تبیان، دستیار زندگی
اگر كمی دقت كنیم این روزها حضور نسل نقاشانی كه در خارج از كشور رشد یا تحصیل كرده‌اند رفته‌رفته در ایران درحال زیاد شدن است كه البته در میانشان هنرمندانی با استانداردهای بالا نیز كم و بیش دیده می‌شوند كه دلیلش حرف و حدیثی دیگر می‌طلبد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

اغراق در بداهه خاطرات

اكسپرسیونیسم

اگر كمی دقت كنیم این روزها حضور نسل نقاشانی كه در خارج از كشور رشد یا تحصیل كرده‌اند رفته‌رفته در ایران درحال زیاد شدن است كه البته در میانشان هنرمندانی با استانداردهای بالا نیز كم و بیش دیده می‌شوند كه دلیلش حرف و حدیثی دیگر می‌طلبد.

اما آنچه جالب است اینكه خاطرات و مرور آنها به تازگی در آثار بعضی نقاشان جوان و به‌خصوص نسل مذكور به طرز عجیب و غیرقابل تصوری در حال رشد است و افكار نسل بعد از انقلاب به نوعی به باور و اندیشه رسیده كه راهكارش جزو مرور خاطرات- خوب یا بد- نمی‌تواند باشد.

حال اینكه هر یك تا چه اندازه با راهكارهایی تازه در مدیای خود این خاطرات را مرور می‌كند، از همه مهم‌تر است.

بهروز باقری را اصولا نمی‌توان به اكسپرسیونیسم یا هر ایسم دیگری متعلق دانست،  هرچند ضرب قلم‌هایش هیجاناتی از همان جنس را یادآور می‌شوند. ولی از نظر محتوایی و با توجه به عناوین آثار، این پرتره‌ها كه از روی عكس كار شده‌اند برآمده از خاطراتی است متعلق به همان عكس‌ها. رنگ و ضرب قلم در این آثار شمایلی را از خاطرات افرادی ناشناس برای مخاطب و آشنا برای هنرمند بروز می‌دهد و به روز می‌كند.

اگر كمی دقت كنیم این روزها حضور نسل نقاشانی كه در خارج از كشور رشد یا تحصیل كرده‌اند رفته‌رفته در ایران درحال زیاد شدن است كه البته در میانشان هنرمندانی با استانداردهای بالا نیز كم و بیش دیده می‌شوند كه دلیلش حرف و حدیثی دیگر می‌طلبد.

یادها و تصاویری كه در لحظات گذرا در ذهن نقش می‌بندد و نقاش با همان سرعت آن لحظه را روی بوم به نقش می‌آورد و ناگزیر همان هیجان و لحظه‌ای‌بودن در صورت‌هایشان اعوجاجی را رقم می‌زند كه بدون تردید بخشی از همان پروسه یادآوری را شامل می‌شود؛ یادآوری از جنس چرخشی ذهنی كه پرتره را به سمت‌وسوی بی‌نظمی حزن‌آلود خاطرات می‌برد.

خاطراتی كه در سكون به شدت بزرگ می‌شوند و هیجاناتی ناگهانی رنگ و بوی كهنه آنها را در مشام می‌تراواند. رنگ‌های باقری به همان اندازه رنگ و بویی قدیمی دارند كه عكس‌های یادگاری چنین حسی را تولید می‌كنند. تركیب رنگ‌ها در یك بی‌نظمی اكسپرسیو این خاطرات و خویشاوندی‌های سنتی را بازتاب می‌دهد.

عناوینی چون «زن آقای فلانی» یا مثلا «پسر عموی پسرخاله فلان كس» نوعی محتوای سنتی در دستاوردهای رنگی تازه شكل می‌دهد و رنگ‌ها اگر چه بوی كهنگی خاصی می‌دهند، ولی دیدن‌شان توسط نقاش و به كارگیریشان با حساسیتی خاص نوعی تازگی را در مدیای مورد بحث در این نمایشگاه رقم می‌زند. اینگونه اغراق‌های بداهه را در آثار كسانی چون «یان‌پی‌مینگ» یا «دنیس كاستلاس» می‌توان با محتوایی دیگر دید كه در آثار بهروز باقری هم به واسطه رنگ‌ها و رنگ‌گذاری‌ها و هم عناوین رنگ و بویی شرقی یا شاید بتوان گفت ایرانی  می‌توان یافت.

جدای از اینكه چهره‌ها همه انگار از عكس‌های ایرانی گرفته شده‌اند  یك یونیفورم خاصی از دهه‌های 50 و حتی اوایل دهه 60 در آنها موج می‌زند. در این سویه اگر نقاشی را یك فضای اجتماعی از هنر تلقی كنیم آثار باقری این فضا را به نفع سنت‌های خویشاوندی تمام می‌كند و چیز زیادی را برای دنبال كردن مخاطب باقی نمی‌گذارد . هرچند از دل این فضا خاطراتی محو را به همان اندازه محو گرامی می‌دارد.

منبع : همشهری