تبیان، دستیار زندگی
شب فرو می افتد و من تازه می شوم از اشتیاق بارش شبنم نیلوفرانه به آسمان دهان باز می کنم ای آفریننده شبنم و ابر آیا تشنگی مرا پایان می دهی؟
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شبها آسمان در مزرعه راه می رود

نیایش واره ها (3) از سلمان هراتی

12

بوکشان

شبنم

تمام حفره های شب را می کاوم

بر فطرت خزه ها دست می سایم

که به انتشار عطر تو

بر سنگها پهن شده اند

یک وهم با رویاهای سبز

در مزرعه می خواند

من فکر می کنم آنجا

عطر تو

دگرگون کننده تر

به گوش می رسد

«عزیز» راست می گفت

شبها آسمان در مزرعه راه می رود

13

تابستان پابرهنه

از ساحل رودخانه گذشت

پاییز از جنگل سرازیر شد

با طغیان آبها

ماهی

و رقص برگها

تن نمناک خاک را فرا می گیرد

اما من هنوز گرمم

از آن نگاه تابستانی و سبز

آسمان از هر جا که تو باشی شروع می شود

کهکشان از کنار تو آغاز می شود

منظومه ها در طواف تواند

تو در همه کرات مهربانی می ریزی

تو حتی کنار پنجره کوچک من

پیدا می شوی

همزمان با آن ماهی

که در اعماق اقیانوسها گریه می کند

یک پرنده در دفتر من

بال بال می زند

تو هر دو را می شنوی

14

جهان، قرآن مصور است

و آیه ها در آن

انسان

به جای آنکه بنشینند، ایستاده اند

درخت یک مفهوم است

دریا یک مفهوم است

جنگل و خاک و ابر

خورشید و ماه و گیاه

با چشمهای عاشق بیا

تا جهان را تلاوت کنیم

15

قدم زنان در ساحل خاکستری مه

دنبال سادگی پسرکی می گردم

که کودکی من بود

و یک روز از تشنج تنگدستی

به اینجا آمده بود

و نگاهش را با بالهای یک لک لک

در ژرف بی رنگ مه گم کرد

از آن پس

من به تماشای دوردستها خرسندم

نیایش واره ها  (1) و (2)


 از مجموعه ی" دری به خانه خورشید" - مجله ادبستان