرف اندیشى مى پردازد كه همین قدرت خلاقه وى به عنوان تعیین كننده ترین مسئله در آثار وى مشهود است. آن موضوعاتى كه شكسپیر در آثارش بدان ها مى پردازد عبارت از: 1- عشق ?- قدرت ?- عالم غیر شهود ?- تاریخ.

اگر شما تمامى آثار شكسپیر را بخوانید خواهید دید كه این چهار موضوع یا به تنهایى و یا جمعى مورد عنایت وى واقع شده است. موضوعاتى كه با ورود به ژرفناى روح و روان انسان او را از عمق ابهام و ایهام بیرون كشیده و به ما معرفى مى كند. مثلاً عشق را اگر شما در نظر آورید در یكى از آثار وى تلخ است و تراژیك، در دیگرى شیرین است و طناز! در دیگرى گنگ است و نامفهوم! والخ در حالات متفاوت آن را مى شود تصور كرد. همین طور قدرت، همین طور تاریخ و حتى عالم نامشهود! همه اینها به تناسبات یك نمایشنامه در درون آثار گنجانیده شده و به ما عرضه مى شود. شاید وجود همین نكات باشد كه اكثر كارگردانان خلاق را وسوسه مى كند كه اگر شده یكبار هم در عمر هنرى شان، یكى از آثار شكسپیر را به عنوان تجربه اى بدیع و خاص در كارنامه هنرى خویش داشته باشند.

حسن معجونى كارگردان نمایش نیز كارى قابل تأمل ارائه داده است. شناخت دقیق وى از شخصیت ها و تطابق روحیات آنان با روحیات واقعى خودمان است. انسان باید بداند كه شخصیت هاى داستان و نمایش شكسپیر دقیقاً منطبق بر روحیات و درونیات آدمى مى باشند. شكسپیر اغراق نمى كند. او دقیقاً انگشت روى حساس ترین و مشترك ترین نیازهاى غریزى و روحى و روانى بشریت مى گذارد. معجونى، هوشمندانه این را درمى یابد. این كه چرا شكسپیر شخصیت هاى مختلف خود را در سراسر اروپا از ونیز گرفته تا دانمارك و یونان و انگلستان و فرانسه جست وجو مى كند.

شكسپیرشناسان بزرگ و كوچك گفته اند كه ویلیام بزرگوار شاهسوار عرصه ادبیات نمایشى است و آنچه سبب ماندگارى نام وى شده است هوشمندى در بسط موضوعات شاخصى است كه وى بدان مى پردازد.

براى این است كه بگوید انسان ها با یكدیگر فرق ندارند بلكه برآیند آنها در زندگى اجتماعى شان است كه مهم مى باشد. اگر او تأكید بر عشق دارد، عشق دانماركى و انگلیسى و ونیزى را یكسان مى داند. اگر قدرت را، آن را نیز همین طور! و اگر تاریخ را، آن را نیز با تأكید بر همین نقطه به عنوان محور كارهایش انتخاب مى كند. معجونى با درك درست و صحیح از این شاخصه به سراغ آن رفته و این است كه ارتباط تماشاچیان با این اثر به این راحتى و قابل قبولى رخ مى دهد. نكته دیگرى كه از هوشمندى كارگردان حكایت دارد، معقول كردن زمان نمایش و تقلیل آن به حدود یك ساعت و نیم است كه این امر نیز در موفقیت آن بى تأثیر نیست. در واقع نمایشى كه از دل نمایش شب نیمه یك تابستان بیرون مى آید، خود را جلوه مى دهد و در عینیتى مقبول براى تماشاچى نیز مقبول افتاده و آن را مى پذیرد.

مى دانیم كه اجرا كردن نمایش آن هم در تالار مولوى پتانسیل ها و انرژى هایى را به شخص مجرى مى دهد كه از جمله مى تواند در طراحى صحنه، طراحى نور و انتقال قدرت بازى به بازیگر فوق العاده مؤثر باشد.

چون اگر ما اصل را بر این بدانیم كه نمایش باید از هماهنگى هنرهاى مختلف بر روى صحنه متجلى شود، این به نفع ارتقاى هنر نمایش است و البته با شرط وجود و تثبیت هماهنگى در اجزا و اركان آن. از نقاط مثبت این نمایش طراحى ساده و سمبلیك آن مى باشد و سیاه و سفید كردن شخصیت ها با تمایز رنگ لباس! آنجا كه ماجرا از یك عشق پاك كه همه دربار یونان را اعم از اشراف زاده تا پادشاه در بر گرفته است تأكید بر این پاكى است و آنجا هم كه عشق آسمانى پریان ملوث است، باید از رنگ سیاه و یا رنگ هاى تیره استفاده كرد كه این كاملاً بجا و منطقى است. خصوصیت دیگر طراحى صحنه استفاده از داربست و بازیگیرى از شخصیت هاى معلق ماورایى در حالت آویزان از آن مى باشد. این بداعث ویژه و خلاقیت خاص به نوعى تعبیر به سرك كشیدن موجودات عالم ماورا در زندگى ما آدمیان مى شود كه به زیبایى و در حالت آویزان قرار دادن آنان گنجانیده شده است كه بر زیبایى كار افزوده و آن را دلنشین تر مى كند و این نكته اى است كه كارگردان بر آن تأكید داشته و آن را عمداً مؤكد داشته است و در طراحى صحنه مورد نظر قرار داده است.

صحنه در عین سادگى طراحى شده است. یك صحنه سفید كه از آن استفاده هاى چندجانبه مى شود؛ گاهى اوقات تراس كاخ مى شود، گاهى اوقات پرتوافشانى نور ماه را مى كند و عامل جداكننده صحنه از پشت صحنه است.

صحنه در عین سادگى طراحى شده است. یك صحنه سفید كه از آن استفاده هاى چندجانبه مى شود؛ گاهى اوقات تراس كاخ مى شود، گاهى اوقات پرتوافشانى نور ماه را مى كند و عامل جداكننده صحنه از پشت صحنه است. همه چیز در این طراحى قابل استفاده است و این بر شدت امتیاز دانشجویى كار مى افزاید و نشان مى دهد كه كار یك گروه دانشجویى از تلفیق علم و تجربه به وجود آمده و نمود مى یابد. معجونى این را به خوبى مى داند چون خود از دل كار دانشجویى به عرصه بازیگرى و آن گاه كارگردانى پا گذاشته است و در هر دو عرصه موفقیت خود را تثبیت كرده است.نكته آخرى كه باید به آن پرداخت، بازى خوب بازیگران است. معجونى خود این را دریافته است و تجربه كرده و قاعدتاً تجربیات وى در این زمینه مؤثر بوده و بازى یكدست و خوبى را به ما نشان مى دهد. در بین این بازیگران نمى توان تفكیكى بین آنها قائل شد ولى به نظر من بازى پاك كه نقش آن را محمد طیب طاهر ایفا مى كرد، از همه چشمگیرتر بود.

منبع : ایران